سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: شهید ستوان سوم سیدمهدی جودیثانی از رزمندگان نیروی زمینی ارتش بود که روز سهشنبه ۲۰ تیرماه ۱۳۹۶ در سن ۳۴ سالگی در دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شهادت رسید. شهید جودیثانی در تیپ ۳۷۷ نیروی زمینی ارتش در قوچان و در رسته توپخانه خدمت میکرد که در نبرد با تروریستهای تکفیری در استان حلب سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمد. سیدمهدی ۱۲ تیر ۱۳۶۲ متولد شد و به عنوان هشتمین شهید مدافع حرم ارتش شناخته میشود. کتاب «سفیر ثامن» به قلم سمانه خاکبازان به زندگی شهید جودیثانی نگاهی دارد. کتابی که مخاطب را به شناخت بهتری از شهید میرساند.
روزی که وارد ارتش شد، میدانست چه روزهای سختی دارد. کار کردن در محیط نظامی سختیهای خاص خودش را داشت و سیدمهدی واقف به شرایط کارش بود. باید مأموریتهای زیادی میرفت و خطرات زیادی تهدیدش میکرد. سیدمهدی برای تمام این سختیها جواب داشت و میگفت: «مرد تا سختی نکشه که مرد نمیشه.» حالا آمده بود تا مردانگی را معنای دیگری کند.
اما روزهای سختتری در انتظار سیدمهدی بودند. او که خودش را برای دفاع از تمامیت ارضی و نوامیس کشورش آماده کرده بود، فهمید دشمن چندین کیلومتر دورتر از مرزهای ایران به فکر تهاجم و تجاوز است. وقتی با دوستانش درباره اعزام داوطلبانه به سوریه صحبت میکرد میگفت: «قبل از اینکه به خاک فکر کنم، به دینم فکر میکنم. دلم راضی نمیشه دست روی دست بگذارم و ببینم بیخبرها به حرم بیبیزینب به چشم بد نگاه کنند. الان اسلام در خطر است و خاکریز ایران در سوریه قرار دارد. پس خودم را به هر دری میزنم تا اعزام شوم و از دین و مظلوم دفاع کنم.»
پس از موافقت با درخواست اعزام سیدمهدی، بهسختی مادرش را راضی کرد. مادر است و نگران. وقتی پسرش خبر را به او داد هزار فکر مختلف در سر مادر چرخید. هرچند مادر هنگام بدرقه فرزند رشیدش به او گفت که از ته دل به رفتنش رضایت دارد و او با خیال راحت و قوت قلب راهی شود.
رسته سیدمهدی توپخانه و تخصصش توپ ۱۰۵ بود. درخواست بود در خط مقدم حضور داشته باشد تا مهارتش بیشتر به کار بیاید. درخواستش حضور در مقام خضر در خط مقدم بود. جایی در ۷۰ کیلومتری مرز عراق. جنم داشتن و نترس بودنش بقیه نیروها را به وجد آورده بود. عادت داشت قبل از شلیک روی گلولهها اسم شهیدی را بنویسد. اعتقاد داشت اگر اسم شهید روی توپها نوشته شود، به خطا نمیرود و درست در قلب هدف مینشیند. روی اولین توپ ۱۰۵ نام شهید صیادشیرازی را نوشت، توپ را درون گلوله گذاشت و با فریاد اللهاکبر شلیک کرد. گلولههای بعدی را نیز به نام شهدای حرم قطاسلو و مرادی شلیک کرد.
روز آتشین ۲۰ تیرماه ۱۳۹۶ از راه رسیده بود و دشمن با کاتیوشا منطقه را مورد هجوم قرار داده بود. تروریستها پشت سر هم کاتیوشا میریختند و شرایط سختی را برای رزمندگان به وجود آورده بودند. زمین تکهتکه رنگ خون گرفته و گوشهبهگوشه کسی افتاده بود. خبری از سیدمهدی نبود. نیروها به دنبالش میگشتند تا اینکه یکی از رزمندگان با بغض گفت که سید پشت توپ بود و خمپاره درست خورد به ماشین تویوتا، ماشین منفجر شد و سید هم رفت. نیروها باورشان نمیشد. به محل شهادت رفتند و خبری از سیدمهدی ندیدند. تنها دو پا دیدند که بالاتنهاش پودر شده بود و زمین که بوی خون و سوختگی میداد. آه از نهاد همه بلند شده بود. یکی از دوستان، سربند یاحسین (ع) سیدمهدی که همیشه بر پیشانی میبست را از روی زمین برداشت. سربند سالم بود. یاد یکی از شبهایی افتاد که صحبتشان با سید گرم گرفته بود. وقتی که سیدمهدی گفته بود «دوست دارم در عملیات سرم بره»، دوستش تعجب کرده بود و شهید جودیثانی در جواب این تعجب گفته بود عاشق اینم که سرم برای امام حسین (ع) برود. حالا همرزمان پیکر بدون سر سید را در تابوت میگذاشتند تا به ایران بفرستند. مرد شجاع مناطق عملیاتی با شهادتش دل خیلیها را سوزاند ولی به همه یاد داد، عاشق که باشی، برای معشوق سر و جانت را با هم میدهی.