سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: مقام معظم رهبری طی چهار دههای که از عمر انقلاب اسلامی میگذرد در بیانات بیشماری به موضوع قیام سیدالشهدا (ع) و واقعه کربلا پرداختهاند و عمق و گستره فرمایشات ایشان در این زمینه نهایتاً موجب آفرینش مجموعهای با عنوان درسهای عاشورا شده است. در آستانه اربعین حسینی گزیدهای از این بیانات را که روشنگر ابعادی از فلسفه قیام عاشوراست مرور میکنیم.
عاشورا به غیر از درس، یک صحنه عبرت است. باید انسان در این صحنه نگاه کند تا عبرت بگیرد. یعنی چه عبرت بگیرد؟ یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه کند، بفهمد در چه حال و وضعیتی است. چه چیز او را تهدید میکند و چه چیز برای او لازم است. این را عبرت میگویند. یعنی شما از جادهای عبور کردید، یک اتومبیلی را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده است، مچاله شده و سرنشینانش نابود شدهاند، میایستید و نگاه میکنید، برای اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چه جور سرعت و حرکتی، چه جور رانندگیای به این وضعیت منتهی میشود. این هم نوع دیگری درس است. اما درس از راه عبرتگیری. (۱)
در مباحث مربوط به عاشورا سه بحث عمده وجود دارد: یکی بحث علل و انگیزههای قیام امام حسین (ع) ... بحث دوم بحث درسهای عاشورا است... بحث سوم درباره عبرتهای عاشورا است، که چند سال قبل از این، ما این مسئله را مطرح کردیم که عاشورا غیر از درسها، عبرتهایی هم دارد. بحث عبرتهای عاشورا مخصوص زمانی است که اسلام حاکمیت داشته باشد. حداقل این است که بگوییم عمده این بحث مخصوص به این زمان است، یعنی زمان ما و کشور ما، که عبرت بگیریم. (۲)
وقتی خواص طرفدار حق در یک جامعه -با اکثریت قاطعشان- آنچنان میشوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا میکند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنهاماندن، حاضر میشوند حاکمیت باطل را قبول بکنند و در مقابل باطل نمیایستند و از حق طرفداری نمیکنند و جانشان را به خطر نمیاندازند -وقتی اینطور شد- اوّلش با شهادت حسین بن علی با آن وضع آغاز میشود، آخرش هم به بنیامیه و شاخه مروانی و بعد بنیعباس و بعد از بنیعباس هم، سلسله سلاطین در دنیای اسلام تا امروز میرسد. (۳)
ما باید بفهمیم بر سر آن جامعه چه بلایی آمد که سر بریده حسین بن علی (ع) -آقازاده اوّل شخص دنیای اسلام و پسر خلیفه مسلمین، پسر علی بن ابی طالب- در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت مینشسته است، گردانده بشود و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر افرادی به کربلا بیایند، او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت برسانند و حرم امیرالمؤمنین را به اسارت بگیرند! در این زمینه حرف زیاد است من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح میکنم. قرآن جواب ما را داده است. آن درد را قرآن به مسلمین معرفی میکند. آن آیه این است که میفرماید: «فَخلف من بعد هم خلف اضاعُوا الصلوة و اتّبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا» عوامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی دو چیز است: یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است، فراموش کردن خدا و معنویت، حساب معنویت را از زندگی جدا کردن، توجّه و ذکر و دعا و توسّل و طلب از خدای متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن و دوم «واتّبعوا الشهوات» دنبال شهوترانیها رفتن، دنبال هوسها رفتن و در یک جمله دنیاطلبی، به فکر جمعآوری ثروت، مال و التذاد به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن. (۴)
یکی از چیزهایی که عامل اصلی چنین قضیهای شد، این بود که رواج دنیاطلبی و فساد و فحشا، غیرت دینی و حساسیت مسئولیت ایمان را گرفت. اینکه ما روی مسئله فساد و فحشا و مبارزه و نهیازمنکر و این چیزها تکیه میکنیم، علت عمدهاش این است که جامعه را تخدیر میکند. همان مدینهای که اوّلین پایگاه تشکیل حکومت اسلامی بود بعد از اندک مدتی، به مرکز بهترین موسیقیدانها و آوازهخوانها و معروفترین رقاصها تبدیل میشود، تا جایی که وقتی در دربار شام میخواستند بهترین مغنیان را خبر بکنند، از مدینه آوازهخوان و نوازنده میآوردند. (۵)
خب، چرا چنین شد؟! من که نگاه میکنم، میبینم خواص مقصرند! همین خواص طرفدار حق مقصرند! بعضی از این خواص طرفدار حق، درنهایت بدی عمل کردند! مثل شریح قاضی! شریح که جزو بنیامیه نبود. کسی بود که میفهمید حق با کیست! میفهمید اوضاع از چه قرار است! وقتی هانی بن عروة را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند، سربازان و افراد قبیلهاش اطراف قصر عبیداللّه زیاد را گرفتند. ابن زیاد ترسید! آنها میگفتند که هانی را کشتید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده است، برو به اینها بگو زنده است. شریح آمد، دید که هانی بن عروة زنده است، اما مجروح است. هانی بن عروة گفت:ای مسلمانها، این چه وضعی است! (خطاب به شریح) پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا سراغ من نیامدند؟ چرا نمیآیند مرا از اینجا نجات بدهند؟! شریح قاضی گفت: میخواستم بروم و این حرفهای هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفتهاند، بگویم، اما افسوس که جاسوس عبیداللّه، آنجا ایستاده بود! جرئت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما میگوییم ترجیح دنیا بر دین. شاید اگر شریح، همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد. (۶)
اگر ما پیام امام حسین (ع) را زنده نگه میداریم، اگر نام امام حسین (ع) را بزرگ میشماریم، اگر این نهضت را حادثه عظیم انسانی در طول تاریخ میدانیم و برای آن ارج مینهیم برای این است که یادآوری این حادثه به ما کمک خواهد کرد که حرکت کنیم و جلو برویم و انگشت اشاره امام حسین (ع) را تعقیب کنیم و به لطف خدا به آن هدفها برسیم و ملت ایران انشاءاللّه خواهد رسید. (۷)
اگر این ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقی میماند. آن وقت امثال حسین بن علی (ع) دیگر به مذبح برده نمیشوند. اما اگر ارزشها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجی را از دست دادیم چه؟ اگر به جای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فکر تجملات شخصی خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجی، مؤمن و با اخلاص را -که هیچ نمیخواهد جز اینکه یک میدانی باشد که در راه خدا مجاهدت کند- در انزوا انداختیم و آن آدم پُر روی افزونخواه پرتوقع بیصفای بیمعنویت را مسلط کردیم چه؟ همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام بین رحلت نبیاکرم (ص) و شهادت جگرگوشهاش، ۵۰ سال فاصله پیدا کرد، در روزگار ما ممکن است این فاصله خیلی سریعتر بشود و زودتر از این حرفها فضیلتها و صاحبان فضائل ما به مذبح بروند. باید نگذاریم. در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل بکند باید بایستیم. پس عبرتگیری از عاشورا این است. نگذاریم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه منزوی بشود. (۸)
پینوشتها
۱- بیانات در دیدار فرماندهان گردانها و گروهانها و دستههای عاشورای نیروی مقاومت بسیج، ۲۲ /۴/ ۷۱.
۲- بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران. ۱۸/ ۲ /۷۷.
۳- در جمع فرماندهان لشکر ۲۷ حضرت رسول، ۲۰ /۳ /۷۵.
۴- بیانات در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها، دستههای عاشورای نیروی مقاومت بسیج، ۲۲ /۴/ ۷۱.
۵- بیانات به مناسبت روز پاسدار، ۵ /۱۰/ ۷۴.
۶- بیانات در دیدار فرماندهان و نیروهای لشکر ۲۷ حضرت رسول، ۲۰/ ۳ /۷۵.
۷- بیانات در خطبههای نماز جمعه، ۲۶ /۱/ ۷۹.
۸- بیانات در دیدار فرماندهان گردانها و دستههای عاشورا نیروی مقاومت بسیج، ۲۲ /۴/ ۷۱.