کد خبر: 971189
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۰۳:۱۴
گفت‌وگوی «جوان» با فرزند شهید سعید ادیبی جانباز شیمیایی که دوم شهریور ۹۸ آسمانی شد
یک موقعی از سامرا تازه برگشته بود که در زلزله کرمانشاه و سرپل‌ذهاب حضور پیدا کرد و در کمک‌رسانی و بازسازی مجدد منازل آنجا فعال بود. چند ماه آنجا ماند و این دوری‌هایش برای مادرم و خانواده خیلی سخت بود. یادم است از بچگی به خاطر مأموریت‌های جبهه پدر زیاد توفیق نداشتیم او را ببینیم و تا زمان بزرگ شدنمان همین مسئله ادامه داشت
شکوفه زمانی
سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: پاسدار شهید سعید ادیبی از رزمندگان دفاع مقدس بود که بعد از جنگ تحمیلی، فرماندهی سپاه ناحیه حضرت عبدالعظیم (ع) را در کارنامه خود داشت. وی که از خادمین بازسازی سامرا به شمار می‌رفت، سال ۶۲ در عملیات خیبر بر اثر حمله شیمیایی رژیم بعث عراق به درجه جانبازی نائل آمد و بعد از تحمل ۳۶ سال رنج جانبازی، دوم شهریور ۹۸ به یاران شهیدش پیوست. در حالی که در اربعین شهادت جانباز ادیبی قرار داریم، گفت‌و‌گویی با حسن ادیبی فرزند شهید انجام دادیم تا نگاهی به زندگی و خدمات این جانباز دفاع مقدس داشته باشیم.

بابا متولد چه سالی بود و از چه زمانی فعالیت‌های انقلابی‌اش را شروع کرد؟
پدرم متولد ۱۳۳۹ در شهر طالقان بود. تک پسر خانواده‌اش هم بود. سال ۵۹ با مادرم ازدواج کرد و از همان دوران جوانی‌اش هم وارد فعالیت‌های انقلابی شده بود. شهید اوایل سال ۶۰ از مؤسسان سپاه طالقان بود. قبل از انقلاب در مبارزات انقلابی چه در طالقان و چه در کرج بسیار فعال بود. حتی در تهران هم فعالیت‌های انقلابی داشت. بابا بعد از پیروزی انقلاب اول عضو کمیته شد و بعد به عضویت سپاه درآمد. عرض کردم که از مؤسسان سپاه طالقان بود که بعد‌ها در سپاه تهران هم مسئولیت‌هایی گرفت. اوایل جنگ وارد جبهه شد و تا انتهای جنگ در جبهه ماند. حتی بعد از اتمام دفاع مقدس تا مدتی در مناطق عملیاتی حضور داشت.

شهید ادیبی از جانبازان دفاع مقدس بود، در چه عملیاتی مجروح شده بود؟
بابا در چند مرحله در عملیات‌های مختلف مجروح شده بود. از جمله در عملیات خیبر در سال ۶۲، والفجر ۸ در سال ۶۴ و در کربلای ۵ که سال ۶۵ انجام شد. بابا در هر سه عملیات مجروح شده بود. چندین مرتبه هم با اصابت ترکش و موج انفجار تا مرز شهادت پیش رفته بود. خودش می‌گفت در منطقه آبادان در سنگری با چهار، پنج رزمنده حضور داشتیم که بعد از اصابت خمپاره ما را به بیمارستان انتقال دادند. همرزمانم همگی به فیض شهادت نائل آمدند، چون من هم در آن سنگر بودم، فکر می‌کردند شهید شده‌ام و خبر شهادتم را به خانواده داده بودند. در صورتی که من در وضعیت وخیمی به سر می‌بردم و در بیمارستانی در اهواز بستری بودم.

کدام مورد از مجروحیت‌هایش بعد از جنگ ایشان را بیشتر آزار می‌داد؟
بابا در چند مرحله شیمیایی شده بود و از این بابت خیلی اذیت می‌شد. مدام با مجروحیت شیمیایی‌اش دست و پنجه نرم می‌کرد. با توجه به اینکه ریه‌اش به شدت آسیب‌دیده بود، گاهی اوقات نفس کشیدن برایشان بسیار سخت می‌شد ولی با متانت و صبوری که داشت هیچ موقع نمی‌گذاشت دیگران از رنج او آزرده شوند. بابا همیشه خدا را شکر می‌کرد و می‌گفت: «خدا را شکر که نشانه‌ای از رفقای شهیدم را همراه خودم دارم.» با آنکه پدرم همیشه از این مسئله ابراز رضایت داشت ولی ما اذیت شدن پدر را با چشم خودمان می‌دیدیم و از رنج بردن او ناراحت می‌شدیم. در مقابل روحیه ایشان طوری بود که دوست نداشت ناراحتی‌اش را به دیگری ابراز کند. مصدومیت‌های دیگری هم داشت که به مرور زمان ترمیم پیدا کرد. بنده این اواخر به مدت ۱۰ ماه با بابا در بیمارستان همراه بودم. برای کار‌های اسکن و ... بابا را می‌دیدم که هنوز با ترکشی که در بازوی خودش دارد اذیت می‌شود.

با مشکلاتی که داشتند جانباز چند درصد شناخته شدند؟
بابا با اینکه از مسئولان ارشد سپاه بود، ولی هیچ موقع دنبال مسائل جانبازی‌اش نیفتاد. به دوستانش می‌گفت: «من جبهه و جنگم را برای ذخیره قیامتم گذاشته‌ام.» بابا روحیه خاصی داشت. در این مدتی که در ادوار مختلف سپاه حضور داشت، خیلی تودار بود. مشکلش را بروز نمی‌داد، اما این اواخر که حالشان بسیار وخیم شد و مدت بستری‌اش در بیمارستان طول کشید، تازه خیلی‌ها متوجه‌ها شدند که بابا مشکل جانبازی دارد.
بابا سوابق جبهه‌اش را ذخیره آخرت می‌دانست
گویا شهید ادیبی از خادمان بازسازی مزار ائمه (ع) در سامرا هم بودند؟
بله، بابا چندین ماه در سامرا اقامت داشت. خدماتی در این زمینه به زائران سید‌الشهدا (ع) در ایام اربعین ارائه می‌داد. در سال ۹۷ که بعد از چندین ماه اقامت در سامرا به ایران برگشت، من احساس ناتوانی را در وجود بابا دیدم. او را با خواهش برای معاینه پیش دکتر بردیم که به ما گفتند باید فوری بستری شود و تحت درمان قرار گیرد. از آذر ۹۷ تا آخر سال در بیمارستان بقیه‌الله بستری شد. دو ماه خانه بود که مجدداً بیماری‌اش عود کرد. تحت چند عمل قرار گرفت، چون عارضه شیمیایی به این صورت است که خون را آلوده و به بخش‌های دیگر بدن سرایت می‌کند. بیشتر بابا از ناحیه ریه و اجزای تنفسی صدمه دیده بود. نهایتاً هم که شنبه دوم شهریور ۹۸ آسمانی شدند و در قطعه صالحین بهشت زهرا (س) در جوار همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد.

الان در ایام محرم و صفر قرار داریم، بابا به زائران اربعین هم خدمت‌رسانی می‌کرد؟
بابا از سال ۹۲ چند سال فعالیت مداوم در سامرا و عراق داشت. بیشتر به عنوان خادم زائران اربعین کربلا از سامرا تا کاظمین در موکب‌ها فعال بود.

در سپاه چه مسئولیت‌هایی داشت؟
مسئولیت‌های زیادی را تجربه کرده بود. از بنیانگذاری سپاه طالقان و کرج تا تلاش در شکل‌گیری تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع). بابا حتی در لشکر امام حسین (ع) خدمت کرده بود. این اواخر هم مدتی معاون اجرایی سپاه سید‌الشهدا (ع) و مسئولیت هیئت امنای رزمندگان اسلام و حفظ و نشر دفاع مقدس را بر عهده داشت و همچنین فرماندهی سپاه پاکدشت و ری را در کارنامه کاری خود داشت.

چه خاطراتی از حضورتان در کنار پدر در ذهن شما ماندگار شده است؟
من از بچگی تا به این سن که رسیده‌ام، خاطرات زیادی از ایشان دارم. یادم می‌آید بچه که بودیم بابا به علت مسئولیتی که در جبهه و جنگ داشت، مجبور شدیم در دزفول زندگی کنیم. دوباره بعد از جنگ بابا یکسری مسئولیت در سپاه کرج داشت که به کرج منتقل شدیم. نهایتاً کار بابا در سپاه تهران ثابت شد و ما توانستیم در تهران ساکن شویم. یک نکته در زندگی ایشان حائز اهمیت است. بابا همیشه به ما توصیه می‌کرد که حواسمان به زنده نگه داشتن یاد شهدا و خانواده‌هایشان باشد. خودش برای این موضوع خیلی اهمیت قائل می‌شد. از زمان بچگی یادم است برای برنامه‌های یادواره شهدای دفاع مقدس یا شهدای گمنام و مدافع حرم هر کاری که از دستش برمی‌آمد، کوتاهی نمی‌کرد. هر کسی که مراجعه می‌کرد و می‌گفت ما فلان برنامه را برای یاد شهدا در نظر داریم بابا مضایقه نمی‌کرد. وقت می‌گذاشت تا بتواند یادواره شهدا را به نحو احسن برگزارکند. توصیه دیگر پدر به من و جوانان دیگر این بود که برای مجالس سیدالشهدا (ع) کم نگذاریم.

پس شهید ادیبی ارتباط معنوی‌اش را با دوستان شهیدش حفظ کرده بود؟
بله، ایشان چندین سال صبح‌های جمعه به زیارت گلزار شهدای چیذر می‌رفت و، چون عده‌ای از رفقای شهیدش در امامزاده علی‌اکبر چیذر دفن بودند، کنار هم می‌نشستیم و بابا با بیان خاطرات دوستان شهیدش از آن‌ها یاد می‌کرد. بابا سالن دعای ندبه بهشت زهرا را خیلی دوست داشت و بیشتر در مراسم دعای ندبه آنجا شرکت می‌کرد. چندین مرتبه هم توفیق شد من در خدمت ایشان در مراسم دعای ندبه با او باشیم. نکته اینجاست که خواسته خود بابا آنجا برآورده شد و همان مکانی که دوست داشت، آرامگاه ابدیتش شد. بعد از شهادت بابا برای خاکسپاری‌اش چند جای مختلف به من پیشنهاد شد ولی نهایتاً تصمیم بر این شد مزار بابا در قطعه ۲۵ گلزار شهدا باشد. وقتی که رفتم فضای آنجا را ببینم، دیدم مکان مزار بابا دقیقاً پشت حسینیه مراسم دعای ندبه بهشت زهرا قرار دارد. جایی که بابا سال‌های سال با آنجا انس گرفته بود.

شهید ادیبی در فعالیت‌های اجتماعی هم حضور داشت؟
بله، فعالیت زیادی داشت. یک موقعی از سامرا تازه برگشته بود که در زلزله کرمانشاه و سرپل‌ذهاب حضور پیدا کرد و در کمک‌رسانی و بازسازی مجدد منازل آنجا فعال بود. چند ماه آنجا ماند و این دوری‌هایش برای مادرم و خانواده خیلی سخت بود. یادم است از بچگی به خاطر مأموریت‌های جبهه پدر زیاد توفیق نداشتیم او را ببینیم و تا زمان بزرگ شدنمان همین مسئله ادامه داشت. روحیه خدمت‌رسانی بابا به مردم نمی‌گذاشت لحظه‌ای ایشان آرام بنشیند و کسی هم نمی‌توانست جلودار او باشد و فضای خدمتی او را بگیرد. حتی بابا در زلزله بم هم فعالیت چند ماهه داشت. این اواخر که به علت بیماری‌اش نتوانست نقشی در کمک‌رسانی به سیل‌زدگان فروردین ۹۸ داشته باشد، حسرت عدم‌توفیقش را می‌کشید.
 
و سخن پایانی
موقعی که بابا در بیمارستان بستری بود سردار فضلی با همان حالت کسالتی که خودش داشت، به عیادت بابا می‌آمد و در مراسم‌های تشییع ایشان هم شرکت داشت که در اینجا کمال تشکر را از ایشان دارم. یک روز در بیمارستان سردار فضلی به من گفتند: «شما نمی‌دانید که از چه گوهری دارید پرستاری می‌کنید و به چه انسان وارسته‌ای دارید خدمت می‌کنید. باید قدر این شهدای زنده را در جامعه دانست.» گفتند: «من همیشه به حالت اخلاص حاج سعید آقا غبطه می‌خورم.» خب این قضیه نشان می‌دهد این کار‌هایی که امثال بابا و دیگران در طول این ۳۴ سال برای انقلاب انجام دادند، خیلی بزرگ و ارزنده است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار