کد خبر: 970377
تاریخ انتشار: ۰۲ مهر ۱۳۹۸ - ۰۶:۳۱
خوانشی از زمینه‌های شکل‌گیری ذهنیت خوداتکایی دینی در مهدی هاشمی معدوم
مطالعات پراکنده، قدرت بیان و مقبولیت کاذب در میان جوانان و جذب آنان، تکیه بر نوگرایی و نواندیشی و اوضاع خاص سیاسی و اجتماعی قبل و پس از انقلاب که مهدی هاشمی معدوم را به نحوی چشمگیر متمایز ساخته بود، موجب شد که از همان اوان جوانی، او خود را بر فراز برج عاج نظاره کند و با مطلق کردن برداشت‌ها و اندیشه‌های خام خود تا آخر خود را در مسیر تندباد مرگبار عُجب قرار دهد ...
احمدرضا صدری
سرویس تاریخ جوان آنلاین: سی‌و‌چهار سال قبل در چنین روز‌هایی دستگاه‌های امنیتی نظام اسلامی، به رصد بیشتر اقدامات باند تبهکار مهدی هاشمی معدوم دست زدند که ماحصل آن، دستور قاطع رهبر کبیر انقلاب در باب دستگیری و مجازات نامبرده بود. با این همه جای این پرسش باقی است که وجود چه خصال فکری‌ای در این فرد موجب شد که به چنین موقعیتی در عمل سوق یابد؟ مقالی که پیش روی شماست درصدد بررسی همین موضوع است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

پرسشی ابتدایی در باب یک پدیده تاریخی

پرسشی که موجب نگارش این مقال گشته بسیار مهم و در عین حال ابتدایی است. چه چیز موجب می‌شود که برخی انسان‌ها ازجمله شخص مهدی هاشمی خویش را در موضع دانای کل فرض و ایده‌های خود را به مثابه خاتمه‌بخش جریان نظریه‌پردازی تصور نماید؟ شاید ابتدایی‌ترین پاسخ بدین پرسش این باشد که مطالعات پراکنده، لکن قدرت بیان و مقبولیت کاذب در میان جوانان و جذب آنان، تکیه بر نوگرایی و نواندیشی و اوضاع خاص سیاسی و اجتماعی قبل و پس از انقلاب که وی را به نحوی چشمگیر متمایز ساخته بود، موجب شد که از همان اوان جوانی، او خود را بر فراز برج عاج نظاره کند و با مطلق کردن برداشت‌ها و اندیشه‌های خام خود تا آخر خود را در مسیر تندباد مرگبار عُجب قرار دهد که ضمن طرد تفکر بزرگان و اندیشمندان استوار دین و انتقاد از سنت‌های دینی و فرهنگی و اجتماعی جامعه، حتی خود را از پدر و استاد عاقل‌تر و برتر بیابد و در اندک زمانی از چاله عجب به چاه تکبر و غرور سقوط کند. وی در اعترافات خود به این مسئله اشاره کرده و بیان می‌دارد: «در زمینه مسائل فکری این حالت را من داشتم، هم در مسائل سیاسی و مسائل خارجی فکر می‌کردم ما دیگر کارشناسان و متخصصین اصلی این قضیه هستیم و هیچ فردی نمی‌تواند بسان ما به حقیقت دست یابد. طیف‌ها نیز بر دو نوع است: یکی طیف‌های ابداعی که به جمعی همفکر و همسو [که]بر اساس یک سلسله نقطه‌نظر‌ها با یکدیگر تشریک مساعی می‌کنند [گفته می‌شود]و دیگری طیف‌های انفعالی که در عکس‌العمل جریانات دیگر به هم مرتبط می‌شوند و به نظر من طیف موجود از قبیل نوع دوم است زیرا بدون یک هماهنگی قبلی تدریجاً افراد و جمعیت‌هایی تحت فشار با یکدیگر مرتبط گشته‌اند و ارتباطشان به گونه‌ای است که اگر بالفرض بخواهند یک خط استراتژیک را در جمع خود به تحلیل بگذارند دچار ۱۸۰ نظریه و رأی متضاد خواهند شد...»

نقاط مثبت زندگی برایم غرور آورد!

بدین ترتیب مهدی هاشمی بر انحراف خود از مسیر صحیح انقلابی و نظام اسلامی تأکید می‌کند و البته او عوامل زیادی را از عوامل انحراف خود و گروهش می‌شمارد که بیان آن عبرت‌انگیز است. بیان تمامی اعترافات مهدی هاشمی و اعضای گروه او که بالغ بر چندین جلد پرونده قطور است، از حوصله این بحث خارج است. در اینجا برای نمونه تنها یکی از اعترافات صریح و روشنگر وی درباره علل و عوامل کلی انحرافش از مسیر صحیح اسلامی بیان می‌شود. وی در گوشه‌ای از اعترافات خود ضمن جمع‌بندی نقاط ضعف و انحرافی خود می‌گوید: «من از نقطه‌ای منحرف شدم که مثبتاتم [نقاط مثبت]زیاد بود. من یک‌سری مثبت‌ها [ی]عملی و علمی- سیاسی داشتم، دچار عجب و غرور و بعد هم بی‌توجهی به خدا و الی آخر و یک‌سری مفاسدش [شدم]... اگر یک‌ذره گناه به اندازه خردل روح بی‌تقوایی یا گرایش به گناه یا انحراف در وجود یک انسانی باشد و فکر کند هم که این جزئی است و مختصر و مهم نیست؛ یا نه یک فردی باشد که خیلی نابغه، تو [ی]کارهایش خیلی پیروز و موفق باشد و [..]فکر نکند که حالا این نقطه آسیب‌پذیر است و از همین نقطه امکان دارد دقیقاً آسیب ببیند و برسد به جا‌هایی که ما رسیدیم؛ و لذا [..]به جای اینکه در قبال این جرایم‌ها و تخلفات ما [..]بعضی بخواهند از نظر خطی خوشحال باشند، شادی بکنند که خب الحمدلله که این‌ها به این سرنوشت مبتلا شدند بهتر است که در خودشان و در اندرون بیشتر فرو بروند. [برای]هر انسانی، هر طلبه‌ای، هر دانشجویی [و]هرکسی که متأثر از یک نسل جوان است، این سرنوشت تلخ شومی که ما پیدا کردیم، عبرتی باشد برای بقیه برادر‌ها و کل امت حزب‌الله و نیرو‌های جوانی که در این مملکت به هر صورت در دامن این انقلاب دارند رشد می‌کنند و شیطان نفس هم به طور جدی و فعالی در کمین است که این‌ها را به دام بیندازد. این هم یک نقطه که باید از این کالبدشکافی انحراف و از این علل و عواملی که تشکیل شده و یک استفاده و بهره‌گیری شدید اخلاقی و فکری حتماً گرفته بشود...»

تحت تأثیر فساد جنسی سربازخانه قرار گرفتم!

عامل مهم دیگری که عملاً در تغییر افکار مهدی هاشمی و گرایش او به افکار التقاطی و منافقانه مؤثر بود، پس از دستگیری او در سال ۱۳۴۶ توسط ساواک، رقم خورد. در این زمان، در حالی که او به سربازی اعزام شده بود، ساواک اقداماتی را جهت جذب او آغاز کرد. مهدی هاشمی در اعترافات خود، هنگام محاکمه در سال ۱۳۵۶ به جرم قتل مرحوم شمس‌آبادی، درباره ارتباط خود با ساواک چنین می‌گوید: «در اثر ارشاد و توجیه مأمورین ساواک مسیر فکرم عوض شد و به اشتباهات خودم پی بردم و از کرده‌های خویش نادم و پشیمان، روانه پادگان تعلیماتی [ژندارمری در شهر جهرم]گشتم. در آغاز ورودم به پادگان که با لباس روحانی بودم با بهت و حیرت سربازان مواجه [شدم]و بالاخره پس از روز‌ها ناراحتی و غربت، خود را با محیط سربازی منطبق ساختم. در محیط نظامی پادگان شست‌وشوی مغزی من آغاز [شد]و به‌تدریج با افکار زنده‌تری خو می‌گرفتم. درست به یاد دارم که علاقه به میهن و اعلی‌حضرت همایون که در شیر ایرانی عجین شده است، در من اوج گرفت و مشتاقانه تعلیمات سربازی را فرا گرفتم. به طوری که پس از پایان دوره، برای گرفتن سردوشی از طرف فرمانده پادگان به نمایندگی سربازان جدید منصوب [شدم]و در مراسم جشن سردوشی خطابه‌ای ایراد کردم. بعداً مرا به تهران منتقل [کردند]و در مرکز فرهنگی ژاندارمری به خدمت دفتری اشتغال جستم و آنگاه به دادرسی کل ژاندارمری منتقل [شدم]و مدتی نیز نویسنده دادرسی بودم.»

البته این توصیف مهدی هاشمی از دوران خدمت، با اعترافاتش بعد از دستگیری در سال ۶۵، متفاوت است. وی در اعترافات بعد از سرنگونی رژیم شاه پهلوی، با نگاه واقع‌بینانه و به‌دور از فشار و اجبار نسبت به آن دوران، درباره فضای غیراخلاقی پادگان‌ها و تأثیر آن در شکسته شدن سد تقوا در این مقطع از زندگی خویش می‌گوید: «جو سربازی، جو فاسد صددرصد بود. خیلی فاسد بود؛ یعنی در مورد خدمت، فساد‌های علنی ما زیاد می‌دیدیم. روابط جنسی، فرض کن فلان سرباز برای گرفتن مرخصی، خواهرش را در اختیار یک افسر بگذارد برای مرخصی رفتن. یک فساد‌های این طوری در اصفهان که یکی‌اش این بود. خب ما آن زمان ریش‌هایمان را می‌تراشیدیم، دیگر توی خدمت که بودیم همین تراشیدن ریش هم یک گناه بود. آن زمان مثلاً می‌گفتیم اجباری هست، طوری نیست. طبیعاً نشستن سال‌ها [اصلاح می‌کند]یعنی ماه‌ها با این افسر‌ها و درجه‌دار‌ها و سرباز‌ها این هم یک مقداری برای ما تأثیر گذاشت این هم در شکستن این سد [تقوا]...»
اسناد این دوره از زندگی مهدی هاشمی نیز نمایانگر سازگاری او با فضای حاکم بر پادگان‌ها از نظر سیاسی و اخلاقی است. گزارش ساواک درباره وضعیت وی در پادگان و اشاره به این نکته که «به طور غیرمستقیم اخلاق و رفتارش تحت کنترل قرار گرفته و هیچ گونه اعمال خلاف رویه از وی مشاهده نگردیده است»، مؤید این سازگاری اخلاقی و سیاسی، در کنار اعترافات صریح وی در قبل و بعد از انقلاب است.

در زندان رسماً به ساواک نامه نوشتم و با آن‌ها اعلان همکاری کردم

سابقه همکاری و ارتباط مهدی هاشمی با ساواک به سال ۱۳۴۶ بازمی‌گردد، زمانی که برای اولین بار به اتهام تکثیر و پخش اعلامیه توسط ساواک دستگیر و پس از سپردن تعهد آزاد شد. وی در اواخر همین سال مجدداً دستگیر و این بار به خدمت سربازی اعزام شد. در این زمان، از طریق ایجاد ارتباط با رکن ۲ ارتش و سپردن تعهد مبنی بر دست برداشتن از افکار سیاسی خود، نظر مثبت و حمایت رکن ۲ ر ا به خود جلب کرد و موجبات تبرئه شدن در دادگاه نظامی را، که به منظور رسیدگی به جرائم سیاسی او تشکیل شده بود، فراهم نمود. او دوران همکاری با ساواک را معلول شرایط زمان و نیاز‌های خود برمی‌شمارد که درواقع توجیهی بیش نیست. وی پس از دستگیری در سال ۱۳۵۶، هنگامی که همه راه‌ها را به روی خود بسته می‌بیند، لب به اعترافات گشوده، درباره ارتباط خود با ساواک می‌گوید: «بارزترین خطا‌ها و اشتباهات من در آن زمان دو چیز است که من با صداقت عرض می‌کنم؛ محور اول، نرمش در رابطه با ساواک است که در اثر آن ناپختگی‌ها، غلبه نفسانیات و برداشت‌های ناپخته از اسلام، من بعضی از ضرورت‌های مقطعی و زمانی را مجوز و توجیهی دانستم برای اینکه بتوانم با ساواک نرمش کنم و این نرمش، یک لغزش کوچک بود که تدریجاً به تماس با یکی از عوامل محلی ساواک منتهی شد. به دنبال آن، رشد این اشتباهات به آنجا رسید که من با یکی از بازپرس‌های ساواک نشستم و صحبت کردم و این روند رو به لغزش و اشتباه به جایی رسید که وقتی من دستگیر شدم، در زندان رسماً به ساواک نامه نوشتم و با آن‌ها اعلان همکاری کردم و این اوج یک لغزش بود که می‌توانم بگویم یک اشتباه بزرگ و یک انحراف است و بارزترین انحرافات و اشتباهات من در قبل از پیروزی انقلاب است.»

در همین دوره، ساواک که به‌شدت او را تحت نظر داشت، گزارشی مبنی بر عملکرد مثبت او نسبت به حکومت و تبلیغ آن در میان مردم به مرکز ارسال می‌کند؛ در این گزارش ساواک می‌خوانیم: «با تحقیقاتی که به عمل آمد مهدی هاشمی پس از انجام خدمت سربازی و آگاه شدن از اوضاع اجتماعی مملکت، روی منبر علاوه بر آن که مطالبی برخلاف امنیت مملکت یا مصالح آن عنوان ننموده، اغلب در اطراف انقلاب سفید شاه و مردم و اثرات آن و همچنین اثر امنیت در مملکت صحبت و در خاتمه با بیان استقلال مملکت صراحتاً به شاهنشاه آریامهر و خاندان جلیل سلطنت دعا نموده است.»
با توجه به موارد فوق، دیگر شکی در وابستگی مهدی هاشمی به ساواک و همکاری نزدیک او با این سازمان باقی نمی‌ماند؛ همکاری و تعاملی که حاصل آن برای او جز به جا گذاشتن چهره‌ای منافقانه در قبل و بعد از انقلاب نزد یاران و همراهان انقلاب نبوده و نیست.

سه دلیل عمده برای یک لغزش

از جمع‌بندی مطالبی که تاکنون ارائه شد می‌توان به‌راحتی خط انحراف و نفاق را در افکار، اهداف و برنامه‌های این طیف فکری و جریان سیاسی مشخص نمود. انحراف فکری که در مراحل بعد کانالی برای تئوریزه کردن خشونت و برداشت‌های شخصی مهدی هاشمی بود. اما خود مهدی هاشمی در اعترافاتش سه محور عمده را ریشه لغزش‌های فکری خود و دوستانش برشمرده و می‌گوید: «در زمینه ریشه‌یابی علل و عوامل انحراف و لغزش‌های فکری که متأسفانه دامنگیر ما بود، در طول سال‌های قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سه محور عمده می‌توانیم اشاره بکنیم که قسمت اولش عبارت از نپیمودن راه صحیح برای دستیابی به تفکر اصیل اسلامی است. قسمت دوم نپرداختن به تهذیب نفس و قسمت سوم عدم توازن و اعتدال در بینش‌ها و گرایش‌ها و کنش‌ها؛ که این محور‌های عمده‌ای است که زیر هرکدامش بخش وسیعی از نمود‌ها و مصادیق را می‌توان بهش اشاره بکنیم.»

مهدی هاشمی خود از میان علل برشمرده، نپرداختن به تهذیب نفس را با توجه به عملکرد باند خود مهم‌تر ارزیابی کرده و آن را علت اصلی و نقطه آغازین هر انحرافی از مسیر صحیح اسلامی می‌داند. او درباره عدم تهذیب نفس خود و یارانش، ضمن توضیح و تبیین کارکرد تهذیب نفس، عوامل چندی را در عدم توفیق در خودسازی و کسب تقوا بر می‌شمارد. «یک: عدم تهذیب نفس، فرد را به مرزی سوق می‌دهد که آخرین پرده‌ها، حرمت‌ها و حریم‌ها بین فرد و خدا از بین می‌رود. دو: عدم تهذیب نفس و ابتذال، همزمان با عوامل دیگری، چون مطالعه مبانی التقاطی و الحادی، نقش محرک در تخریب روحیه تعبدی در اندیشه و ذهن شخص دارد.»

آنچه مجموع اعترافات و عملکرد مهدی هاشمی حکایت می‌کند، وجود هر دو تأثیر در او است. مهدی هاشمی در مرحله نخست، با ارتکاب جرائمی، چون قتل، در عمل حریم‌های بین خود و خدا را گسست و از مسیر هدایت بیرون آمد و از رسیدن به نظر و روش صواب و درست بازماند. در مرحله دوم تهذیب نفس نکردن وی، همزمان با مطالعه کتاب‌های الحاوی و التقاطی به موازات هم، او را به سوی گرداب تعبدزدایی و تخریب مبانی اعتقادی سوق داد. این حرکت نتیجه‌ای جز کشیدن خط بطلان بر تعبد او و آغاز انحراف فکری‌اش نداشت. همچنین اصالت دادن به مبارزه و باور به این مقوله که افراد غیرمهذب در راستای مبارزه و قیام، به انسان‌های مهذب و متقی مبدل شده و سیر تکاملی خود را طی خواهند کرد، از معتقدات مهدی هاشمی بود که درست در نقطه مقابل اندیشه‌های امام و انقلاب اسلامی قرار داشت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار