کد خبر: 969141
تاریخ انتشار: ۲۲ شهريور ۱۳۹۸ - ۲۱:۵۸
۱۱۹ سال پیش در چنین روز‌هایی بود که مظفرالدین شاه در سفر به بلژیک به ابراهیم‌خان عکاس‌باشی دستور داد تا پشت دستگاه «سینماتوگراف» قرار گیرد و از حضور شاه قجر در مراسم جشن گل فیلمبرداری کند.
محمدصادق عابدینی
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: تصاویری که ابراهیم‌خان به ثبت رساند بهانه‌ای شد تا ۱۰۰ سال بعد در سال ۱۳۷۹، روز ۲۱ شهریور ماه به عنوان روز ملی سینما نامگذاری شود؛ روزی که قرار است یادآور حضور «سینما» در ایران باشد، اما برخلاف ادعای مدیرانی که روز ملی سینما را جشن می‌گیرند یا سلبریتی‌هایی که در دامن سینما به مواهب مالی سرشار رسیده‌اند، بسیاری از آمار و ارقام نشان می‌دهد سینما چندان هم «ملی» نیست.

آیا ما سینمای ملی داریم؟!
زمانی که صحبت از یک مسئله «ملی» می‌شود باید در آن رابطه «ملیت» و «مردم» با آن را بررسی کرد، به همین منظور می‌توان سینما را به عنوان یک پدیده در قیاس با ملیت ایرانی و مردم ایران قرار داد. چقدر سینمای ایران در راستای ملیت ایرانی است؟ بازنمایی هویت ملی در سینمای ایران مسئله‌ای مهم در شکل‌گیری سینمای ملی است؛ سینمایی که اکنون وجه غالب آن را سینمای کمدی یا آثار سیاه اجتماعی تشکیل می‌دهد و قطعاً نمی‌تواند بازنمایی درستی از ملیت را داشته باشد.

ایران؛ حلقه گمشده جغرافیای سینما
مدت‌هاست سینماگران ایرانی برای کاهش هزینه‌های تولید تلاش می‌کنند با کمترین تعداد لوکیشن، فیلمبرداری را به پایان برسانند. این پدیده باعث شده است سینمای ایران درگیر پدیده سینمای آپارتمانی شود؛ فیلم‌هایی که در تهران فیلمبرداری می‌شوند و بیشتر زمان فیلم در فضای بسته یک یا دو لوکیشن می‌گذرد. در این سینما اگر فیلمساز پایش را از تهران بیرون بگذارد، در قیاسی زشت روی کمبود‌های شهرستان‌ها دست می‌گذارد و تنها بازنمایی اجتماعی از فضای بیرون از خیابان‌های پایتخت، نمایش چهره فقر و کمبودهاست. برای نمونه فیلم سینمایی «قصر شیرین» که هم اکنون بر پرده سینما‌هاست، در خارج از تهران ساخته شده، ولی بازنمایی آن از شهری کوچک، صرفاً نمایش بدبختی‌هاست. فیلم‌هایی که درباره قومیت‌ها ساخته می‌شود نیز اغلب نشان می‌دهد نگاه سفارشی به قومیت‌های ایرانی نیز فاقد نگاه ملی است. در کمتر فیلمی در سینمای ایران شاهد هستیم که یک فرد با گویش و لهجه یکی از مناطق ایران قهرمان فیلم باشد، این موضوع در آثار سینمای تجاری بیشتر نمود پیدا می‌کند. با وجود اینکه «انجمن سینمای جوانان» ایران در اکثر شهر‌ها دفتر دارد و به جوانان علاقه‌مند سینما آموزش می‌دهد، ولی در سینمای بلند داستانی، عملاً همه خرده‌فرهنگ‌های پهنه جغرافیای ایران ذیل یک فرهنگ بی‌هویت که وابستگی به جغرافیا ندارد، گم می‌شود. جغرافیای زیبا، متنوع و عظیم ایران در اغلب آثار سینمایی جایی ندارد و برخلاف سینمای امریکا که مثلاً در ژانر وسترن پهنه‌ای عظیم از جغرافیا را به تصویر می‌کشد و جغرافیا به طور مستقل شخصیت پیدا می‌کند در آثار سینمای ایران اساساً جغرافیای ملی سانسور می‌شود.

سینما منهای مردم
بر اساس نتایج نظرسنجی‌ای که از سوی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران انجام شد، ۳۰ درصد از مردم ایران اعلام کرده‌اند هرگز به سینما نرفته‌اند. بیش از ۳۰ درصد دیگر هم گفته‌اند که آخرین بار بیش از سه سال پیش به سینما رفته‌اند! نزدیک ۱۲ درصد هم گفته‌اند که در یک سال گذشته سینما نرفته‌اند، به عبارت دیگر ۷۲ درصد از مردم در طول سال گذشته اصلاً سینما نرفته‌اند. این پدیده که بیش از دو سوم مردم اصلاً آن را دنبال نمی‌کنند به سختی می‌تواند پدیده‌ای ملی باشد. برای اینکه چرا مردم به سینما نمی‌روند دلایل متعددی عنوان می‌شود، از جمله اینکه اساساً مردم ایران خودشان را در فیلم‌های ایرانی نمی‌بینند یا کمتر نشانی از خود واقعی‌شان در این آثار مشاهده می‌کنند. فیلم خانوادگی در سینمای ایران تقریباً محلی از اعراب ندارد. اغلب فیلم‌ها فاقد پیام اخلاقی و معنوی هستند و صرفاً با رویکرد سرگرم‌کنندگی آن هم در مبتذل‌ترین شکل ممکن ساخته شده‌اند. نکته دیگر شاید قیمت بالای بلیت سینما‌ها و افزایش آن باشد که هر ساله همزمان با آغاز فصل بهار و شروع اکران‌های نوروزی سینماها، اجرایی می‌شود. این افزایش سالانه تقریباً همپا و گاهی بیشتر از نرخ رسمی تورم است. با رسیدن قیمت بلیت سینما‌ها به ۲۰ هزار تومان عملاً بخش دیگری از مردمی که پارسال به سینما رفته بودند، امسال سینما نرفتند، به نحوی که در پنج ماه نخست امسال مخاطب سینما با افت ۴ درصدی مواجه شده است که این آمار در مقایسه ماه به ماه نشان می‌دهد در مرداد ۹۸، سینما با افت ۳۶ درصدی مخاطب نسبت به بازه زمانی مشابه در سال گذشته مواجه است، البته آمار کاهش مخاطب در سینما به خاطر افزایش سالانه قیمت بلیت کمتر به چشم می‌آید و سازمان سینمایی تلاش می‌کند روی افزایش درآمد بلیت‌فروشی بیشتر از تعداد صندلی‌های اشغال شده مانور بدهد.

سینما در برزخ جشنواره یا گیشه
یکی دیگر از عواملی که باعث می‌شود در ملی بودن سینمای ایران شک و شبهه به وجود آید، میزان ارتباط و رضایت مخاطب ایرانی از موضوعات فیلم‌های سینمایی است. از اواخر دهه ۶۰ تاکنون که سینمای گلخانه‌ای و جشنواره‌پسند در سینمای ایران رشد کرد و هنوز به رشد خود ادامه می‌دهد، عنوان «سینمای جشنواره‌ای» برای فیلم‌هایی که برای مردم ساخته نشده‌اند اطلاق شد؛ آثاری که صرفاً به خواست یا همسو با جشنواره‌های خارجی پدید می‌آیند و تنها محل ظهور و بروز آن‌ها همان فستیوال‌های خارجی است. در این بین حتی پدیده شوم «سینمای سفارتی» نیز گسترش یافت. سفارتخانه‌های چند دولت اروپایی به خود این اجازه را می‌دهند که با ارتباط برقرار کردن با فیلمسازان ایرانی مورد نظر، خط داستانی مدنظرشان را به آن‌ها دیکته کرده و هزینه تولید فیلم را هم پرداخت کنند. اسامی کارگردانانی، چون جعفر پناهی، بهمن قبادی و مسعود بخشی در میان فیلمسازانی که تن به چنین سینمایی داده‌اند دیده می‌شود. در مقابل چنین سینمایی که آمالش را در فستیوال‌های خارجی دیده، سینمای کمدی در مبتذل‌ترین نوع خود تلاش می‌کند با شوخی‌های رکیک جنسی، گیشه‌ای پرفروش داشته باشد. کمدی‌هایی از جنس «رحمان ۱۴۰۰» که امسال اکران و توقیف شد از این جنس هستند، بنابراین هر دو گونه سینمای جشنواره‌ای و سینمای مبتذل باعث دور شدن خانواده‌ها از سینما شده‌اند.

سازمان سینمایی به عنوان متولی سینمای ایران، بزرگ‌ترین قدمی که برای ملی کردن سینما در هر سال برمی دارد، این است که یک روز به مردم بلیت نیم‌بها بدهد. امسال نیز بلیت سینما‌ها به مناسبت روز سینما نیم‌بها شد، ولی در مقابل این بذل و بخشش اکنون مردم سؤال‌های جدی درباره محتوای ضعیف آثار سینمایی دارند. روز ملی سینما می‌تواند روزی باشد که در آن سازمان سینمایی و نهاد‌های مرتبط با سینما، به مردم گزارش‌های شفافی از میزان عملکرد خود در نزدیک شدن «سینما» به «مردم ایران» ارائه دهند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار