سرویس تاریخ جوان آنلاین: محمدرضا کائینی، دبیر سرویس تاریخ روزنامه جوان، بمناسبت سالروز درگذشت «آیت الله علامه یحیی نوری» در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
این قلم مدتها بود که میخواست چند خطی را در باب استاد، مصاحِب و دوست خویش زنده یاد آیت الله علامه یحیی نوری قلمی کند، که اکنون را برای آن مناسب یافت، به دو دلیل: اول اینکه عاشورا موسم درگذشت اوست و دوم اظهار لحیه یکی از مستاجران بی بی سی نشین با توهم تشکیک در روایت آن مرحوم درباره هفدهم شهریورِ هزار و سیصد و پنجاه و هفت. هم از این روی، در این باره اشاراتی خواهم داشت به اجمال و شرح ذیل:
یک: نابغه ما در بدو نگاشته خود در آمده که: هنوز معلوم نیست که در هفده شهریور چه کسانی به مردم شلیک و آنها را کشته اند؟! جالب اینجاست که به رغم فضای امنیتی و پرخطر آن روز، عکاسانی چند تصاویری واضح از ماوقع گرفته اند. مثلا در عکس عباس ملکی-که در یکی از پستهای پیشین در باره آن سخن رفت-تلی از جنازه، مجروح و پناه گرفته را در برابر کارخانه برقِ جنب میدان شهدا میبینیم که از دوسو، از طرف نظامیان محاصره و مورد هدف قرار گرفته اند. ظاهرِ این جماعت تفنگ به دست نیز نشان نمیدهد که فلسطینی باشند یا از رجال الغیب و اجنه و... الخ. همان نیروهای ارتش و گارد شاهنشاهی اند که مسلما اینقدر اختیار نداشته اند تا از پیش خود، اینگونه مردم را روی هم تلنبار کنند! تلاش برای تبرئه شاه و اجزای حکومتش در این فقره، توی ذوق میزند!
دو: آقای عمادالدین باقی در طریق کشف تعداد شهدا و آسیب دیدگان هفده شهریور، به بیراهه رفته است! بنیاد شهید تنها آمار شهیدان و جانبازانی را دارد که برای آنان پرونده تشکیل شده است. بسیاری از خانوادههای شهدا و مجروحان به رغم اشتهار، نه به دنبال به ثبت رساندن اسم شهید و زخمی خود بوده اند و نه بنیاد سراغ ایشان رفته است. وانگهی هفده شهریور عدهای مفقود دارد که از تعداد دقیق آنان خبری در دست نیست. سِرّ اختلاف آمار شهدا، مفقودان و جانبازان این واقعه نیز، علاوه بر فضای امنیتی سایه افکنده بر آن در دوران خویش، تعداد نامعلوم مفقودان و تدفین پنهانی و شبانه برخی از ایشان است. گذشته از همه اینها، یک ذهن نارَس میتواند به لحاظ نفس الامری، میان اراده به کشتن شصت، ششصد و شش هزار نفر، تفاوت زیادی قائل شود.
سه: اما بپردازیم به برخی ذهنیتهای سطحی نویسنده در باره زنده یاد علامه نوری:
اول: نویسنده تصور کرده است که ماجرای سفر امام عسگری یا فرستادگانش به منطقه قُلاع مازندران (در این فقره دو روایت وجود دارد) ساخته مرحوم علامه است و حال آنکه این مقوله، در بسا تواریخ مازندران آمده است. بی شک اگر او در میان قریب به بیست عنوان اثر مشهور تاریخی در این موضوع، تنها پنج عنوان آن را میشناخت، به چنین خبطی گرفتار نمیآمد!
دوم: تشکیک در مشهورات یا تصحیح و تکمیل آن، علی الاصول خصیصه یک عالم است. اگر تحقیق در فقره تعداد شهدای کربلا مصداق سوء تفاهم باشد، میتوانیم نویسنده را به دلیل تلاش برای تشکیک در روایت رسمی ۱۷ شهریور، در راس متوهمین بدانیم!
سوم: آیت الله نوری پس از دستگیری در ۱۷ شهریور و در چند فقره، با برخی مسئولان زندانی رژیم شاه و ژنرالهای ارتش مواجهه داده شد. محل این دیدارها نیز کمیته مشترک نبود. هدف از این دیدارها، ترغیب ایشان برای صدور اعلامیهای برای تلطیف فضا و دعوت مردم به آرامش بوده است. خاطره مورد اشاره آن مرحوم مبنی بر دیدار غیر مترقبه با امیر عباس هویدا، شجاع الدین شیخ الاسلام و... نیز، در حاشیه یکی از همین انتقالها و اقامتها روی داده است. بر خلاف ذهنیت نویسنده، شناخت علامه توسط دکتر شیخ الاسلام یا همگنان او در محوطه زندان نیز، امری محتمل است. اینکه وزیر بهداشت دولت، کسی که رهبری انقلابیون در شرق تهران را بر عهده دارد و تصویر وی به مناسبتهای گوناگون، بارها در جراید منتشر شده را بشناسد، امر غریبی نیست. علاوه بر این، امیر عباس هویدا نیز به خوبی علامه را میشناخت، از سربند مواجهه دیرپای آن مرحوم با فرقه بهائیت، که وی در زمره شاخصترین پیروان آن بود.
چهارم: سکوت سیاسی مرحوم نوری از اوایل دهه شصت تا پایان حیات نیز، به هرچه مربوط باشد، به اسناد سفارت سابق آمریکا ارتباطی ندارد. اتفاقا ایشان پس از تسخیر سفارت و در برابر آن، برای مردم و دانشجویان سخنرانیای حماسی ایراد و نفس عمل آنان را ستود. او در حاشیه، اما، نسبت به برخی افشاگریهای عجولانه نیز تذکار داد که البته این فقره مربوط به مهندس بازرگان و دوستان وی بود و نه خودش؛
و کلام آخر: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!