کد خبر: 968800
تاریخ انتشار: ۱۷ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۳:۰۶
روایت‌ها و تحلیل‌هایی در باب زمینه‌ها و پیامد‌های فاجعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷
۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در تاریخ انقلاب اسلامی، تکلیف بسیاری از مسائل مورد تردید را روشن کرد و بسا پرده‌های آویخته بر چهره شاه و حکومت وی را فروانداخت. از آن به بعد بود که مبارزان، عامه مردم و سیاسیون- اعم از اینکه به کدام سوی متمایل هستند- تصمیم واقعی خویش را گرفتند و نسبت خویش را با حاکمیت پهلوی مشخص کردند.
احمدرضا صدری
سرویس تاریخ جوان آنلاین: ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در تاریخ انقلاب اسلامی، تکلیف بسیاری از مسائل مورد تردید را روشن کرد و بسا پرده‌های آویخته بر چهره شاه و حکومت وی را فروانداخت. از آن به بعد بود که مبارزان، عامه مردم و سیاسیون- اعم از اینکه به کدام سوی متمایل هستند- تصمیم واقعی خویش را گرفتند و نسبت خویش را با حاکمیت پهلوی مشخص کردند. این مهم و بسا دیگر که به اشارت نیامد، درخور آن است که بیش از پیش مورد توجه و تبیین تاریخ‌پژوهان انقلاب قرار گیرد و ابعاد آن بازشناسی شود. مقالی که پیش روی شماست، با همین رویکرد به نگارش درآمده است.

امام: فریب شاه بسیار زود برملا گردید!

پیام تاریخی و پرمضمون امام خمینی رهبر کبیر انقلاب- که به فاصله یک روز پس از فاجعه ۱۷ شهریور صادر شد- از اسناد شاخص و تاریخی مرتبط با این رویداد بزرگ به شمار می‌رود. این بیانیه بلیغ، علاوه بر اطلاع‌رسانی به ملت ایران بر بنیاد اخبار واصل شده به نوفل لوشاتو، شرایط کلان انقلاب را مورد تحلیل قرار داده و اهداف پیش روی آن را تبیین نموده است. در این بخش از مقال، مروری بر برخی بخش‌های این خطاب تاریخی بهنگام به نظر می‌آید: «بار دیگر شاه با دستور حکومت نظامى در تهران و سایر شهرستان‌هاى بزرگ ایران، ثابت کرد که پایگاهى در میان ملت ندارد. اعلام حکومت نظامى در محیطى آرام- به اقرار رادیو و مطبوعات ایران که راهپیمایى با کمال آرامش در آن انجام مى‏گرفت- نه تنها قانونى نیست بلکه جرم است و دستوردهنده آن مجرم. شاه براى به رگبار بستن مردم بى‏دفاع و مظلوم هیچ بهانه‏اى را بهتر از حکومت نظامى ندید. روزهاى اخیر، تهران و سایر شهرستان‌هاى مهم ایران براى اظهار مظلومیت و مخالفت با مجرمى که ۳۵ سال بر مقدرات آنان سلطه دارد و جنایات و خیانت‌هاى او در کشور و مخالفت‌هاى او با قانون اساسى واضح است، شاهد راهپیمایی‌هاى آرام بود. اظهار مخالفت با مجرمى که تمام هستى ملت را به باد داده است، از طرف کسانى بود که در حد عالى شعور سیاسى و دینى بودند به طورى که حاضر شدند ارتش را گلباران کنند ولى دولت آشتى ملى، آنان را به عنوان شعار برخلاف قانون اساسى، محکوم کرد و حال آنکه شعار آنان بر ضد قانون اساسى‌شکن- یعنى شاه- بود. شعار بر ضد رژیم تحمیلى غیرقانونى بود، اظهار مظلومیت بود ولى واقعیت این است که شاه مى‏خواهد انتقام خود را از ملت بى‏دفاع بگیرد و با صحنه‌سازی‌هاى مبتذل، ملت بی دفاع را به مسلسل ببندد و نفس‌ها را به خیال باطل خودش در سینه خفه گرداند ولى دیگر دیر شده است و ملت مظلوم و بیدار ایران آگاه شده‏اند. من هنوز اطلاع دقیقى از کشتگان و مجروحان در سراسر ایران ندارم ولى خبرگزاری‌ها تعداد کشتگان را صد‌ها نفر گزارش داده‏اند و خبرهایى از ایران، این‏ تعداد را بیش از هزار نفر مى‏گویند. اکنون بر ملت شجاع ایران است که به هر ترتیبى که ممکن است به مجروحان بیشمار خود، خون، دوا و غذا برساند و از هر گونه کمک مالى دریغ ننماید. چهره ایران امروز گلگون است و دلاورى و نشاط در تمام اماکن به چشم مى‏خورد. آرى این چنین است راه امیر مؤمنان على و سرور شهیدان امام حسین. اى کاش خمینى در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع براى خداى تعالى کشته مى‏شد. ملت ایران! مطمئن باشید که دیر یا زود پیروزى از آن شماست. شاه با حکومت آشتى ملى مى‏خواهد روحانیت شریف ایران و سیاسیون محترم را در کشتار خود سهیم گرداند ولى فریب او خیلى زود برملا گردید. انَّ کیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفا. جهان باید بداند که این است فضاى باز سیاسى ایران! و این است رژیم دموکراسى شاه! و این است عمل به دین مبین اسلام در منطق شاه و دولت او! اکنون به بهانه‌هاى پوچ دست به حبس و تبعید تازه زده‏اند و مى‏زنند. باید علما و روشنفکران ملت در زیر چکمه دژخیمان خُرد شوند تا کسى خیال آزادى به خود راه ندهد. شما اى ملت محترم ایران، که تصمیم گرفته‌اید خود را از شرّ رژیم شاه خلاص گردانید و در رفراندومى که در سوم و چهارم شوال در برابر ناظران سراسر جهان انجام دادید به دنیا نشان دادید که رژیم شاه جایى براى خود در ایران ندارد- چنانچه در روزنامه‌هاى خارجى هم منعکس گردید. مطمئن باشید که هیچ قدرتى نمى‏تواند با شما که بیدارید و به پا خاسته‌اید روبه‌رو شود. ارتش وطنخواه ایران! شما دیدید که ملت با شما دوست و شما را گلباران مى‏کند و مى‏دانید که این چپاولگران براى ادامه ستمگرى، شما را آلت قتل برادران خود قرار داده‏اند، به دیگر برادران ارتشى خود که شاه را رها کرده‏اند و در پشتیبانى مردم، به دشمن حمله نموده‏اند بپیوندید، و به پا خیزید و نگذارید ملت شما نابود و برادران و خواهران شما به خاک و خون کشیده شوند. نام خود را در تاریخ که به سود ملت ایران به‏راه خود ادامه مى‏دهد، هر چه زودتر ثبت کنید و ریشه خیانت و ظلم را بکنید».

آیت‌الله خامنه‌ای: در آن روز نقاب از نقشه دشمن افتاد!

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی- که به گاه فاجعه ۱۷ شهریور در تبعیدگاه جیرفت به سر می‌بردند- از مدت‌ها پیش از آن، در اندیشه آگاهی‌رسانی درباره ترفندی بودند که رژیم شاه برای ایجاد اختلاف میان طیف‌های مختلف مبارزان به کار گرفته بود. از دیدگاه ایشان این فاجعه بزرگ موجب شد که نقشه ساواک خنثی شود و ماهیت سفاک و خونریز بر همگان عیان گردد. رهبر انقلاب در این باره چنین گفته‌اند: «از روز هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷ خاطره‌ای در ذهن دارم. قبل از آن‌که این حادثه خونبار در تهران اتفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهی به دنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند. این، نکته خیلی قابل توجهی است که امروز مثل آیینه‌ای، همه عبرت‌ها را به ما درس می‌دهد. کسی که روزنامه‌های آن وقت و اظهارات مسئولان رژیم ستمشاهی را مطالعه می‌کرد، می‌فهمید که این‌ها می‌خواهند کسانی را که در مقابل آن‌ها هستند و مبارزه می‌کنند، از هم جدا کنند. عده‌ای را که طرفداران و علاقه‌مندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار می‌کردند، به عنوان تندرو و افراطی و متعصب معرفی می‌کردند. در مقابل این‌ها هم، بعضی از کسانی را که علاقه‌مند به مبارزه بودند ولی خیلی جدی در آن راه نبودند، یا جدی بودند، ولی دستگاه آن‌طور خیال می‌کرد این‌ها جدیتی ندارند، به عنوان افرادی که معتدلند و با این‌ها می‌شود مذاکره و صحبت کرد، معرفی می‌کردند. من در آن روز این احساس خطر را کردم. آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامه‌ای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم این‌ها با این تدبیرِ خباثت‌آمیز می‌خواهند بهانه‌ای برای سختگیری بر مخلصان و عشاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون این‌که خودتان بخواهید، در مقابل آن‌ها قرار دهند! این نامه را نوشته بودم، اما هنوز نفرستاده بودم. روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامه‌ها، خبر کشتار هفدهم شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطلع شدیم. من برداشتم در حاشیه آن نامه برای آن آقا نوشتم که: باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است. آن نامه را به وسیله مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آن‌ها شروع کردند سختگیری‌ها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونه‌اش کشتار هفدهم شهریور بود».

آیت‌الله نوری: سربازان اسرائیلی در کشتار ۱۷ شهریور شرکت داشتند!

محفل تفسیری زنده‌یاد آیت‌الله علامه یحیی نوری در میدان شهدای تهران (ژاله سابق)، از دیرباز در روز‌های جمعه برقرار بود. بسیاری بر آنند که حضور بخش‌هایی از تظاهرکنندگان در میدان شهدا در روز جمعه ۱۷ شهریور، برای استماع سخنان آن مرحوم بوده است. مردمی که معمولاً به اخبار رادیوی رژیم شاه گوش نمی‌دادند و از حکومت نظامی نیز بی‌اطلاع بودند، از آغازین ساعات بامداد به سوی میدان شهدا روانه شدند و پس از اندک زمانی، جمعیتی بزرگ در این منطقه گرد آمد. آیت‌الله نوری در نقل وقایع آن روز چنین روایت کرده است: «از سال‌ها پیش از آن دوره، ما سعی می‌کردیم تمام ابعاد اسلام را به جوانان بیاموزیم و به همین خاطر در جنب حسینیه فاطمیون، مجمع معارف اسلامی را دایر کردیم که در آن، کلاس‌های اسلام‌شناسی و معارف اسلامی را تدریس می‌کردیم. از شب ۲۳ ماه رمضان سال ۱۳۵۷، این کلاس‌ها را ادامه دادیم تا اینکه در شب ۲۸، رژیم به آن اقدام پلید دست زد و خاک اره آغشته به بنزین زیر پای حاضران در مجلس- که در حال بازگشت به خانه بودند - ریخت و در حین فرار و پرهیز از آتش، آنان را به گلوله بست که چند تن شهید شدند. آنان اولین شهدای میدان شهدا هستند. این بود که در روز سی‌ام اعلام کردیم: نماز عید فطر را که قبلاً قرار بود در میدان وثوق اقامه شود، در میدان شهدا اقامه خواهیم کرد و تذکر دادیم که هیچ‌کس حق ندارد از این کار جلوگیری کند، زیرا وقتی برای مهمانان شاه، چندین خیابان را قرق می‌کنند، ملتی که این خیابان‌ها متعلق به خودشان است، به‌طور طبیعی حق خواهند داشت چند ساعتی، عبادت خود را در بستر این خیابان‌ها برقرار کنند. نماز برگزار شد و بعضی از خبرگزاری‌ها مخابره کردند و در روزنامه کیهان دو شنبه ۱۴ شهریور نوشته شد: حدود ۴۰۰ هزار نفر در میدان شهدا نماز عید فطر را اقامه کردند و آن روز در قطعنامه‌ای روی چند مسئله تأکید کردیم که اهم آنان چنین بود:

۱- دولت شریف‌امامی غیرقانونی است؛ همچنین مصوبات مجلسین در سال‌های گذشته،
۲- جامعه روحانیت و مردم ایران به چیزی کمتر از تحقق حکومت اسلامی رضایت نخواهند داد.

آن روز به رژیم دولت غیرقانونی اعلام کردیم اگر می‌خواهید آرای عمومی را ببینید، من بدون کمک علمای دیگر، می‌توانم هر جای تهران که بخواهید، ۷ میلیون نفر را جمع کنم تا چه رسد به فرمان امام خمینی و ادامه دادم پنج شنبه ۱۶ شهریور، روز راهپیمایی آرام و تظاهرات است که مردم در آن شرکت خواهند کرد.

راهپیمایی روز ۱۶ شهریور ۱۳۵۷، از ناحیه مقام‌های روحانیت مبارز دوستان ایشان ترتیب داده شده بود ولی، چون به‌صورت دعوتنامه مخفی انجام می‌شد، بزرگ‌ترین مرکزی که می‌توانست این دعوت را تجلی بدهد و تأکیدی هم بر آن داشته باشد، مجالس ما بود که از طرف من در نماز عید فطر اعلام شد. حتی در بازداشت بنده هم، ایادی رژیم با استناد به کیهان اینترنشنال، مرا متهم به راهپیمایی پنج‌شنبه کردند و ساواک مدعی بود که تأکید بر این راهپیمایی، از جانب من بوده است. البته باید اشاره کنم که تهدیداتی از جانب دولت و مقامات شده بود که قم و بعضی از مراجع تقلید را وادار کرد اعلامیه بدهند که، چون دولت در نظر دارد به کشتار بی‌رحمانه‌ای دست بزند، از این جهت مردم از راهپیمایی پرهیز کنند و حتی مصاحبه‌ای را جراید از آنان منتشر کردند که روز پنج‌شنبه راهپیمایی نیست و از زبان من هم در رادیو و تلویزیون منتشر کردند که من آنان را به تکذیب این خبر وادار و اعلام کردم این دعوت به قوت خود باقی است. این مسئله باعث شده بود پس از دستگیری من، حتی به بعضی از آقایان مراجعی که برای استخلاص من و مقامات دیگر تلاش می‌کردند این گونه جواب داده شود که در مورد شخص من شاه تصمیم گرفته و این مسئله به آنان مربوط نیست! به هیچ وجه ما تصور نمی‌کردیم دولت به این زودی در فردا صبح، بدون مقدمه در ۱۲ شهر حکومت نظامی اعلام کند؛ ثانیاً اینکه تا زمانی که ما اجتماعات را کنترل می‌کردیم، حادثه‌ای به‌وقوع نپیوسته بود و ما قبل از آن، اجتماعات ۳۰۰ و ۵۰۰ هزار نفری تشکیل می‌دادیم و این اجتماعات با آرامش تمام برگزار می‌شد. ما شروع‌کننده و مجال‌دهنده نبودیم، دولت بود که این کار را کرد. به بنده ساعت ۶:۳۰ صبح جمعه ۱۷ شهریور، با تلفن خبر دادند که در ۱۲ شهر حکومت نظامی اعلام شده و من بی‌درنگ، انتظامات و افراد خود را بسیج کردم؛ چون جلسات صبح جمعه ما ۸:۳۰ شروع می‌شد و مردم ساعت ۷ جمع می‌شدند. از طرف من اعلامیه‌ای تهیه شد به این مضمون: دولت غیرقانونی برای ۱۲ شهر حکومت نظامی اعلام کرده و دولت در نظر دارد توطئه‌ای را پیاده کند و امروز تا اطلاع ثانوی، جلسه جمعه‌ها برقرار نیست و مردم متفرق شوند... و این امر تا ساعت ۱۰ صبح مرتب اعلام می‌شد. با این همه گروه‌های انبوه مردم از اطراف، به سوی میدان شهدا در حرکت بودند و اطراف خانه و مدرسه من، از طرف نیرو‌های نظامی محاصره شده بود و بیرون رفتن من به هیچ وجه میسر نبود. در ساعت ۸:۳۰ صبح بود که عده‌ای به میدان شهدا رسیدند و در همین لحظه نیرو‌های نظامی از اطراف آن‌ها را محاصره کردند. آن‌ها در این یورش، کلیه مقدمات یک کشتار را فراهم کرده بودند و حتی سربازان اسرائیلی نیز در کشتار حضور داشتند. افراد ما سربازانی را دیده بودند که به زبان انگلیسی و زبان‌های خارجی صحبت می‌کردند. در این موقع اطرافیان ما، از جانب بنده پیام‌هایی را می‌بردند و در میدان برای مردم می‌خواندند و اعلام می‌کردند دستگاه در نظر دارد یک کشتار انجام دهد. جالب اینجاست که در این یورش، به هیچ وجه از ماشین‌های آب‌پاش و گاز اشک‌آور یا اخطار قبلی به مردم استفاده نکرده بودند تا مردم متفرق شوند، بلکه به محض مشاهده مردم، به کشتار آن‌ها اقدام کردند. در حین کشتار شایع شده بود که بنده را هم کشته‌اند و این بر هیجان مردم افزوده بود. مردم مرتب به منزل من تلفن می‌کردند و من گاهی پشت تلفن حاضر می‌شدم و می‌گفتم شایعه دروغ است و من سالم هستم! دوستان ما مرتب مجروحان و کشته‌ها را به بیمارستان‌های اطراف حمل می‌کردند. به هر حال در این روز- که رژیم در نظر داشت حرکت مردم را به‌عنوان شورش‌های موضعی و پراکنده معرفی کند- یک انقلاب و قیام مردمی صورت گرفت و ماجرا از آن حالت اصلاح‌طلبانه و طلب اجرای قانون‌اساسی خارج شد و مردم کلاً خواستار استقرار حکومت اسلامی شدند و کل قانون اساسی را نفی کردند. همان‌طور که عرض کردم، عده‌ای از دوستان و اصحاب ما که در صحنه بودند مشاهده کرده بودند عده‌ای از سربازان به زبان‌های خارجی، به‌خصوص انگلیسی صحبت می‌کردند و عده‌ای نیز- که ما به درستی آن‌ها اعتماد داریم- می‌گویند عده‌ای از سربازان را دیده‌اند که شبیه اسرائیلی‌ها بوده‌اند و از نظر ما شرکت اسرائیلی‌ها در کشتار ۱۷ شهریور قطعی به‌نظر می‌رسد. حدود ساعت ۱۱ صبح بود که افراد گارد و سربازان و ساواکی‌ها خانه مرا محاصره کردند و به اقدامات بسیار خشنی دست زدند».

عباس ملکی: تصمیم گرفتم به هر قیمتی که شده از آن صحنه عکس بگیرم!

تصویر استاد عباس ملکی (از عکاسان شاخص و نامدار انقلاب) از تلی از پیکر‌های شهدای ۱۷ شهریور- که در برابر کارخانه برقِ و در کف خیابان غنوده‌اند- در زمره معدود تصاویری است که از این واقعه تاریخی برجای مانده است. هرچند سانسور تحمیلی بر مطبوعات، در آن دوره اجازه انتشار این تصویر را نداد و این سند تاریخی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در آغازین سالگرد فاجعه ۱۷ شهریور در نشریات به چاپ رسید، اما مشاهدات این تصویربردار نامدار از وقایع آن روز، شنیدنی به نظر می‌رسد: «صبح ۱۷ شهریور بود که متوجه حکومت نظامی تهران شدم. من آمدم کیهان. دیگر به من اطمینان داشتند و گفتند برو میدان ژاله که نیرو‌ها آنجا مستقر هستند، سریع عکس بگیر و بیا. من خودم را تا میدان بهارستان رساندم و از آنجا به بعد، دیگر نگذاشتند ماشین جلو برود و پیاده رفتم. نرسیده به میدان، دیدم یک نفربر ایستاده و فهمیدم که یک پیش‌بینی‌هایی کرده‌اند. وارد میدان که شدم، دیدم از طرف میدان امام حسین، خبری نیست ولی از طرف خیابان پیروزی، یک عده‌ای دارند می‌آیند. درخیابان پیروزی آتشی هم روشن کرده بودند. من به اطراف نگاهی انداختم و از یک درخت رفتم بالا که از آنجا عکس بگیرم که یکی از پاسبان‌ها گفت مرد حسابی! تیر هوایی که بزنند کارت ساخته است. بیا پایین! من چند تا عکس از جمعیت گرفتم و با عجله آمدم پایین و دیدم که جمعیت از سه طرف میدان پر شد ولی از طرفی که من بودم، یعنی از طرف میدان بهارستان، خبری نبود. عده کمی کنار شهرداری ایستاده بودند. یک سرگردی آنجا بود، پشت بیسیم گفت ما اینجا فقط ۶۰ نفر نیرو داریم و اگر این‌ها بخواهند جلو بیایند، ما را پرس می‌کنند. چه دستور می‌دهید؟ چه کنیم؟ از پشت بیسیم گفتند نیرو‌های کمکی می‌فرستند. من در اطراف می‌چرخیدم و از مردم که شعار می‌دادند عکس می‌گرفتم که یکهو دیدم تیراندازی شروع شد. من دیدم که حتی یک نفر عکاس هم وسط میدان نمانده و تصمیم گرفتم به هر قیمتی که شده از آن صحنه عکس بگیرم. سریع خودم را گوشه‌ای کشیدم و از تمام آن صحنه‌ها، عکس گرفتم. در میدان، جلوی اداره برق، نیروی کمکی پیاده شد. نیرو‌ها از طرف میدان امام حسین آمده و مردم را محاصره کرده بودند. نیروی آماده داشتند. بیشتر می‌گفتند که تیراندازی از بالا شایعه است، به هر حال وقتی تیراندازی در میدان تمام شد، من از میدان خالی هم عکس گرفتم. مردم فرار کرده و نیرو‌ها هم رفته بودند. تازه وقتی می‌خواستم بروم، آن افسری که گفتم سرش خلوت شده بود و دستور داد که مرا بگیرند و به سرباز گفت این فلان فلان شده را زود بگیر! و یک دشنام اساسی هم به ما داد. سرباز تعلل کرد تا من توانستم فرار کنم. افسر دستور داد که بزنش! و سرباز، باز وقت‌کشی کرد تا خلاصه من از معرکه دررفتم و رفتم بین جمعیت و خودم را از دید آن‌ها پنهان کردم. آن روز‌ها سه تومن پول زیادی بود. به یک تاکسی گفتم سی تومن بگیر و مرا ببر! خلاصه عکس‌ها را رساندم کیهان و استادم آقای پرتوی، فیلم‌ها را گرفتند و خودشان بردند که چاپ کنند. بعد که عکس‌ها را آوردند و کف عکاسی پخش کردند، هرکس عکس‌ها را دید، گریه کرد! بعد آقای هاشمی خبرنگار کیهان گفت تو اینجا نمان، چون قطعا مأموران حکومت نظامی دنبالت می‌گردند. من دیگر نفهمیدم آن عکس‌ها چه شد تا سال ۵۸ یکی از آن‌ها را در زن روز چاپ کردند و از من خواستند صحبتی بکنم و بعد هم در روزنامه کیهان عکسی چاپ شد و به تدریج عکس‌ها از یک جا‌هایی ظاهر شدند».
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار