سرویس حوادث جوان آنلاین: به گزارش جوان، ۱۷آذرسال۸۶، مأموران پلیس از مرگ مشکوک مرد سالخوردهای در بیمارستان شهدای تجریش باخبر و راهی محل شدند. جسد متعلق به اصغر ۷۸ساله بود که بعد از انتقال به بیمارستان بر اثر شکستگی جمجمه فوت کرده بود.
با انتقال جسد به پزشکی قانونی، مرد همسایه که در بیمارستان حضور داشت مورد تحقیق قرار گرفت و گفت: «اصغر در آپارتمانش تنها زندگی میکرد. او یک واحد دیگری هم داشت که آنرا اجاره داده بود. روز گذشته در خانهام استراحت میکردم که یکباره صدایش را شنیدم که داد میزد «مرا کشتی!» از ترس در آپارتمانم را باز کردم و دیدم یک پسر جوان از خانه او بیرون آمد و به پشت بام رفت. همان لحظه وارد خانه اصغر شدم. دیدم زخمی و خونآلود روی تختش افتاده است. سؤال کردم گفت که زمین خورده است، اما دروغ میگفت و نمیخواست حقیقت را بگوید.»
بعد از توضیحات مرد همسایه، مأموران به محل حادثه رفتند و در بررسیها مشخص شد، پسر جوان از پشت بام ساختمان با شکستن شیشه گریخته است. تحقیقات در این زمینه ادامه داشت تا اینکه مشخص شد مقتول سالها قبل از همسرش جدا شده بود و صاحب یکدختر ۲۰ساله بود. همسر سابق مقتول مورد تحقیق قرار گرفت و در توضیح به مأموران گفت: «اصغر بازنشسته یک شرکت خصوصی بود. سال۶۴ با هم ازدواج کردیم و صاحب یک فرزند دختر شدیم، اما به خاطر اختلاف سنی زیاد همدیگر را درک نمیکردیم، به همین دلیل تصمیم گرفتیم مدتی جدا از هم زندگی کنیم. چند سال گذشت تا اینکه سال۶۹ دوباره زندگی زیر یک سقف را شروع کردیم، اما بیفایده بود و سال۷۸ طلاق گرفتیم. بعد از جدایی به خاطر دخترم گاهی اوقات با او تماس میگرفتم، اما از حادثه قتل اطلاعی ندارم و نمیدانم چه کسی او را کشته است.» آن زن در ادامه گفت: «از دخترم شنیدم اصغر واحد آپارتمانش را به یک دختر دانشجو اجاره داده بود، اما با مستأجرش درگیری داشت. شاید او از حادثه قتل اطلاعی داشته باشد.»
با ثبت این اظهارات، دختر دانشجو به نام سمانه نیز مورد تحقیق قرار گرفت. او به مأموران گفت: «دانشجوی دانشگاه پیامنور بودم و برای شرکت در کلاسهایی که در تهران برگزار میشد، هشتماه قبل با مادربزرگم واحد آپارتمان پیرمرد را اجاره کردیم. او بیشتر اوقات مقابل در مینشست و رفت و آمدهای ما را کنترل میکرد و همیشه به خاطر روشن ماندن چراغهای راه پله با ما درگیر بود. به همین دلیل زودتر از موعد خانهاش را تخلیه کردیم و به شهرستان محل زندگیمان برگشتیم. بعد از آن دیگر خبری از پیرمرد نداشتم و نمیدانم چه کسی او را کشته است.»
با گذشت ۱۲سال از حادثه از آنجایی که ردی از عامل یا عاملان قتل پیرمرد تنها به دست نیامد، دختر مقتول با نوشتن نامهای درخواست دیه از بیتالمال را مطرح کرد. با این درخواست پرونده به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستادهشد و در اولین جلسه رسیدگی به پرونده به ریاست قاضی تولیت، دختر مقتول گفت: «۱۲سال از قتل پدرم میگذرد، اما ردی از عامل قتل او به دست نیامده است. از ریاست دادگاه تقاضا دارم برای اینکه خون پدرم پایمال نشود، دیه او از بیتالمال پرداخت شود.» در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.