سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: شهدا در زمان حیات و لحظه شهادت و پس از آن نشانههایی برای تفکر دارند. انسان هرچه در طول زندگی پاک و سالم زندگی کند به همان میزان سفر از زمین و رجعت به سوی پروردگار برایش شیرین و گوارا خواهد بود. شهدای دفاع مقدس از پاکان زمان خودشان بودند. همواره برای رضایت خالق تلاش میکردند و خوبیها زندگیشان را احاطه کرده بود. از هر لحظه زندگیشان برای بهتر شدن و نزدیک شدن به خدا استفاده میکردند و همواره به یاد معبود بودند. قطعاً چنین انسانهایی پس از حیات سر منشأ خیر و برکات زیادی خواهند شد و نشانهای برای تأمل در ذات پاک الهی میشوند. شهید احمدعلی نیری نمونهای از چنین انسانهایی بود.
غبطه استاد اخلاق
حالتهای عارفانه احمدعلی نیری از دوران نوجوانی بسیار مشهود و پررنگ بود. او یکی از شاگردان خاص آیتالله حقشناس بود. یک بار حضرت آیتالله حقشناس نماز خواندن ایشان را میبیند. آن موقع احمدعلی در سنین نوجوانی بود. بعد به حجتالاسلام حاج حسین نیری (برادر احمد) میگوید: من به حال و روز این جوان غبطه میخورم!
دوستانش میگفتند احمد خداوند را به گونهای دیگر میشناسد و بندگی میکند! ما نماز میخواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم، اما دقیقاً میدیدم که احمد از نماز و مناجات با خدا لذت میبرد. شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد، اما برای یک پسربچه ۱۲ ساله عجیب بود.
شهید نیری معنای عبادت، بندگی و تواضع در برابر عظمت پروردگار را دریافته بود. کیفیت عبادتهای او با دیگران فرق داشت و هنگامی که به نماز میایستاد گویی روحش عاشقانه به پرواز درآمده بود. استاد محمد شاهی در خاطرهای روایتگر توجه شهید نیری به نماز خواندن میشود و چنین میگوید: «من یک بار از خود ایشان شنیدم که حدیث: «نماز معراج مؤمن است» را خواند. بعد خیلی عادی گفت: بچهها باید نماز شما معراج داشته باشد تا حقیقت بندگی را حس کنید. من آن شب اصرار کردم که احمد آقا آیا این معراج برای شما اتفاق افتاده؟ معمولاً در این شرایط بهنحوی زیرکانه بحث را عوض میکرد، اما آن شب بعد از اصرار من سرش را به نشانه تأیید تکان داد.»
عبادت عاشقانه
یک بار دیگر این استاد، نماز خواندن شهید نیری و حالتهای عارفانه او هنگام نماز را دیده بود: «یک بار وقتی احمد آقا نماز را شروع کرد به آنجا رفتم و در کنارش مشغول نماز شدم. دقایقی بعد از این کار خودم پشیمان شدم! احمد آقا بعد از اینکه نماز را شروع کرد بهشدت منقلب شد. بدنش میلرزید. گویی یک بنده حقیر در مقابل یک سلطان باعظمت قرار گرفته است. نماز احمدآقا آنگونه بود که ما از بزرگان دین شنیده بودیم. او در نماز عبد ذلیل در مقابل پروردگار جلیل بود و اگر ایشان در زندگی به مراتب بالای کمال رسید، به دلیل همین افتادگی در پیشگاه پروردگار بود.»
دوستان و همرزمان احمدعلی خاطرات و گفتنیهای زیادی از نماز خواندن او و حالتهای او هنگام عبادت و تضرع دارند. یکی از دوستان شهید خاطرهاش از نماز خواندن شهید نیری را چنین روایت میکند: «یک بار برنامه بسیج تا ساعت ۳ بامداد ادامه داشت. بعد احمد آهسته به شبستان مسجد رفت و مشغول نماز شب شد. من از دور او را نگاه میکردم. حالت او تغییر کرده بود. گویی خداوند در مقابلش ایستاده و او مانند یک بنده ضعیف مشغول تکلم با پروردگار است. عبادت عاشقانه او بسیار عجیب بود. آنچه ما از نماز بزرگان شنیده بودیم در وجود احمدآقا میدیدیم.»
گریه برای خدا
شهید احمدعلی نیری تأکید فراوانی بر نظارت بر اعمال خود داشت. از همان زمان کودکی به حقالناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان میداد. همه میدانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آنها برخورد سختی خواهد کرد.
رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. در داخل یک جمع همیشه مثل آنها بود؛ با آنها میخندید، با آنها حرف میزد، اما بسیار مراقب رفتار و کردارش بود. زندگی او مانند یک انسان عادی بود، اما اگر کسی مدتی با او رفاقت میکرد، متوجه میشد او یکی از بندگان خالص درگاه خداست. از دوستانش کسی به یاد ندارد که مکروهی از او دیده باشد دیگر چه برسد به اینکه گناه کبیره از او سر بزند.
هنگامی که یکی از دوستان احمدعلی درباره رشد معنویاش صحبت کرده بود، او خاطرهای را تعریف کرد که در آن از دیدن چند نامحرم در حالتی نامناسب چشمپوشی کرده و همان جا خدا را صدا کرده و گفته: «خدایا کمکم کن الان شیطان من را وسوسه میکند که نگاه کنم. هیچکس هم متوجه نمیشود، اما به خاطر تو از این
گناه میگذرم.»
لحظاتی بعد اشک از چشمانش جاری میشود و یاد صحبتهای معلم اخلاقش میافتد که میگفت: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» شهید نیری همانطور که اشک میریخت با حالی منقلب میگفت از این به بعد فقط برای خدا گریه میکنم.
شهادت رو به کربلا
چند بار در سنین ۱۶ سالگی تصمیم گرفت به جبهه برود، اما بهخاطر اینکه یکی از برادرانش شهید شده بود موافقت نشد تا اینکه سال ۱۳۶۲ تصمیم خود را گرفت. برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد. در یکی از نامههایش خطاب به یکی از دوستانش درباره جبهه مینویسد: «جبهه آدم میسازد. جبهه بسیار جای خوبی است برای اهلش! یعنی کسی که بتواند از این موقعیت استفاده کند؛ و الا برای نااهلش جای خوبی نیست!»
او پس از ماهها مجاهدت در جبهههای حق علیه باطل سرانجام در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ در سن ۱۹ سالگی به یاران شهیدش پیوست. یکی از دوستانش که شاهد لحظات شهادت ایشان در عملیات بود چنین نقل میکند: «در لحظه شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد. وقتی به زمین افتاد از ما خواست او را بلند کنیم. وقتی روی پاهایش ایستاد رو به سمت کربلا دستش را به سینه نهاد و آخرین کلام را بر زبان جاری کرد «السلام علیک یا ابا عبدالله». احمدعلی موقع خاکسپاری با اینکه شش روز از شهادتش میگذشت ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینهاش قرار داشت.»
شهادت این شاگرد عارف برای استادش بسیار سخت بود. هنگامی که آیتالله حقشناس برای تشییع پیکر احمدعلی به مسجد امینالدوله آمده بودند کرامات و خاطرات عجیبی از این بنده مخلص خدا بیان کردند و درباره ایشان اظهار داشتند: «آقا، در این تهران بگردید ببینید کسی مانند این احمدآقا پیدا میشود یا نه؟»