مرادم از هاشمی، همان است که به انقلاب و انقلابیون کمکها کرد، بارها و بارها از حضرت امام، حکم گرفت، تکلیف سخت فرماندهی جنگ را عهدهدار شد، مکرر به خطمقدم جبهه و جنگ رفت، وارد کار خطیر سازندگی شد و آنقدر چهره قابل و وجهه عامل برای خود تراشید که دشمن، گاه هاشمی را میزد تا اصل انقلاب را بزند، مثل دوران دوم خرداد!
این همان هاشمی است که امام از او میخواست زیاد سفر نرود و بیشتر مراقب خود باشد و نیز همان هاشمی است که ۲۹ خرداد ۸۸ رهبر انقلاب، نهتنها صحه بر پاکدستی او به لحاظ مالی گذاشت، بلکه شهادت داد که یار دیرینش بارها تا مرز شهادت رفته!
بله البته! حتی به همین هاشمی هم نقدهایی بعضاً سفت و سخت وارد است، اما یکی دانستن هاشمی و رفسنجانی قطعاً عدول از اعتدال و اخلاق و در تضاد با نگاه امام و رهبری معظم است! و صد البته مرادم از رفسنجانی، فیالمثل راقم همان نامه سرگشادهای است که جرقه فتنه را چند روز قبل از انتخابات ۸۸ زد! یا باز مثلاً همان که به داعیهداران دروغ بزرگ تقلب، بال و پر و حتی حق میداد و تلویحاً از ابطال انتخابات، سخن میگفت!
القصه! آن روز که خبر فوت هاشمی رفسنجانی را شنیدم، از نگاه صفر و صدی رسانهها بهخصوص در مجازستان، متحیر شدم! بعضیها از اینور بام افتادند و آن مرحوم را به اسم تکریم، رسماً تقدیس کردند و بعضی دیگر چنان واکنشی نشان دادند کأنه هاشمی رفسنجانی فاقد هرگونه خدمتی بوده!
من، اما در متنی که نوشتم، تفکیک قائل شدم میان «هاشمی با انقلاب» و «رفسنجانی بر انقلاب»، اما هم هاشمی را و هم رفسنجانی را «بزرگ» شمردم و آوردم؛ آن مرحوم، چه زمان بروز خوبیها و چه موسم نمایش بدیها، الحق و الانصاف، دوستی بزرگ یا دشمنی بزرگ بود که تو میتوانستی، چه به دوستی با او افتخار کنی و چه به دشمنی با او!
بگذار رک و راست، حرفم را بزنم؛ قطعاً مرزبندی دارم با نظر تند شماری از رفقای انقلابی درباره آن مرحوم که در هر واقعهای، مقصر اصلی را هاشمی میدانند! اگر جنگ شد، تقصیر هاشمی است و اگر تمام شد نیز! اگر حاجاحمد به سوریه رفت و اگر نیامد نیز! اگر سیل آمد و اگر قطع نشد نیز! این تحلیلها همانقدر علیل است که عدهای بگویند هاشمی مصداق یوسف نبی است! نه! نظر من درباره هاشمی عیناً برونداد پیام معنیدار و حکیمانه حضرت آقا درباره ایشان است که عین عدل بود و عدالت و اعتدال! و بر اساس مر اخلاق! الغرض! عاشق کتب «خاطرات هاشمی» هستم، با علم به تمام منمحوریهایش که اساساً خاطرهنویسی یعنی تمرکز بر منیتمان! جز این، صرف مساعی آن مرحوم به نوشتن خاطرات روزانه، واقعاً قابل تقدیر است!
آنچه در ادامه میخوانید، مزاح من با خاطرات هاشمی است، اما سعیام بر این بوده که به بهانه اغراق که در نفس طنز است، هرگز دچار عدول از حد و مرز نشوم! خوب و منصفانه اگر این ستون طنز را بخوانید، خواهید فهمید مرز میان هاشمی و رفسنجانی مثل مرز روشنایی و تاریکی، تا چه حد به هم نزدیک است! این مقدمه که مطول هم شد، لازمه خوانش طنز زیر است! شاید مخاطب فهمید که نه قصد عقدهگشایی از کسی دارم که دستی کوتاه از دنیا دارد، نه در سودای تقدستراشیهای بیخودم! این فقط یک طنز، یک مزاح، یک شوخی با بخشهایی از خاطرات هاشمی (رفسنجانی) است که انشاءالله حتی باعث خنده روح خود آن مرحوم هم بشود! بخوانید...
خاطرات هاشمی به زبان طنز/ دوره اول ریاستجمهوری
صبح از خواب بلند شدم! عفت از اتریش زنگ زد که گزارش صدا و سیما از تجریش، علیه شورای شهر بوده! از سخنان مردم، عصبانی بود! توقع داشت مردم اتریش علیه اهالی تجریش به خیابانهای کیش بریزند! تذکرات لازم را به شهرداری، شورای شهر، مردم، تلویزیون و رادیو دادم! عفت را دعوت به آرامش نمودم!
شریعت (مداری) آمد و پیشبینی کرد که چند سال بعد در امریکا شخصی به نام ترامپ، رئیسجمهور میشود! میگفت: «ترامپ در دروغی آشکار، این ادعا را مطرح خواهد کرد که ایرانیها همیشه در جنگها بازنده، ولی در مذاکرات پیروز بودهاند!» خندیدم و به مداری (شریعت) گفتم: «لابد لشکر ۲۷ محمدرسولالله بود که در جنگ ویتنام، مفتضحانه شکست خورد، نه یانکیها!» مدیرمسئول کیهان درآمد: «بهزودی امریکا وارد جنگ با افغانستان و عراق خواهد شد و در هر دو جنگ هم شکست سختی خواهد خورد و پیشبینی ما این است که ترامپ، سربازان امریکا را در حالی از منطقه بیرون بکشد که سلیمانی (قاسم) از کربلای ۵ به خود کربلا رسیده باشد! البته در همان زمان، پیشبینی خود من این است که ما از مذاکرات منتهی به توافقی با نام برجام، به مقصودمان یعنی لغو تحریمها نرسیم!» به شریعت (مداری) تذکر دادم که در پیشبینیهایش هوای ما را هم داشته باشد و البته خیلی هم تند نرود! گویا از نوسترآ هم داموستر است!
احمدی (نژاد) آمد و ابراز ارادت کرد! از استاندارانم است! از علاقهاش به من گفت و من هم پذیرفتم به من عشق بورزد! هنوز انقلابیها، او را نشناختهاند و در هیچ انتخاباتی به او رأی ندادهاند، اما من (اکبر) متوجه مدیریت خوب او شدهام! تقاضا داشت برای دور دوم انتخابات ریاستجمهوری اینجانب (هاشمی رفسنجانی) مسئول ستاد انتخاباتی شرق تهران ما (اکبر) باشد که گفتم برود با محسن (هاشمی) هماهنگ کند! تذکرات لازم را به نژاد (احمدی) دادم!
رفیقدوست (بلیزر) آمد، اما چیزی نگفت و رفت! کرباس (چی) آمد و برای خرید ۴۰ پیچ و مهره جهت اتمام گاردریلهای پروژه نواب، کلی پول خواست! تأکید داشت که اگر اسکناسها فاقد چهار صفر باشد، نمیپذیرد! کمی رودار شده است! اکبر (ترکان) آمد و مدعی شد که سپاه با وجود تحریم، هرگز موفق به ساخت موشکهای نقطهزن نخواهد شد! میگفت: «طهرانی (مقدم) زحماتش مأجور لیکن بیحاصل است! و موشکساختن به همین راحتیها نیست!» به او گفتم: «هنوز مقدم (طهرانی) را نشناختهای! اساساً برای سپاه پاسداران «نشد» وجود ندارد!» از خدا داشتم میخواستم که همیشه قدردان سپاه باشم که فائزه از لتیان زنگ زد!