کد خبر: 960586
تاریخ انتشار: ۱۳ تير ۱۳۹۸ - ۰۴:۳۴
رویکرد‌ها و کارکرد‌های رضاخان درباره جامعه زنان ایران
امکاناتی که در آن دوران در اختیار زنان قرار گرفت، بیشتر مختص طبقات بالای جامعه بود و آن‌ها بودند که مشاغل مدیریتی را اشغال کردند و زنان طبقه متوسط و پایین جامعه همچنان از راهیابی به رده‌های مدیریتی بازماندند. بسیاری از انجمن‌ها و سازمان‌های زنان تحت نظارت خواهر‌ها یا مادر شاه اداره می‌شدند و طبیعی است که جز حمایت و همراهی با حکومت، فعالیتی در این مجامع صورت نمی‌گرفت
محمدرضا کائينی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: از جمله اقشاری که از رویکرد‌های دوران حاکمیت رضاخان تأثیر پذیرفتند، جامعه زنان ایران بوده‌اند. خوانش چند و، چون این تأثیرات و پیامد‌های آن در زمره رهیافت‌های مهم در شناخت این دوره از تاریخ معاصر ایران است. در مقالی که پیش رو دارید، ابعادی از این تغییرات بازخوانی شده‌اند. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و علاقه‌مندان را مفید و مقبول افتد.

با آنکه زنان نیمی از جمعیت هر جامعه‌ای را تشکیل می‌دهند، اما نقش آنان در فرآیند‌های سیاسی و اجتماعی همواره نادیده گرفته شده و این قشر عظیم غالباً در حاشیه باقی مانده و آن‌گونه که شایسته استعداد‌ها و توانایی‌های آنهاست، نتوانسته‌اند نقشی جدی در تحولات اجتماعی موجب گردند.

نقش پررنگ‌تر زنان در تاریخ معاصر ایران

واقعیت این است که زنان در تاریخ معاصر ایران نقشی بسیار جدی‌تر از ادوار گذشته داشته‌اند، با این همه زنان جریان‌ساز و مؤثر حضور چندانی نداشته‌اند و اگر هم نقشی در تحولات اجتماعی و سیاسی داشته‌اند، نقش آنان توده‌ای و همگانی بوده است. علت این انزوای تاریخی را باید در فرهنگ عمومی جامعه و استبداد تاریخی جست‌وجو کرد که همواره به موازات هم عمل کرده و زنان را به حاشیه رانده‌اند. سنت‌های غلط و حکومت‌های خودکامه مردسالار، عملاً به صورت مانعی بزرگ بر سر راه مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان قرار داشته است.

هر چند با وقوع نهضت مشروطه و ایجاد فضای باز اجتماعی، اندیشه‌های جدیدی مطرح می‌شوند و تفکرات زنان و مردان تا حدودی دستخوش تغییر می‌شود، اما همچنان جای عامل مهم تغییر در جایگاه سیاسی و اجتماعی زنان، یعنی آموزش خالی است. انقلاب مشروطه، مردم ایران را با مفاهیم جدیدی، چون برابری، آزادی، قانون، حقوق اجتماعی و سیاسی و امثال این‌ها آشنا کرد و در پی این بیداری اجتماعی، زنان نیز تا حدودی به حقوق خود آگاه شدند. اولین بارقه‌های توجه به حقوق زنان را می‌توان در نشریات مترقی دوره مشروطه ردیابی کرد. نویسندگان پیشرو، مجموعه‌ای از خواست‌های ترقی‌خواهانه را در زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی مطرح کردند. آنان در پی آگاهی‌بخشی به اقشار مختلف جامعه توجه خاصی به زنان داشتند و بسیاری از آنان را به جست‌وجوی هویت و امنیت اجتماعی و کسب حقوق حقه‌شان ترغیب کردند و آموزش دادند.

رضاخان و تفسیر تجدد به کشف حجاب!

با آغاز سلطنت سلسله پهلوی در زندگی فردی و اجتماعی زنان وقایع زیادی رخ دادند. در دوره رضاخان بحران حقوق زن که تا آن زمان نهفته بود، مانند زخمی قدیمی سر باز کرد و جلوه‌های اعتراض زنان به شکل‌های خشونت‌آمیزی مطرح شدند. در این دوره بود که سنت و تجدد، به ویژه حول محور حقوق زنان در تقابل با یکدیگر قرار گرفت و زن به تدریج در جامعه اهمیت پیدا کرد و درباره او و حقوقش تصمیماتی جدی گرفته شد. در این دوره موضوع کشف حجاب از هر رویداد دیگری مهم‌تر بود که موجبات نقد و بررسی‌های فراوانی را درباره حقوق زنان فراهم آورد. کشف حجاب اجباری در سال ۱۳۱۴ بیش از هر زمان دیگری بحران حقوق زن در جامعه ایرانی را برملا کرد. پس از آن بود که تعبیر و تفسیر‌های فراوانی درباره آثار اجتماعی کشف حجاب مطرح شد.
نوگرایان و وابستگان به دربار، کشف حجاب را حرکتی عظیم و نشانه‌ای آشکار از احیای حقوق زن دانستند، ولی علمای دین و منتقدان اجتماعی، این حرکت را تجاوز آشکار به حقوق زنان و پایمال کردن حقوق انسانی برشمردند.

تجاوز به حریم خصوصی و عادت دینی زنان!

در عصر رضاخان در زندگی اجتماعی زنان دو اتفاق مهم روی می‌دهد. یکی آموزش است که خواه‌ناخواه با ارتقای سطح آگاهی زنان، ظرفیت اعتراض و انتقاد را هم در میان آنان افزایش می‌دهد و دیگری اجبار حکومت به نوع پوشش زنان است که در واقع نوعی تجاوز به حریم خصوصی و عادت دینی و فرهنگی آنان محسوب می‌شود. این دو فرآیند رشد دادن زنان از یک سو و سرکوب اجتماعی آنان از سوی دیگر به شکل همزمان صورت می‌پذیرند و زنان را در فشاری قرار می‌دهند که لاجرم آنان را از انفعال قرون و اعصار بیرون می‌آورد و به جریانی پویا و در عین حال ملتهب تبدیل می‌کند.

در دوره رضاخان از یک‌سو به زن حق تحصیل داده شد، اما از سوی دیگر در قوانینی، چون قانون انتخابات، آنان را در زمره صغار و مجانین قرار داده و از حق رأی دادن و انتخاب کردن و انتخاب شدن منع کرده بود. این تناقض به خوبی نشان می‌دهد در پس تصمیماتی که برای زنان اتخاذ می‌شد، فلسفه اجتماعی منسجم و متفکرانه‌ای وجود نداشت و از همه مهم‌تر اینکه این قوانین توسط مردان و بدون توجه به نیاز‌های واقعی زنان و فقط به منظور تظاهر به تجدد و تمدن تدوین می‌شدند و ضمانت اجرایی هم نداشتند. این تناقضات آشکار، تعادل تاریخی جامعه زنان را به هم ریخت و ساختار سنتی جامعه را که به هر حال نوعی حمایت از سوی مردان را در ساحت خانواده به همراه داشت از بین برد و زنان را عملاً بی‌دفاع‌تر از قبل کرد. در این فرآیند بافت سنتی خانوادگی نیز لطمه جدی خورد و حاصل آن زنان و مردان و فرزندان مضطرب و بی‌ریشه شد.

در پی این ظلم‌ها و ناکامی‌های حقوقی، زنان در دوره رضاخان نتوانستند جنبش‌های خودجوش و مقاومت‌های مدنی گسترده‌ای را شکل بدهند، ولی امکان تحصیل به خصوص در سطوح عالی، در دهه‌های بعد، نیروی اجتماعی زنان را فعال کرد. زنان تحصیلکرده به تدریج مشاغل را اشغال کردند و در پرتو آموزش‌های آکادمیک، آموزش‌های سیاسی و فرهنگی هم دیدند و توانستند به تدریج مشارکت خود در فعالیت‌های اجتماعی را جا بیندازند.

بسترسازی‌های تبلیغی برای کشف حجاب

از ماه‌ها قبل از کشف حجاب، نشریات اقدام به درج مطالبی درباره آزادی زنان کردند که به زعم آنان منحصر به تغییر در طرز لباس پوشیدن، مدل لباس، آرایش موی سر و امثالهم بود. آنان تلاش کردند با چاپ تصاویری از هنرپیشه‌ها، ورزشکاران، زنان خلبان و دانشجویان غربی زمینه را برای تغییر سبک زندگی زنان فراهم آورند و با ارائه چنین الگو‌هایی آنان را به سوی غرب‌زدگی سوق بدهند، اما این تبلیغات تأثیر چندانی روی زنان و خانواده‌های ایرانی نداشت و زنان بیش از آنچه تحت‌تأثیر این قبیل تبلیغات قرار بگیرند، بیشتر در اثر اشغال مشاغل پایین اداری و کسب درآمد، در سبک زندگی خود تغییراتی را به وجود آوردند.

زنان در دوره مشروطه با اقداماتی، چون اجتماع دور مظفرالدین شاه و درخواست بازگشت علما به تهران، حساسیت خود را نسبت به مسائل اجتماعی و دینی نشان دادند و اثبات کردند که استعداد فعالیت در امور اجتماعی را دارند، اما اقدامات سطحی رضاخان و تعجیل او در متجدد کردن زنان ایرانی، جز انهدام کانون خانواده و رواج فساد تأثیری نداشت. برای نمونه در حوزه ازدواج، سنت صیغه گرفتن در آیین شیعه مجاز است و داشتن چند زن بسیار مشکل و از نظر اجتماعی ناپسند گردید، اما این رویکرد نه تنها گرهی از مشکلات زنان نگشود، بلکه کیان خانواده‌ها را در معرض خطرات جدی قرار داد، قبح روابط آزاد و بدون مسئولیت را از بین برد، ازدواج و تعداد زنان شوهردار کاهش یافت و بر شمار فواحش و بی‌بند و باری‌های جنسی افزوده شد.

تجدد زنان با استفاده از الگو‌های تقلیدی و باسمه‌ای

از آنجایی که در اغلب سیاست‌هایی که درباره حقوق زنان ایرانی تدوین شدند، توجهی به بافت فرهنگی و ساختار اجتماعی زنان انجام نشد، زنان به این سیاست‌ها گردن ننهادند و هزینه‌های سنگین اجتماعی و فرهنگی فراوانی به بار آمدند. رضاخان به تقلید از آتاتورک، رهبر ترکیه و امان‌الله پادشاه افغانستان تلاش کرد اقدامات اصلاحی و تجددطلبانه سطحی‌ای را در مورد زنان اجرا کند. هر چند در میزان موفقیت این برنامه‌ها در خود آن کشور‌ها هم تردید‌های جدی وجود دارد، اما در کشور ما، چون یک تقلید سطحی و روبنایی بود، دوام چندانی نیاورد. از آن پس همواره این سؤال حیاتی در سطح جامعه، به‌ویژه در جامعه زنان مطرح بود که چگونه می‌توان همراه با ارتقای سطح آموزشی و فرهنگی زنان و تغییر ذهنیت جامعه درباره آنان، ساختار‌های حقوقی و قانونی درباره حقوق زنان را نیز ارتقا بخشید؟

در دوره رضاخان تشکل یا انجمن زنان منسجمی که برآمده از خودآگاهی خود زنان باشد، وجود ندارد. حتی در قضیه کشف حجاب هم این مردان هستند که اعتراض و مقاومت می‌کنند، دستگیر می‌شوند، زندان می‌روند، نفی بلد و حتی در قضیه مسجد گوهرشاد کشته می‌شوند و زنان اگر اعتراضی هم دارند تحت لوای مردانی ابراز می‌کنند که شور دینی و مذهبی، آنان را به تقابل با قانون کشف حجاب برانگیخته است. در حالی که بیش و پیش از هر امری باید این سؤال برای زنان مطرح بوده باشد که چرا حکومت رضاخانی به خود این اجازه را داد که برخلاف تمامی آداب و سنن فرهنگی و دینی جامعه، فرنگ بی‌حجابی را تحمیل و ترویج کند. چگونه است که حکومت رضاخانی با زور سرنیزه موضوع کشف حجاب را که مهم‌ترین تعرض به حقوق نیروی عظیم اجتماعی زنان است اعمال می‌کند و زنان نیز در برابر این تعرض عملاً بی‌دفاع هستند؟

درست است که در دوره رضاخان زنان به مدرسه و دانشسرا و دانشگاه راه می‌یابند و در مشاغلی مشغول به کار می‌شوند، اما همه این فعالیت‌ها توسط حکومت ریل‌گذاری شده است و ناشی از مطالبات آگاهانه و تدریجی زنان نیست. اقدامات تجددگرایانه رضاخان فاقد پشتوانه‌های نظری و فرهنگی است و تنها به اخذ ظواهر و نماد‌های فرهنگی غرب خلاصه می‌شود. این تقلید‌ها نه در ایران و نه در هیچ کشور توسعه‌نیافته‌ای دوام و قوام نداشته‌است.

شباهت‌های پروژه زنان در ترکیه، افغانستان و ایران

آتاتورک، امان‌الله خان و رضاشاه در کشور‌های ترکیه، افغانستان و ایران با تعجیل هر چه تمام‌تر، سیاست مدرن‌سازی جوامع خود را از پوشش زنان شروع و تجدد را در ظواهر و نماد‌های بیرونی و ظاهری تفسیر و معنا کردند. امان‌الله خان در سال ۱۳۰۶ هـ. ش پس از بازگشت از سفر اروپا، از طریق ایران به افغانستان رفت و در آنجا با کمال بی‌پروایی بلافاصله در پایتخت اعلام کرد که زنان باید حجاب خود را کنار بگذارند و کسوت غربی‌ها را بر تن کنند. این بی‌پروایی و بی‌فکری وی منجر به قیام عمومی مردم افغانستان شد، به‌گونه‌ای که او را وادار به استعفا و فرار از کشور کردند.
آتاتورک هم در پی تغییر لباس و قانون کشف حجاب در ترکیه با مقاومت‌هایی روبه‌رو شد که به شدت آن‌ها را سرکوب کرد. رضاخان هم پس از سفر به ترکیه بود که اقدامات تجددمآبانه خود را که فاقد هر نوع پشتوانه نظری و فرهنگی بود، شروع کرد. سفر طولانی رضاخان به ترکیه و دیدار او با آتاتورک که اولین و آخرین سفر خارجی رضاشاه بود، در دوره فروغی و در خرداد سال ۱۳۱۳ هـ ش اتفاق افتاد که نخستین گام فرهنگی - سیاسی مهم آن دوره به شمار می‌رفت. این سفر بازتاب‌ها و تأثیرات فراوانی در سیاست‌های فرهنگی رژیم رضاخانی داشت و در پی آن قانون کشف حجاب، استفاده اجباری از کلاه، تأسیس دانشگاه و فرهنگستان و امثالهم اتفاق افتادند.

به هر حال اصلاحات در جامعه ایران، از جمله زنان از بالا و از سوی حکومت تحمیل شدند، از این رو جامعه همواره در قبال آن‌ها مقاومت به خرج می‌داد. به تدریج در جامعه زنان تغییر و تحولاتی به وجود آمدند و گروه‌ها و جمعیت‌های زنان تشکیل شدند. در این دوران به تدریج روزنامه‌ها و نشریات خاص زنان هم منتشر شدند. در جزوه‌ای پژوهشی به سفارش مرکز پژوهش‌های بنیادی در مقاله‌ای تحت عنوان «آموزش و پرورش زنان در دوره رضاشاه» آمده است:

«یکی از مهم‌ترین مجامعی که پس از واقعه کشف حجاب پدید آمد، کانون بانوان تهران بود که افرادی، چون هاجر تربیت و صدیقه دولت‌آبادی در آن عضویت یافتند. کانون بانوان به ریاست شمس پهلوی و تحت نظارت وزارت معارف تأسیس شد. به مرور، نشریات خاص بانوان انتشار یافت. اولین زنی که پیشرو تجدد و نهضت زنان شد، محترم اسکندری بود که در سال ۱۲۹۹ هـ. ش جمعیت نسوان وطن‌خواه ایران را تشکیل داده بود و مجله‌ای به نام نسوان وطن‌خواه به وجود آورده بود که هدف آن طبق اساسنامه، حفظ شعائر و قوانین اسلام و سعی در تهذیب و تربیت دختران بود. پس از وی، مستوره افشار که اداره جمعیت نسوان را به عهده گرفت، در سال ۱۳۰۹ هـ. ش جمعیتی به نام اناثیه شیر و خورشید سرخ، تحت سرپرستی ملکه پهلوی تأسیس کرد.»

نهاد‌های مدنیِ شه فرموده!

نکته مهم این است که اولین کانون‌ها و جمعیت‌های زنان را نیز افراد ذی‌نفوذ حکومتی تأسیس کردند یا فعالیت‌های آن‌ها تحت نظارت این افراد صورت می‌گرفتند و بدیهی است که در برابر سیاست‌های حکومتی مقاومتی نشان نمی‌دادند، در حالی که اگر به شکل مستقل و خارج از نهاد‌های رسمی حکومتی قدرت می‌گرفتند، می‌توانستند نسبت به رویه‌ها و قوانین ظالمانه نسبت به زنان اعتراض کنند. امکاناتی که در آن دوران در اختیار زنان قرار گرفت، بیشتر مختص طبقات بالای جامعه بود و آن‌ها بودند که مشاغل مدیریتی را اشغال کردند و زنان طبقه متوسط و پایین جامعه همچنان از راهیابی به رده‌های مدیریتی بازماندند. بسیاری از انجمن‌ها و سازمان‌های زنان تحت نظارت خواهر‌ها یا مادر شاه اداره می‌شدند و طبیعی است که جز حمایت و همراهی با حکومت، فعالیتی در این مجامع صورت نمی‌گرفت هر چند زنان توانستند حتی در سطوح آموزش‌های عالی هم به تحصیل بپردازند، ولی هنوز تا تشکیل هسته‌های خودجوش و هدفمند سیاسی و اجتماعی زنان راه زیادی باقی مانده بود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار