سرویس تاریخ جوان آنلاین: علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد کابینه امیراسدالله علم و نیز ویراستار و تنظیمکننده خاطرات وی، در روزهای گذشته روی از جهان برگرفت. همانگونه که در سطر فوق اشارت رفت، از منظر این قلم بحث درباره عالیخانی دو بخش دارد. یکی بررسی کارنامه وی در مقام وزارت اقتصاد و رویکردهای وی در آن حوزه و دیگری عملکرد او در مقام تنظیم یادداشتهای نخستوزیری که در روزگاری نخستوزیری وی را بر عهده داشته است. مقالی که در پی میآید، درصدد است با استناد به گفتههای عالیخانی، این دومین موضوع را بسط دهد. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
یادداشتهای علم چرا مهم است؟
اغراق نیست اگر ادعا کنیم که یادداشتهای امیر اسدالله علم، یکی از منابع دست اول در شناخت محمدرضا پهلوی و روحیات و علایق اوست. هیچ پهلویپژوهی در مقام بحث و فحص درباره شاه را گریزی از مطالعه این مجموعه هفت جلدی نیست. شاید یکی از بهترین اوصاف درباره خاطرات علم را محمدرضا کائینی تاریخپژوه معاصر به قلم آورده باشد:
«گزارش علم از علایق، خلقیات و کردار شاه در این دوره طولانی، در عداد موثقترین اسناد تاریخ سلطنت پهلوی دوم به شمار میرود. بیشک اگر محمدرضا میفهمید که این «غلام خانهزاد» بیخ گوش او و به شکل روزانه، در حال تهیه چه خوراکی برای تحلیلگران تاریخ در آینده است، لحظهای در سر به نیست کردن وی و نوشتههایش تردید نمیکرد! با خاطرات علم به راحتی میتوان شاه را روانکاوی و غیرطبیعی بودن وی در بسیاری از عرصههای زیستی اثبات کرد. در جمعبندی این هفت مجلد، به راحتی میتوان بدین غایت رسید که وزیر دربار یک وظیفه رسمی دارد و یک وظیفه غیررسمی و پنهان! وظیفه رسمی او تنظیم روابط شاه با بیرون از دربار است به اشکال گوناگون و وظیفه غیررسمی وی - که اهمیت آن از اولی به هیچ روی کمتر نیست- تدارک و تقدیم نازکبدنان به خاک پای ملوکانه و مشاهده تأثیر آنان بر اعلیحضرت در شرفیابی فردا صبح و نهایتاً خشنودی یا غبن از توفیق یا عدمتوفیق در انجام این وظیفه خطیر!
تازه آنچه نشر یافته، مواردی است که به نظر علینقی عالیخانی قابل اغماض آمده، موارد سانسور شده، اما درخور بحث و گمانههای مفصل است! راقم این سطور چندی با خود اندیشه میکرد که هدف علم از نگارش این یادداشتها چه بوده است؟ تکریم شاه یا تخریب او؟ من اعتقاد ندارم که علم در پی تخریب شاه بوده باشد، چه اینکه جای جای این مجلدات نشان میدهد که او به ولینعمت خویش علاقهمند است. علم به وسوسهای دچار شده بود که بسا صاحبان قدرت بدان مبتلا میشوند؛ وسوسه گزارش به تاریخ! چنین حالتی، جماعتِ صاحب مقام را تحریک میکند که دانستههای خود را بر کاغذ بریزند و تا موسم انتشار، آن را پنهان دارند! پدیدهای است روانشناختی. اینان با این کار، هم تا حدی روح و وجدان را از وبال این ناگفتهها میرهانند و هم نشان و اشارتی برای آیندگان به جای میگذارند.»
علم خود را پایینتر از شاه نمیدید!
با این همه جای این پرسش باقی است که اسدالله علم را با محمدرضا پهلوی چه نسبتی است که اینچنین توانست به وی نزدیک شود؟ چه چیز علایق مشترک آنها را رقم زد و آنها را به چنین صمیمیتی رساند؟ علینقی عالیخانی در گفتوگو با سایت تاریخ ایرانی (که از این پس مستند این مقال درباره دیدگاههای اوست) در این باره چنین میگوید:
«شاه و علم هر دو دوستان دوران جوانی بودند. این رابطه به نحوی بود که رضاشاه حتی دستور داد دختران علم باید با چه کسانی ازدواج کنند و برای آنها همسرانی انتخاب کرد. از نظر او یکی باید همسر پسر قوام شیرازی شود. دیگری باید زن پسر نفیسی دربار شود. او قصد داشت تا اشخاصی که جامعه اقماری تازه را تشکیل میدهند آنها باشند و همین افراد جایگزین طبقه برگزیده دوره قاجار باشند. بنابراین از آن زمان آنها با هم دوست بودند و دوستی آنها صمیمیتر شد. علم خارج از دوستی بر حسب سیستم ایلیاتی خود نیز مورد توجه بود، چون پدر و خانواده او از بیرجند تا سیستان و بلوچستان نفوذ داشتند. بنابراین علم خود را پایینتر از شاه نمیدید. علم قبول داشت که او پادشاه مملکت است، اما خود و خانوادهاش را کمتر از شاه نمیدانست حتی بسیار افتخار میکرد که اجداد او از زمان ورود اعراب در بیرجند حضور داشتند، سپس به سمت فارس رفتند و بعدها به خراسان بازگشتند و در آنجا زندگی کردهاند و اجداد او برای هزار سال حاکم مردم آن منطقه بودند، بنابراین اصلاً خود را پایینتر نمیدانست. به این صورت خود را وفادار و ملزم به همکاری با شاه میدانست.»
علم میگفت: حکومت شاه به این صورت نمیتواند دوام داشته باشد!
در جای جای یادداشتهای اسدالله علم، انتقاد به شیوه حکمرانی او و در نگاهی کلانتر سیستم شاهنشاهی قابل مشاهده است. گویی از منظر «غلام خانهزاد» و در سرکشیهای روزانه او به اموری که به شاه ارجاع میشود، یک جای کار میلنگد! سالها بعد علینقی عالیخانی درباره این حس و دیدگاه علم چنین داوری میکند:
«این حرف خیلی اشتباه نیست. البته علم به سیستم پادشاهی اعتقاد داشت، به علاوه معتقد بود که پادشاه تنها باید سلطنت کند و نه حکومت و باید به تدریج اجازه دهد که جامعه و دولت طبق قانون اساسی کار خود را انجام دهند و قبول مسئولیت کنند. علم از این رویه شاه که میخواست همه کارها را خودش انجام دهد و به صورت تعجبآوری حتی وارد جزئیات کار شود، بسیار انتقاد میکرد و مخالفت داشت. او این موارد را بیان میکرد و نگرانی او نیز از این جهت بود که یک نفر تمامی کارهای مملکت را به دست گرفته و احساس میکرد اگر سیستم به همین شکل ادامه پیدا کند عاقبت نامعلومی خواهد داشت. در صورتی که خیلی به رژیم شاهنشاهی معتقد بود، اما بارها گفت که این سیستم به این صورت نمیتواند دوام داشته باشد... اما آن چیزی که به عقب میرفت جنبههای سیاسی کارها بود. اینکه مردم در کارهای سیاسی مداخله داشته باشند و بتوانند به کار خود رسیدگی کنند، اما شاه در تمام جنبهها دخالت داشت و در نهایت به جایی رسید که همه شیرازه کشور از هم گسست.»
با این همه از این نکته نمیتوان چشم پوشید که علم در یادداشتهای خود، از قضاوت صریح درباره شاه چشم میپوشد و در این فقره دست به عصا راه میرود! عالیخانی این رویکرد علم را اینگونه توجیه میکند:
«مسلماً او ناچار بوده طوری بنویسد که اگر یادداشتها به دست شاه افتاد ایرادی نگیرد یا کمتر ایراد بگیرد، ضمن آنکه قصد داشته حرف خود را بزند. به همین خاطر شما در خاطرات او میبینید که نوشته شاه نباید این کار را میکرد ولی در همان صفحه مینویسد که من عقلم درست نمیرسد، حتماً شاه نکاتی را میداند و اطلاع دارد که من نمیدانم و بنابراین حق با اوست. سعی میکرده خود را تبرئه کند، این موارد نشان میدهد که او پیشبینی میکرده ممکن است این یادداشتها به دست شاه برسد.»
شاه پیامهای خود به انگلیس و امریکا را از طریق علم منتقل میکرد
علینقی عالیخانی بر این باور است که اسدالله علم در میان مسئولان وقت، از همه به شاه نزدیکتر بود. از آن مهمتر ارتباطات نزدیک و خاندانی وزیر دربار با انگلستان است که موجب شده بود تا شاه پیامهای محرمانه خود به انگلیس و امریکا را از طریق او بفرستد. عالیخانی در مقام ارائه مستندی برای این ادعای خویش، به خاطرهای اشاره دارد که بس مهم و عبرتانگیز است:
«شاه و علم با هم در این موارد (در مورد مسائل مربوط به نفت) صحبت میکردند و در یادداشتی از علم به خاطر دارم که شاه گاهی اوقات برخی کارهای نفتی را به علم میسپرد تا به اطلاع سفرای امریکا و انگلیس برساند. علم در کارهای نفتی همکاری داشت. در جایی از کتاب آمده که علم با شاه در حال صحبت راجع به مسائل نفتی بودند که چه چیزی به سفرا بگویند و در همان حین دکتر منوچهر اقبال، مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران وارد هواپیما میشود و کنار شاه مینشیند. علم ساکت میشود و شاه در مورد مسائل دیگری صحبت میکند. در همانجا علم متعجب میشود که این از عجایب دنیاست که مسائل نفتی باید در برابر رئیس شرکت نفت کشور محرمانه باشد و بعد اشاره میکند که شاه اعتقاد داشت هر چه اینها ذلیلتر باشند، بهتر است. بنابراین شاه تا جایی که صلاح میدانست علم را در جریان مسائل نفتی قرار میداد و همچنین اگر حرفی داشت که به سفرای روس، انگلیس و امریکا انتقال دهد، از طریق علم آنها را در جریان میگذاشت.»
علم، تبعیدی مصدق به بیرجند!
بیتردید نقش اسدالله علم در تمامی سطوح مدیریتیای که در آن قرار گرفت، ایفای نقش «غلام خانهزاد» بود. هم از این رو در عرصه سیاست، همواره همشانه او قرار داشت و انتقاد و تعریض به وی را برنمیتابید. طبیعی بود که دکتر محمد مصدق این فرآیند را برنتابد و درصدد واکنش متقابل برآید و او را به مسقطالراس خود یعنی بیرجند کوچ دهد. علینقی عالیخانی در این باره میگوید:
«مورد دکتر مصدق را خود علم برای من تعریف کرد، چون ایشان در دوران نخستوزیری از شاه انتقاد میکردند، علم از مصدق انتقاد میکند که آن حرفها را گفته بود. اما میدانید که پدر علم از مصدق بسیار مراقبت میکرد و احترام بسیاری برای او قائل بود. در دورانی که دکتر مصدق به بیرجند رفته بود، برای او لولهکشی آب کردند تا آب تازه به مصدق برسد و حتی زمانی که مصدق در زندان بود شوکتالملک برای او از منزل غذا میفرستاد. آنها یکدیگر را میشناختند و برای مصدق احترام قائل بودند. علم در ابتدا نسبت به مصدق هیچ گرایش منفیای نداشت. حتی زمانی که مصدق برای ماجرای ملی کردن نفت به مقر سازمان ملل در امریکا رفته بود علم را ملاقات میکند و رفتار بسیار گرم و مهربانی با علم داشت. اما بعد از اینکه دکتر مصدق و علم به ایران باز میگردند و شروع به کار میکنند، مصدق نامهای برای او مینویسد مبنی بر اینکه شنیدهام شروع به تحریکاتی علیه من کردهاید و با همکاری دربار علیه من فعالیت جدی دارید. بهتر است از این شهر به بیرجند بازگردید. علم شخصاً این ماجرا را برای من تعریف کرد. بنابراین علم به بیرجند میرود و تا پیش از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در آنجا میماند. پس از کودتا مجدداً به تهران بازمیگردد و، چون از نزدیکان شاه بود به سرعت در دربار جای گرفته و کارهایی به او محول میشود.»
علم یادداشتهای خود را مخفیانه از ایران به ژنو میفرستاد
همانگونه که اشارت رفت، نام علینقی عالیخانی با انتشار یادداشتهای امیر اسدالله علم درهم آمیخته است، اما پای او چگونه به پروژه تنظیم و انتشار خاطرات مخدوم پیشین خویش باز شد؟ او خود بعدها در این باره چنین گفته است:
«صادق عظیمی در یکی از وزارتخانهها مشغول کار بود که پس از مدتی از علم خواست به او ترفیع دهد و به عنوان مشاور امور کار در سازمان بینالمللی کار در ژنو مشغول شود که این ارتقا صورت گرفت و او به عنوان نماینده ایران در سازمان بینالمللی کار در ژنو مشغول کار شد. علم یادداشتهای خود را با فرستادههایی که از ایران به ژنو میرفتند، به عظیمی میداد و هیچ کس جز عظیمی اطلاع نداشت بستههایی که علم میفرستد حاوی چه مستنداتی است. علم از عظیمی خواسته بود تا یادداشتهایش را در صندوقی نگهداری کند. به این ترتیب یادداشتها در ژنو جمع میشد. من نیز در آغاز به ژنو رفتم، با آقای عظیمی تماس گرفتم و یادداشتها را کم کم از صندوق خارج کردیم چراکه تعداد آنها بسیار زیاد بود. این کار در دو مرحله انجام شد. مرحله اول ۲۴ ساعت در ژنو بودم و مشغول عکسبرداری از یادداشتها شدم و سپس به لندن بازگشتم، اما چون یادداشتها بسیار زیاد بودند، تعداد کمی از آنها عکسبرداری شد. در مرحله دوم قرار بر این شد که چند روز در ژنو بمانم تا تعداد بیشتری عکسبرداری شود. درون این پروندهها چیزهای دیگری نیز وجود داشت مثلاً مجلات و روزنامههایی که شرحی از آن دوران بود و در نتیجه عکسبرداری از همه آنها بسیار وقتگیر بود. در مرحله دوم خواهرزاده علم آقای پرویز خزیمه علم که از دوستان بسیار خوب من هستند مرا همراهی کردند و ما سه روز تمام کار کردیم و مشغول عکسبرداری شدیم. به این ترتیب مطالب را جمع کردیم و به لندن بردیم. در آنجا متوجه شدم که قسمتهای آخر یادداشتهای علم نیست. در تماس با آقای عظیمی گفتم که قسمت آخر یادداشتها نیست و او گفت: پرونده آخر در منزل من است، هر زمان به ژنو آمدید آن را به شما خواهم داد و به این ترتیب من کار را آغاز کردم. ضمن کار مجدداً متوجه شدم که یادداشتها قسمتهای دیگری هم دارند که در این پروندهها نیست. در مقدمه نیز نوشتم که طبیعی نیست کسی که قصد نوشتن دارد، خاطرات روزانه خود را در چهار سطر بنویسد مثلاً اینکه من از ژنو برگشتم نزد مادرم رفتم و دست او را بوسیدم، زیرا شخص در ابتدا که شروع به نوشتن میکند میخواهد حرفهای بسیاری بزند. دلیل دیگر، تاریخ نوشتهها بود. اولی از سال ۴۶ شروع میشود در صورتی که پیش از این تاریخ، علم در منزل خود بخشی از یادداشتها را چندین بار خوانده بود که آنها در دفترچه بود و نه در کاغذهای جداگانهای که من دیده بودم. بنابراین مطمئن بودم که چند دفترچه دیگر نیز وجود داشته که علم بعضی از آنها را برای من خوانده بود. به همین دلیل در مقدمه جلد اول توضیح دادهام که میدانم این یادداشتها قسمت اولی دارد و من در جستوجوی آنها هستم. پس از چند سال متوجه شدم که قسمت نخست این یادداشتها نزد دختر بزرگ علم ـ. رودابه ـ. است و علم برای او توضیح داده بود که قسمتهای بعدی این یادداشتها در ژنو است و این پروندهها دست شما باقی بماند و زمانی چاپ شود که نه شاه و نه من زنده نباشیم. سپس این یادداشتها به دست من رسید، اما چاپ شروع شده بود که در نتیجه من قسمت اول را در جلد هفتم به چاپ رساندم. در واقع جلد هفتم ابتدای یادداشتهای علم بود که آخر از همه به دست من رسید.»
میزان حذفیات از یادداشتهای علم؟
از بدو انتشار خاطرات امیر اسدالله علم، سخن درباره میزان حذفیات در خاطرات وی آغاز شد. علینقی عالیخانی به عنوان سانسورکننده یادداشتهای او، بر این باور است که این حذفیات اندک و برای رعایت حال زندگان انجام شدهاند. با این همه به نظر میرسد که برخی عدمتجانسها در بخشهایی از یادداشتهای علم، حکایت از سانسورهایی دارد که بیش از میزان مورد ادعای عالیخانی است. او در این باره میگوید:
«افرادی که نام آنها برده شده زنده بودند و به علاوه نام آنها تأثیری در ثبت دادههای تاریخ ایجاد نمیکند، به رغم اینکه ممکن است در زندگی آنها اختلالاتی پیش آورد، مثلاً نام افرادی که علم با آنها به گردش میرفت. نام این افراد تأثیری در تاریخ ندارد و من هم نام آنها را نیاوردم. فقط همین افراد و خانمها بودند که نام آنها حذف شد. شاید روی هم رفته نیمصفحه هم نشود. در جلدهای آخر اسم کسی را که فوت شده بود، مینوشتم چرا که دلیلی برای حذف آنها وجود نداشت. به همین خاطر در جلدهای مختلف موارد گوناگون میبینید، اما هنگامی که جلد اول در تهران چاپ شد یک صفحه و نیم کامل حذفیات داشت که مربوط میشد به فرد مشهوری که در سال ۴۲ دستگیر شد و در زندان از علم دو چیز درخواست کرد، یکی عرق و دیگری تریاک که علم نیز موافقت کرد و آنها را در اختیار وی گذاشت. این موارد در تهران حذف شد. من با این موضوع مشکلی ندارم، اما باید پذیرفت که این مشخصات فرد بوده است. در جلدهای دیگر نیز آنطور که به خاطر دارم دو جا حذفیاتی وجود دارد. اما در نهایت بیشتر مطالب دستنخورده باقی ماند.»