سرویس اندیشه جوان آنلاین: انقلاب ملت ایران، جهان دوقطبی عصر خود را به جهان سهقطبی تبدیل کرد و سپس با سقوط و حذف شوروی و اقمارش و پدید آمدن قطبهای جدید قدرت، تقابل دوگانه جدید «اسلام و استکبار» پدیده برجسته جهان معاصر و کانون توجه جهانیان شد. از سویی نگاه امیدوارانه ملتهای زیر ستم و جریانهای آزادیخواه جهان و برخی دولتهای مایل به استقلال و از سویی نگاه کینهورزانه و بدخواهانه رژیمهای زورگو و قلدرهای باجطلب عالم، بدان دوخته شد. بدینگونه مسیر جهان تغییر یافت و زلزله انقلاب، فرعونهای در بستر راحت آرمیده را بیدار کرد؛ دشمنیها با همه شدت آغاز شد و اگر نبود قدرت عظیم ایمان و انگیزه این ملت و رهبری آسمانی و تأییدشده امام عظیمالشأن ما، تاب آوردن در برابر آن همه خصومت و شقاوت و توطئه و خباثت، امکانپذیر نمیشد.
ریشه تقابل انقلاب و مغزافزار جهان
در طبیعت برای کمرنگ کردن یک جریان غالب، کافی است یک جریان موازی در مقابل آن ایجاد شود. همین موضوع بر نظامهای سیاسی حکمفرماست. جریان غالب در عصر جدید بر محور سلطهگری و نظریه مرکز پیرامون بنا شده است. مرکزی که خود را دنیا و جهان برتر و دنیا و جهانهای دیگر را بربر خطاب میکرد. دو جریان غالب شرق و غرب با دو رویکرد معرفتی مارکسیسم و لیبرالیسم بر نظام بینالملل سیطره داشتند. انقلاب اسلامی ایران جریان، روابط، قواعد و در کل معادلات حاکم را بر هم زد. ایران اسلامی به عنوان یک بازیگر اصلی در کانون معادلات بینالمللی وارد عمل شد. خدای کوچاندهشده از عرصه زندگی اجتماعی – به معنای عام – دوباره روی زمین سکنی گزید. انقلاب اسلامی حضور دوباره دین و خدا را در جای جای زندگی انسانها نوید میداد، اما انقلاب اسلامی در قلب زمین رخ نموده بود. سیستم مغزافزاری جهان، تاب و تحمل چنین انقلاب و تفکری را نمیتوانست پذیرا باشد. کلان سیستم جهان که به مثابه اندام فرض شده و برای هر یک از اعضا و جوارح نقش و کارکردی تعریف شده است، برای تبیین هرچه بهتر فراز بالا لازم است در یک تحلیل منطقی مورد بررسی قرار گیرد.
پدیدارشناسی انقلاب به مثابه اندامواره
پدیدهها عموماً از مجموعهای از اجزا تشکیل یافتهاند که به صورتی منطقی در ارتباط با یکدیگر میباشند. این پدیدهها از مجموعه اجزای درونی که سیستم درونی نامیده میشوند به صورت تعامل و همان پدیدهها و سیستمهای بیرونی و در نهایت هسته سیستم و نظام در ارتباط تنگاتنگ میباشند. این اجزا به نحوی در کنار یکدیگر قرار میگیرند که دارای میزان، حد و هندسه، نقش و جایگاه خاص هستند و بر اساس حدود توانایی و حدود ارتباطی گستره فعالیت اجزا و میزان نقشآفرینی آنها را شکل خواهند داد.
پدیدهها یا همان سیستمهای درونی یا کلانسیستم به دو دسته سیستم تولید اطلاعات و سیستم تولید انرژی قابل تقسیم خواهند بود. این موضوع از زیرسیستمهای بیجان مانند مولکولها و اتمها و در لایههای زیر اتم تا اجزای سلولی دارای حیات به ویژه در هسته سلولی و ساختار دیانای قابل مشاهده است؛ بنابراین این سیستمها به دو دسته تولید انرژی که در پدیدههای فیزیکی و دسته دیگر که به تولید اطلاعات که در پدیدههای زیستی در تعامل با یکدیگر قرار میگیرند، قابل تقسیم و تفکیک است.
این موضوع با نگاه انداموارهها در سیستم یک انسان هم قابل تشخیص است. اجزایی از بدن که حد، وظیفه و نقش آنها تولید و توزیع انرژی هستند، مانند سیستم گوارشی و اجزای سوخت و ساز بدن و قلب که به عنوان هسته مرکزی تولید انرژی در بدن انسان عمل میکند. این کلانسیستم درون بدن انسان توسط رگها و شریانهای انتقالی به توزیع انرژی در تمام اجزای بدن مینماید. کلانسیستم دیگری به نام تولید اطلاعات وجود دارد که نقش اصلی را مغز به عنوان هسته مرکزی در بدن انسان ایفا میکند.
نقش اصلی این سامانه تحلیل و بررسی اطلاعات دریافتی از اجزای درونی و بیرونی سیستم است. این هسته مرکزی ضمن تولید اطلاعات به توزیع آن از طریق ساقه عصبی یعنی نخاع و گرههای عصبی تا جزئیترین نقطه اندام هدایت میکند. حسگرها نقش جمعآوری اطلاعات را داشته و سعی میکنند نسبت به اجزای درونی و سیستمهای بیرونی که در تعامل هستند به دریافت اطلاعات دقیق و به موقع و صحیح دست یابند و آن را به هسته مرکزی انتقال دهند تا عمل پردازش در کسری از ثانیه صورت گرفته و دستورهای لازم برای عکسالعمل سریع به اجزای مبتلا به را صادر نماید.
این دو کلانسیستم با تعیین حدود مشخص شده که نقشهایی را طبق طبیعت، حکمت بالغه حضرت حق و فطرت درونی اجزا تعریف شده است در تعامل یکدیگر قرار دارند. رابطه این دو که به صورت تعامل و از بالا به پایین است به نحوی تعریف میشود که مغز تمام اجزای درونی را در جمعآوری و تصمیم و در نهایت رسیدن به رفتار و کنش و واکنش هدایت میکند. از آن سو سیستم تولید و توزیع انرژی که همان قلب است، وظیفه ایجاد توان و انرژی لازم برای حرکت را بر عهده دارد. حال اگر یکی از اجزا، کمکاری کرده یا کار خود را به درستی انجام ندهد، اجزایی که دریافت اطلاعات نمیکنند فاقد حس شده و نسبت به پدیدههای درونی و بیرونی واکنش نشان نمیدهند.
در این خصوص رشتههای عصبی که نقش واسط دریافت اطلاعات تا انتشار آن به وسیله گرههای عصبی را دنبال میکنند اگر دچار اشکال شوند به بیحسی موضعی منجر میشوند و در نهایت اگر خود هسته سیستم یعنی مغز دچار مشکل شود انسان در کل ابزار درک را از دست میدهد. انسانی که سیستم مغزی سالمی نداشته باشد، نسبت به تعیین میزانها و روابط بین اجزای سیستمهای بیرونی قوه تشخیصی را نداشته، به بینظمی و آشوب میل پیدا میکند.
از دیگر سو فردی که در سیستم تولید و توزیع انرژی مشکلی یابد، در اجزایی که انرژی دریافت نمیکنند دچار رخوت و سردی میشوند و اگر رگها و شریانهای توزیع و انتقال انرژی دچار آسیب شود، با گرفتگی رگها باعث از کار افتادن اعضا یا بیماریهایی از این دست خواهد شد. چنانچه هسته مرکزی انرژی دچار آسیب شده و در پمپاژ انرژی مشکل یابد، باید منتظر آنفارکتوس در اندام بود.
این نگاه تفکیکی به اجزا یک معنا دارد و نگاه تعاملی معنای دیگری به انسان میدهد، گویی که با عدمارسال انرژی به سیستم مغزی، سیستم تولید اطلاعات دچار مرگ مغزی شده یا بالعکس قلب در صورت عدم دریافت اطلاعات از سوی سیستم مغزی دچار سکته قلبی میشود. عملکرد صحیح هر یک از اجزای سیستم مغزی و قلبی که تولیدکننده اطلاعات و انرژی هستند، باعث قوام و دوام کلانسیستم بدن انسانی خواهد شد.
قلب و مغز زمین در روزگار ما
حال اگر این تقسیمبندی و اصول و قواعد بین این دو جزء سیستمی را قبول کنیم به نظر میتواند به عنوان مثال در ساحتها و روابط حاکم بین افراد و بین اجتماع نیز به کار رود. در گستره وسیع گروههای انسانی همچون سازمانها، میتوان چنین تصویری را نمایش داد؛ مبنی بر اینکه اجزا و ساختارهایی که نقش اساسی آنها تولید انرژی یا در عرصه تولید اطلاعات عمل میکنند، در سطح کلانسیستم اجتماعی که کنشگران آن جمع کثیری از انسانها با تنوع قومی، نژادی، زبانی، طبقاتی و... هستند، عرصه سیاست نقش مغز و تولید اطلاعات و تصمیمسازی و تصمیمگیری را ایفا کرده و عرصه اقتصاد نقش ثروتآفرینی و قلب سیستم اجتماعی و تولید انرژی و پمپاژ آن را بازی میکند. آنچه در حوزه نرمافزاری است به عرصه سیاست و آنچه در حوزه سختافزاری و کالبدی است به سیستم اقتصاد برمیگردد. سیاستی که کسب، تولید، حفظ و انتشار قدرت را بر عهده دارد، با نقشآفرینی در تصمیمسازی و تصمیمگیری و اقتصادی به کسب ماده خام، تولید، حفظ و توزیع انرژی میپردازد.
در سطحی فراتر و از سطح داخل یک کشور به تحلیل سیستم انداموارهها به سمت روابط بینالملل و کلانسیستم جهانی خواهیم رسید. غرب خود را در این سیستم به عنوان تولیدکننده اطلاعات و هژمونی غالب فکری و اطلاعاتی و قوه قاهره (مغز زمین) فرض نموده و خاورمیانه (آسیای غربی) را به عنوان قلب زمین که در حال پمپاژ خون نفت در شریانهای اقتصادی عمل میکند در کلانسیستم جهانی تعریف و ترسیم نقش کرده است.
قلبی که برای پمپاژ دائمی و انتقال انرژی نفت یک لحظه هم نباید از ضربه زدن خالی شود؛ چراکه طبق نگاه انداموارهای باید سیستم قلبی در حال ضربه زدن و کوبه باشد تا دچار سکته نشود. برای این منظور راهبرد کلان غرب نیز در این منطقه برای جریان انرژی، ایجاد اختلاف در حوزهها و عرصههای مختلف قومی، نژادی، مرزی، سرزمینی، زبانی، مذهبی، دینی و... بوده تا در اثر این اختلاف و ایجاد رابطه دیالکتیکی حاصل از آن، حرکت و ضربان قلبی شکل گیرد بنابراین ارمغان این تعریف از منطقه آسیای غربی چیزی جز بیثباتی دائم نخواهد بود.
با کمی دقت در این خصوص وقتی تولید اطلاعات در کلانسیستم سیاسی غرب یعنی مغز جهان صورت میگیرد، ابزار واسط یا همان گرهها و شریانهای عصبی انتقال دیتا چیزی جز ماهواره، فناوری اطلاعات و فضای مجازی نخواهد بود.
تحلیلی که میتوان در این حوزه داشت آن است که انقلاب اسلامی ایران در برابر کلانسیستم تولید اطلاعات، آن هم در محیط قلب زمین، مدعی نقش تولید مبانی اسلامی را دارد و بازخوردی که سیستم محیطی به این نقش میدهد قطعاً منفی خواهد بود. نتیجه اینکه، این انقلاب یا باید به استحاله برسد و نقش خود را آنچنان که آنها تعریف نمودهاند، بازی نماید یا جایگزین مناسبی را در سطح منطقه به عنوان ژاندارم معرفی کنند.
رویکردهای چندگانهای که در سیاست حاکم امریکا و غرب به ایران در سیستم انرژی و اطلاعات داشتند همچون متخصصان مغز و اعصاب است که در برابر غدهای سرطانی –به زعم آنها - به نام ایران و انقلاب اسلامی قرار گرفتهاند و باید برای درمان آن چارهای بیندیشند. از نگاه آنها جریان تفکر انقلاب اسلامی در چهار راهبرد اصلی درمانی باید قرار گیرد، همان برخوردی که یک متخصص در برابر بیماری سرطانی دارد مانند دارودرمانی، شیمیدرمانی، پرتو درمانی و در نهایت جراحی سیستمی که با کمی دقت پس از انقلاب و فراز و نشیبهای آن میتوان در سیر دولتها و جریانهای سیاسی این راهبردها را رصد کرد. آخرین راهبرد غرب علیه انقلاب اسلامی جراحی یا همان حذف فیزیکی خواهد بود که سعی در معدوم کردن این اندیشه با حذف سلولهایی که نقش حاملان اندیشهای آن را دارند، امکانپذیر است. این داستان ادامه خواهد داشت تا زمانی که حق، تام و تمام خود را نمایان سازد.
مغز نمیتواند علیه قلب و کارکرد آن شورش و آن را حذف کند، بلکه در بهترین حالت باید بکوشد تا نبض انرژی جهان را به دست بگیرد و تمرکزی میان «هارت لند» و «مایندلند» در یک نقطه ایجاد کند. تقارن موقعیت قلب و مغز زمین موضوعی دور از ذهن نیست و اتفاقاً مدرنیته در ابتدای ورود و هژمونی، با انرژی و حیاتی که به عالم تزریق کرد؛ نشاطی فراوان به همراه داشت تا جایی که برخی گمان کردند، لیبرالیسم برخاسته از مدرنیته، آخرین راهحل بشر است، اما گذشت زمان نشان داد انرژی حاصل از تمدن غرب صرفاً یک لایه پوشالی است و عمقی که بتواند سراسر اندام جهان را با خون خود پمپاژ کند، دارا نیست. نشاطهای صوری و ضدفطری حاصل از غلبه شهوات که غرب ضربان قلب و هیجان دنیا را با آن بالا برد، اکنون رفته رفته رنگ باخته و به زعم علمای همان قوم، مردمِ خسته از اباحیگری، دست به سویی دراز میکنند تا بلکه خونی جدید در کالبد نیمهجانشان تزریق شود.
این عصر به اعتقاد ما دورانی است که رهبر انقلاب از آن به عنوان پیچ تاریخی یاد میکنند؛ دورانی که این بار درست برخلاف گذشته؛ عقل و قلب زمین؛ سیستم فکری و انرژی زمین در یک نقطه تمرکز میکنند و میتوان منتظر بود یک همراستایی میان سیستم شبکه عصبی و انرژی صورت گیرد.
طبیعتاً غرب این را نمیخواهد و از هیچ تلاشی برای جلوگیری از این رؤیا فروگذار نخواهد کرد. ولو آن که به قیمت از بین رفتن قلب و به تبع آن کل اندامهای بدن تمام شود.
بازگشت انسان در عصر خسران
در این عصر انسان در خسران به سر میبرد؛ خسرانی که از منیت و زیادهخواهیهای بیحد و حصر برآمده است. نتیجه خودخواهی چیزی جز تعرض، تعدی و تجاوز به حقوق اولیه انسانهای دیگر نخواهد بود. انسانهایی که افسار وجودی و خواستهها و امیالشان را در اختیار نفس متکثر و زیادهخواه قرار دادهاند، بهناچار محکوم به ظلم بر خود و دیگران خواهند بود. انسانهای عصر حاضر که از ثقل عدالت رها شده و در مدار آشوبزده خواستههای نفسانی سرگردان هستند از وحدت فطری به کثرت طبیعی مایل شدهاند؛ بنابراین منفعتطلبی اصل اساسی تمام معادلات بشری خواهد بود. نسبتسنجیها نه بر اساس قانون، عدالت، حق، تکلیف یا شرع که بر اساس منیت و نفسانیتها شکل میگیرد. جریان حرکت انسانها در عصر حاضر خلاف حکمت خلقت و فطرت و بر پایه خرد خودبنیاد طبیعت و غریزه که برآمده از بُعد کالبدی و حیوانی انسانهاست، تغییر جهتی تا بینهایت دارد. بازگشت انسان جز با رجوع به لوح سفید و پاک وجودی خویشتن خویش و قرار گرفتن در مسیر ایمان و عمل صالح، امکانپذیر نخواهد بود. برتری طبیعت بر فطرت نتیجهای جز درندگی ندارد. ظهور و بروز این ددمنشی سنتی دیرینه در بعد نفسانی از غرور شیطان در داشتن نار مسموم نسبت به دارایی آدم، آغاز شده و تا قیامت ادامه خواهد داشت.
نماد و نمود شیطان و منیت در عصر خسران انسانها، امریکای سلطهگر با رویکرد طبیعی و حیوانی است. شیطان بزرگ برای شیوع فرهنگ مادی از هر حربهای بهره میجوید. حربههای این شیطان در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی، اطلاعاتی، زیستی و حتی علمی چه به صورت مجزا و چه به صورت ترکیبی و هوشمند علیه هر کشوری که «با او نباشد» به کار گرفته میشود. او خود را قدرت بلامنازع و برتر در نظام بینالملل تعریف میکند و در برابر این برتریجویی هیچ کشوری را یارای تقابل با آن نیست، مگر کشوری که داعیهدار حکومت و نظامی است که خلاف نگاه مادی و حیوانی او عمل کند. ایران که در جشن ۴۰ سالگی انقلاب پرشکوه اسلامی قرار دارد در برابر جریان غالب اباحیگری با شعار رعایت «حدود الهی» قد عَلَم کرده و حکومت و نظامی را با محوریت ولایت فقیه تشکیل داده است. فرهنگ اسلام از لایه باوری، ارزشی، هنجاری، ساختاری، قوانین و... گرفته تا سبک و سیاق زندگی، کاملاً در مقابل و رو در روی غرب قرار دارد.
انقلاب امری زنده و پویا تا زمان ظهور بقیهاللهالاعظم خواهد بود. زمینهسازی ظهور جز در سایهسار انقلابیگری حاصل نمیشود. انقلابیگری را با هیچ محافظهکاری و مصلحتاندیشی سنخیتی نیست. دشمن قسمخورده با اغواگری دائمی، سوار بر آسیب نفسانیت مسئولان، ارگان نظام را که باید تحت لوای وحدت و ولایت شکلی متحد به خود میگرفت، متکثر کرده و راهبری واحد هسته عقلانیت ولایت را با راهاندازی جریانهای هوسآلود موازی به کثرت تصمیمگیری رسانده است. شیطان بزرگ برای رسیدن به هدف خود بر اصل «اختلاف» نظر داشته و در مقابل هرگونه وحدتی میایستد. با ایجاد جریان نفسانی منیت و سهمخواهی اجزای سیستم به دنبال تجزیه کردن آنها برآمده و اجزا را نه در تعامل با یکدیگر که در تقابل هم قرار میدهد. چند صدایی و دوقطبی شدن نتیجه این فرآیند خواهد بود و با ظهور جریانهای موازی باید منتظر تکثیر قدرت در سطح به جای تمرکز در ارتفاع و عمق بود. کند شدن جریان انقلاب برآیند تشتت آرا و عدم همراستایی انرژی اجزای سیستمی، به جای تراکمی که انفجار عظیمی را ایجاد کند، موجب خودخوری سیستمی و از بین بردن توان درونی خواهد شد. تدبیر داهیانه رهبر انقلاب با نگاه به توان درون و قدرت درونزا نشان از عاقبتاندیشی و آینده پیش رو دارد.
شیطان، شکستخورده قطعی دسیسه علیه انقلاب
شیطان هیچگاه قابل اطمینان نیست. او برای بقا و دوام خود نیاز به جهل عوام و پردهدری خواص دارد. عوام با حماقت و بلاهت خود و خواص با اشراف بر علمِ بازی قدرت قادر خواهند بود شیطان را در این مسیر یاری رسانده و کمر نظام را بشکنند. ابلهان برای کسب ثروت و رفاه و خواص برای کسب قدرت در مقابل جریان انقلاب اسلامی قرار گرفته و آن را از مسیر اصلی خود منحرف میکنند و موجب دگردیسی در ماهیت آن میشوند. قاعدهای کلی در اینجا شکل میگیرد و میتوان در قالب جملات شرطیه آورد: «اگر ابلهان در برابر فشار اقتصادی قرار گیرند آنگاه از اصول و ارزشها عقبنشینی کرده و اگر هتاکان قدرتشان به خطر افتد، آنگاه اصول و ارزشها را فدای مقام و منصب خود میکنند.»
شیطان بزرگ امریکا و ایادی او در غرب پس از پیروزی انقلاب دست به هر کار و دسیسهای میزنند. آنها برای تغییر رفتار نظام از هر راهبردی بهره میجویند. راهبردهایی که به مرور میتواند رویکرد انقلابی سیستم را از درون تغییر دهد و ضمن جابهجایی ارزشها موجب شیوع بیماری تساهل و تسامح در برخورد با شیطان و شیطنتهایشان شود. فشار بیرونی در سیستمی که دارای انسجام نباشد، منتج به شکاف و شکست درونی خواهد شد. ایجاد شکاف همان هدف غایی امریکا و یارانش در درون نظام بوده و هست.
انقلاب اسلامی، ثبات سیستمی را بر هم زده و غرب و شرق را در برابر آن به عکسالعمل وا داشت. ایران اسلامی پس از گذشت ۴۰ سال، مقتدرانه به راه خود ادامه میدهد. ایمان قلبی مردم و عمل صالح آنها دو مؤلفه اصلی در ایجاد، تثبیت و دوام انقلاب بوده و است. در این بین بالا بردن آستانه تحمل مردم دارای جایگاه ویژهای است؛ بدین معنی که مردم ایران با قرار گرفتن در شرایط مختلف سخت، خودساخته شده و اراده آنان برای رسیدن به اهداف والای انسانی، قویتر خواهد شد. تمرین و ممارستی که ملت شریف ایران در انقلاب، بحران، جنگ تحمیلی و... انجام دادهاند قدرت جسمی و توان جوارح آنان را بالا برده است. از دهه ۷۰ دشمن پس از ناامیدی در عرصه حذف فیزیکی و کالبدی جریان انقلاب اسلامی، رو به سوی قلب و عقل آن آورده و جریان جنگ نرم را راهاندازی کرده است.
از منظر رهبر انقلاب، انقلاب در برابر همه این تهاجمها و تلاطمها ایستاده و هر چند در ظاهر عده، توان و تجهیزات جریان انقلاب محدود است، اما امدادهای غیبی و نصرت الهی همیشه با صابران خواهد بود. الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا * فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ * وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ * وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ (انفال/آیه ۶۶)