سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: یک ساعت مقابلت نشسته، از زمین و زمان برایت تعریف میکند، دست آخر میگویی: «زن چقد حرف میزنی؟ سرم رفت.» حتی توجه نمیکنی که حرف زدن او با تو یعنی اینکه مشتاق توست...
گفتوگوهایی از این دست میان بعضی از زن و شوهرها کم نیست. نمونههای زیر را شما هم حتماً شنیدهاید.
۱- انتهای برج همه مردها معمولاً و البته غیرمعقولاً دستشان خالی است: خانمها شاید هیچ وقت این را نپذیرند باز هم البته نظر به اینکه مردها را مدیری شایسته میدانند و بعید است پولشان تمام شود! بگذریم؛ با مهربانی از شوهر خود پول برای خرید میخواهند و ایشان هم راستش را (انشاءالله) میگویند که ندارم ... و بعد: برو ببین مردای مردم برا زناشون چیکار میکنن. تو که نداشتی بیخود این همه راه اومدی دنبال من که آاای بیا با هم زندگی کنیم و این بود تناقض سؤالی مهربانانه و واکنشی جالب.
۲- هفت پشت غریبه به او زنگ میزند و هنگام پاسخ میگوید: بله بفرمایید؟ حالا خدا نکند همسرش حین رانندگی زنگ بزند و کار واجبی داشته باشد تا شماره را ببیند یا جواب نمیدهد یا میگوید: هان؟ چیه زنگ زدی؟ کار دارم زود بگو.
۳- زن و شوهر از هم میپرسند: این بچه چرا اینقدر گستاخ شده؟ غافل از اینکه وقتی به مادرش میگویی: «غلط کردی همین که گفتم، یه تختهات کمه، بابا ننهات بهت یاد ندادن، تقصیر خودت نیست»، یا به پدرش میگویی: «تو چه کارهای پول خودمه، همینی که هست، کنیزتم مگه؟»، انتظاری بیش از این از بچه نداشته باشید.
۴- کاش در ادبیات گفتاری این کلمه «چیه» را حذف میکردند. تا هر وقت همدیگر را صدا میکردیم: بله، بفرمایید، جانمها میشنیدیم. خانم از آشپزخانه صدا میزند سعیدجان و سعیدجان جوری که انگار مجبورش کرده باشند میگوید چیه... بعضیها هم که یادشان میرود اصلاً به یکدیگر سلام کنند. صبح از خواب بیدار میشوند هر کدام زودتر آن یکی را ببیند به شکل جالبی میگوید: عه بیدار شدی؟ عه داری میری سر کار؟ عه از سر کار اومدی؟ جای سلام را عه گرفته است...
۵- نه به اون قدیمها که همدیگرو فخرالملوک و حاجعزتاللهخان صدا میکردن نه به الان که اسم همو صدا نمیکنن به جاش خانم به آقا میگه ببین! اون بشقابو بده من... یاد گرفتیم فقط مواقعی که با هم کار داریم همدیگر را خوب صدا بزنیم: حسینجان خوبی؟ میخواستم اگه برات زحمتی نیست یکم پول بریزی تو کارتم میخوام برم آرایشگاه... بعضیها هم هستند که کلاً وسط دعواها فقط بلد هستن دیگران را آقا یا خانم صدا بزنند: ببینم عباسآقا! مگه همین تو نبودی که ... یا مثلاً خب حالا شمسیخانم شما دیگه چرا اینجوری فکر میکنید... سالیان سال در خانه پدری صدایش میکردند جواب میداد هان! میپرسیدند خوبی؟ میگفت: اوهوم! بعد انتظار دارید در گفتارش شاعری کند؟!
۶- ملتی هستیم عجیب و غریب که تاب و توان نه شنیدن را نداریم و امتحان کنید که اگر یک نه را به بله بدل کنید چقدر میتواند در تحکیم روابطتان کمک حال باشد.
- من برم خونه مادرم اینا؟ نه. - مگه منو به اسیری آوردی؟ تو که اینجوری بودی چرا ازدواج کردی اصلاً؟! همهتون مثل هم هستین ... اصلاً مردسالاری تو خونتون نهفته ست. بیچاره مادرت چی کشیده از تو و بابات...
-مجیدجان! اکبر زنگ زده دعوت کرده برا شام، بریم خونهشون؟ نه، میدونی که من کسالت دارم، کمی هم خستهام بگذار برا وقتی که حالم بهتر بود. - یعنی چی؟ مردم مارو دعوت کردن ما بگیم نه؟ نمیایم؟ امکان نداره تو کلاً از آدم به دوری. همش دنبال بهونهای منو از برادرام و خانوادهام دور کنی. همش یه گوشه نشستی مدام عین آدمهای منزوی. چرا از روز اول نگفتی اینجوری هستی. چرا منو تو این زندگی آوردی؟
غافل از اینکه چنانچه بتوانیم اصول متقاعدسازی را رعایت کنیم شاید طرف مقابل ما قبول کرد. خب البته یک بله گفتن هم میتواند یک عمر دردسر را حذف کند...
۷- بعضیها عادت دارند مدام در گفتار، همسر خود را تحقیر کنند: -تو اصلاً میفهمیمن چی میگم؟ آیکیو! دارم میگم بزن شبکه نسیم، میزنی اخبار؟
- کر شدی یا خودتو زدی به کری؟ دو ساعته دارم چی میگم پس؟ -یکسره دستمال دستته چسبیدی به اون آشپزخونهات روانی! وسواسی! به جا این کارا برو یکم درس بخون عقلت رشد کنه...
۸- بعضی زن و شوهرها برایشان جا نیفتاده که بعضی سؤالها اصلاً در رابطهشان درست نیست، یا اینکه نحوه سخن گفتن بسیار مهم است و حتی سؤال کردن نیز باید دارای اصول و روشی صحیح باشد عادت کردهاند مثلاً سلام کرده یا نکرده: کجا بودی تا حالا؟ اون کی بود سوار ماشینت بود؟ کاغذه چی بود تو جیبت تلفن روش نوشته شده بود؟ مامانت زنگ زد؟ خب حالا چی میگفت؟ که چی حالا بابات قرمز پوشیده بود؟ دوستات مجردن یا متأهل؟ و...
۹- یک عده از آقایان به ظاهر مردسالار (بهخاطر اینکه حتماً جلوی خانم خود کم خواهند آورد) عادت به تحکمی صحبت کردن دارند که هیچ دردی را نیز دوا نخواهد کرد، چراکه هنوز آن روی خانمها را ندیدهاند. اینها هرچه نباشند طرفدار همدیگر در قضیه فمینیست هستند... و، اما بعد: از در که وارد میشوند شروع میکنند: زن این چه بوییه راه انداختی؟! باز دست زدی به لوازم من؟ کلید من کو؟ بعد در آشپزخانه سرک میکشند کهای بابا چقدر روغن مصرف میکنی، اینجوری باشه از روغن خبری نیست. دیگه حق نداری گازو زیاد کنی، خونه دم میکنه تو این گرما. حق نداری برق رو روشن بذاری. مگه تالار پذیراییه؟ پول برق....
۱۰- هستند خانمهایی که فکر میکنند- البته فقط فکر میکنند- مثل مادرشان که پدرشان را مدام تأدیب میکرد خانه شوهر هم نیز... بله... در صورتی که نخیر دیگر اثر ندارد: از در میای تو جورابهاتو درمیاریها! میری میشویی بعد. من نمیدونم دستتو کجاها میمالی که اینقدر... تلویزیون روشن نمیکنیها، بچه خوابه، بیدار بشه من حوصله ندارم نگه دارم، کارهام مونده! آخ آخ کی گفت: به اون کیک دست بزنی، ببند در یخچالو، درست کردم برا مهمون! داری میای نون بخر، سبزی بخر، ماست بخر، از عباسآقا گوشت بخر، از جای دیگه نخرها من میدونم و تو...
۱۱- کلاً کار همیشه ماست. کافی است چیزی را بخواهیم: صدایمان را نازک میکنیم، خیلی ذلیل و ضعیف و بدبخت خود را نشان میدهیم تا در نهایت ادب و احترام بگوییم رئیس دوساعت و نیم مرخصی ساعتی میخوام. بعد به خانه که میرویم هیچ کس در قلمرو ما بدون اجازه حق آب خوردن نیز ندارد که ندارد، اولاً باید اجازه بگیرد، ثانیاً، چون عقده شده است، اجازه به کسی نمیدهیم و مصادره به نفع میکنیم... قانون گفته است تمکین... بعد به بدترین نوع حرف که چه عرض کنم لنترانی میکنیم. زن است دیگر، آرایشگاه باید برود، خب اجازه هم که میگیرد برای تو خودش را بیاراید. اینکه میگویی: نخیر، لازم نکرده خودت بیگودی بزن، مگه میخوای بری عروسی؟ تازه عروسی هم بری مگه تو عروسی؟ این حرفها منصفانه نیست.
۱۲- و خلاصه اینکه همه ما غافل هستیم؛ از اینکه نکند حرفی را نزنیم و با این زبانمان مهری نورزیم و خدای نکرده از دنیا برویم. کاش بدانیم و باور کنیم یک کلام ساده دوستت دارم میان یک کشمکش و چالش منیتها چقدر میتواند گرهگشا باشد. کاش بدانیم این کسی که مقابل ما ایستاده همسر یا شوهر ماست حتماً لایق بهترین نوع سخن گفتنهاست. به امید آنکه با تمسک به سیره نبوی در کلام و کردار، همواره در مسیر بهترینها قدم برداریم.