کد خبر: 956497
تاریخ انتشار: ۰۵ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۴
عمری که با بدگویی پشت سر دیگران می‌سوزد
علامه طباطبایی به حجره یکی از شاگردانشان رفتند. بعد از احوالپرسی فرمودند: در این مکان غیبت شخصی شده؟ شاگردش عرض کرد: بله! چند لحظه پیش از پای شما یکی از طلبه‌ها غیبت شخصی کرد. علامه طباطبایی فرمودند: فوراً حجره‌ات را عوض کن. اینجا دیگر جای درس خواندن نیست.
حامد جمالی
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: بعد از افطار در اتاقم در خوابگاه دراز کشیده بودم و می‌خواستم قبل از شروع درس، کمی استراحت کنم. همینطور سقف خوابگاه را نگاه می‌کردم و در ذهنم لکه‌های سقف را می‌شمردم. علیرضا هم‌خوابگاهی‌ام داشت با موبایلش ور می‌رفت، در همین حین یکی از همکلاسی‌هایمان به اسم سعید با یک جعبه نیم‌کیلویی شیرینی وارد شد. نشستیم و احوالپرسی کردیم و پرسید: «چایی دارید؟» گفتم: «نه ولی الان دم می‌کنم.» چایی را حاضر کردم. گفتم: «چرا زحمت کشیدی این شیرینی چیه؟» علیرضا گفت: «مگه نمیدونی؟ شاگرد اول شده.» بعد شروع کرد به صحبت کردن درباره نمرات ترم گذشته‌ام. نمره‌هایم را پرسید. من هم جواب دادم. علیرضا بحث را به نمرات یکی از بچه‌ها که در میان ما نبود کشید و... بساط غیبت شروع شد.

علیرضا گفت: «مهدی سه تا از درساشو قبول نشده. بیچاره. مثل اینکه خنگه، این همه درسی که اون میخونه، من اگه میخوندم الان تدریس می‌کردم.» سعید گفت: «اونو میگی؟! حرفشو نزن. آیکیوش پایینه. تعجب می‌کنم با این سطح هوشی که داره تا اینجا چطور اومده؟!» من که با سعید رودربایستی داشتم روم نشد چیزی بگم ولی از درون به خاطر این جلسه غیبت ملتهب بودم. یک باره دل را زدم به دریا در حالی که انگشتم را روی فرش می‌کشیدم و سرم پایین بود، گفتم: «بچه‌ها نظرتون چیه پشت سر دوستامون حرف نزنیم؟ نکنه خدای نکرده این کار ما منجر به غیبت بشه. چون اگه خودش بشنوه ناراحت میشه...»

سعید گفت: «مگه دروغ میگم؟ همه میدونن مهدی کندذهنه و هیچ دروغی هم نیست.» علیرضا هم گفت: «راست میگه. ما که دروغ نگفتیم. حقیقت رو گفتیم. اینکه غیبت نیست.» گفتم: «ببینید دوستان! غیبت یعنی همین. یعنی حقیقت رو گفتن. یعنی آنچه در مورد دوستت واقعیت است رو برای مردم بگی. اگه واقعیت رو نگی و دروغ پشت سرش بگی به مراتب بدتره و میشه تهمت.»

سعید گفت: «ای بابا دو دقیقه اومدیم با هم چای بخوریما. حالمونو نگیر دیگه! باشه ببینمش ازش حلالیت می‌طلبم. فعلاً داریم حرفشو می‌زنیم. غیبتش رو نمی‌کنیم.» گفتم: «سعیدجان! این توجیه، مجوز نمیشه تا ما آبروی طرف رو بریزیم.» چند دقیقه سکوت شد. من هم تو فکر بودم که نکنه از دستم ناراحت شده باشه، اما از طرف دیگه خوشحال بودم، چون نهی از منکر کرده بودم. تو همین لحظه سعید به علیرضا گفت: «بهمنی نمره چند بهت داده؟» علیرضا گفت: «به زور قبول شدم. خیلی بداخلاقه، بد درس میده، سختم امتحان میگیره، اصلاً ازش خوشم نمیاد.» سعید گفت: «دقیقاً، منم ازش متنفرم، آدم لجبازیه...» گفتم: «دوستان! چرا پشت سر استاد اینجوری صحبت می‌کنید؟ مطمئناً ناراضیه، از امیرمهدی حلالیت می‌طلبید، اینو که جرئت ندارید.»

علیرضا گفت: «ببین! ما اصلاً دوس داریم غیبت کنیم، گناه کنیم، گناهش بر گردن من، تو که غیبت نکردی.» گفتم: «مگه نشنیدی شنونده غیبت هم دقیقاً مثل غیبت‌کننده است.» گفت: «خوب گوشاتو بگیر. ما که نمیشه لال‌مونی بگیریم.» گفتم: «امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: الغیبت جهد العاجز: یعنی غیبت آخرین تلاش فرد ناتوان است. شما هم، چون می‌ترسید و نمی‌تونید به خودش بگید پشت سرش غیبت می‌کنید.» کتابم رو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون و نفس راحتی کشیدم.

متأسفانه این حکایت، برنامه روزانه خیلی از ما شده است. زندگی‌هایمان با ریختن آبروی این و آن می‌گذرد. این روز‌ها به شدت درگیر غیبت شده‌ایم. یادم نمی‌رود یکی از همسایه‌هایمان را. به او گفتم: غیبت نکن. اعمال نیکت از بین می‌رود. گفت: به خدا نمی‌توانم. اگر پشت سر کسی صحبت نکنم، حالم بد می‌شود و انگار یک چیزی در زندگی کم دارم!

بی‌شک غیبت نوعی ظلم است، چون کسی که آبروی برادرش را می‌ریزد و جلوی دیگران عیب‌هایش را بازگو می‌کند، در واقع ستمی بر او وارد کرده است و، چون شخص نیست که از خودش دفاع کند، این ظلم بزرگ‌تر خواهد شد. تأثیری که گناه غیبت در زندگی آدمی می‌گذارد، اثراتش به مراتب از چاقویی که گوشت را می‌برد، بالاتر است. شاید ما این اثر را نبینیم، اما قطعاً وجود دارد.
علامه طباطبایی به حجره یکی از شاگردانشان رفتند. بعد از احوالپرسی فرمودند: در این مکان غیبت شخصی شده؟ شاگردش عرض کرد: بله! چند لحظه پیش از پای شما یکی از طلبه‌ها غیبت شخصی را کرد. علامه طباطبایی فرمودند: فوراً حجره‌ات را عوض کن. اینجا دیگر جای درس خواندن نیست.

غیبت موجب به هم خوردن رابطه‌ها می‌شود. بار‌ها اتفاق افتاده که زن از مادرشوهر خود غیبت می‌کند یا برعکس. قطعاً این امر موجب جدایی زن و شوهر می‌شود. رضا از دوستان نزدیک من است که متأسفانه مدتی است از همسرش جدا شده است. او می‌گوید: خانمم پیش پدر و مادرش از حرف‌ها و رفتار‌های من می‌گفت و از من خواسته یا ناخواسته نزد پدر، مادر و خواهرش غیبت می‌کرد و من از این قضیه بی‌خبر بودم. تا اینکه در کل فامیل پخش شده بود و مشکلات خانوادگی من را که تا آن موقع فکر می‌کردم فقط من و خانمم از آن‌ها اطلاع داریم، را همه دانسته بودند و دیدشان نسبت به من عوض شده بود و رفتارشان را با من تغییر داده بودند. جالب این بود، چون خانمم یکطرفه قضاوت کرده بود، همه من را مقصر می‌دانستند. من هم نبودم که از خودم دفاع کنم. پس این اختلافات شدت گرفت و نهایتاً منجر به جدایی ما از هم شد.

این یک نمونه از خروار‌های تفرقه‌افکنی بین خانواده‌ها توسط بدگویی است. آیا بدگویی کردن ارزش این را دارد که کانون خانواده‌مان را به هم بزنیم؟ چقدر از برادر‌ها هستند که سال‌هاست با هم صحبت نکرده‌اند. وقتی ریشه قضیه را می‌نگری، خواهی یافت که این مسئله از بدگویی و غیبت یکدیگر آغاز شده است.

روایتی هست که غیبت را برابر با کفر و شنیدن و راضی بودن به آن را شرک می‌داند. نکته جالب توجه دیگر آن که چنانچه همه ما می‌دانیم روز قیامت هر کدام از اعضای بدن ما مورد بازخواست قرار می‌گیرند؛ چشم و گوش و دل و دیگر اعضای بدن! لذا این اعضا به ما تعلق ندارد که بخواهیم از آن‌ها استفاده غیرمجاز کنیم، بلکه این‌ها تنها ابزاری هستند برای رسیدن ما به این هدف نهایی خلقت و در این میان وظیفه گوش نشنیدن غیبت و وظیفه زبان دفاع از فرد غایب است. بیخود نیست که می‌گویند: بیشتر افرادی که جهنمی هستند به خاطر گناهان زبان است. توجه کنیم که این زبان چند گرمی ممکن است عمر ابدی انسان را در سرای دیگر بسوزاند. به قول آیت‌الله علوی گرگانی حفظه‌الله،‌ای کاش زبان باز نمی‌شد و اگر هم باز می‌شد، لااقل به ذکر خداوند متعال باز می‌شد و اگر این کار را هم نمی‌کند، لااقل چیزی نمی‌گفت که باعث عذاب اخروی باشد. متأسفانه زبان‌ها باز و باعث سیاه شدن پرونده‌ها می‌شوند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار