سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: عاطفه جعفری سال ۶۹ از پدری افغانستانی و مادری ایرانی در ایران متولد شده است. حدود یک سال است که ازدواج کرده و همسرش نیز از شاعران ایرانی است. شعر این شاعره جوان در دیدار اخیر شاعران با رهبر معظم انقلاب مورد توجه رهبر انقلاب قرار گرفت و ایشان را منقلب کرد. «جوان» با این شاعره جوان گفتوگو کرده است.
چطور شد برای جلسه شعر خوانی انتخاب شدید؟
شعرم را به ایمیل حوزه هنری فرستادم و الحمدلله انتخاب شدم.
قبلاً حضور داشتید یا اولین باری بود که دعوت میشدید؟ چه احساسی از حضور در محفل شعر رهبری داشتید؟
برای کسی که اولین بار به دیدار حضرت آقا میرود جای خوشحالی است که توفیق شعرخوانی هم نصیبش میشود، چون معلوم نیست این توفیق باز هم نصیب شود. خدا را هزار مرتبه شکر میکنم که بعد از این همه سال دلتنگی پدر (رهبر انقلاب) را زیارت کردم و از دلتنگیهایم گفتم.
محتوای شعرتان درباره چه بود؟
تعدادی از اشعارم را انتخاب کردم و فرستادم، گمان میکردم شعر دیگری که در مورد افغانستان است انتخاب شود ولی توسط اعضای شورای این شب شعر غزل فاطمیون انتخاب شد.
واکنش آقا به شعر شما چه بود؟
از اول شعر و بعد از هر بیت منتظر بودم که آقا چه واکنشی دارند و خواهند داشت. اواسط شعر متوجه شدم چشمهای پدرم (رهبرانقلاب) خیس شده و بغض کردهاند. نگران شدم نکند طاقت نیاورم و من هم گریه کنم و نتوانم شعرم را تمام کنم، چون قبل از نماز که رفتیم محضرشان همین که گفتم دلم خیلی برایتان تنگ بود، گریهام گرفت و نشد حرفهایی که آماده کرده بودم را بگویم. نگران شدم نکند شعرم نصفه و نیمه بماند ولی شکر خدا شعر را تا پایان خواندم.
چرا فاطمیون را برای شعر انتخاب کردید؟
جمعه اول ماه رمضان سال ۹۵ در تشییع پیکر شهید محمدحسن حسینی و شهید کاظم توسلی شرکت کردم که البته شهید حسینی از همسایههایمان بودند. بعد از چند روز، چون بنده خواهرزادهام را از دست دادم و حال روحی خوبی نداشتم بارها دست به دامان شهید بزرگوار شدم و خواستم که توفیق بدهند، برایشان بنویسم بلکه حالم بهتر شود و فکر میکنم تا قبل از نیمه ماه مبارک این شعر را نوشتم. لشکر فاطمیون از همان ابتدا نظرم را جلب کرده بود و همیشه به فکر ادای دین به آنها بوده و هستم.
چقدر جبهه مقاومت را میشناسید؟
درست است در ایران متولد شدهام، اما من یک مهاجر محسوب میشوم، کسی که به خاطر مهاجرت پدرش در ایران متولد شده هم جنگ و آوارگی را خوب میفهمد. جبهه مقاومت چه در افغانستان و چه در سوریه فرقی نمیکند، مهم برای من در مقابل ظلم ایستادنشان است و برایشان بیش از اینها خواهم نوشت.
در خانواده شما هم شهید یا رزمندهای وجود دارد؟
پسرعموهای بنده رزمنده بودند و از اعضای تیپ فاطمیون و البته یکی از اقواممان که شاید به جهت نسبی از اقوام دورمان باشند ولی از جهت سببی پسر خالهام بودند که به شهادت رسیدند، از بنده کوچکتر بودند و در کودکی با هم همبازی بودیم و در اواخر جنگ سوریه به شهادت رسیدند.
وقتی فهمیدم صادق مدافع حرم شده یک رباعی برای شهید صادق رسولی سرودم.
«راوی روایتی پر از درد شده، از قصه کودکانه دلسرد شده/ او رفته مدافع حرم باشد چون، همبازی کودکی من مرد شده.».
چون خیلی از من کوچکتر بود مثل برادر کوچکم دوستش داشتم و بارها در مورد جنگ و شرایط جنگ از او سؤال کردم و بار آخر گفتم هنوز برای شهادت زود است، ان شاءالله به زودی همه باهم شهید شویم ولی شهید رسولی گفت: «وقتشه دیگه.»
اشعار دیگرتان در چه زمینهای است؟
هر موضوعی منقلبم کند برایش شعر مینویسم. چه برای اهل بیت (علیه السلام) چه برای افغانستان، چه ایران و چه عاشقانه، آنچه مهم است خود شعراست.
امام خامنهای در مورد توجه به سرودن اشعار در مورد حماسه ملتها و هویت آنها گفتهاند. اشعاری در مورد افغانستان چه در زمان جنگ با شوروی و چه در زمان طالبان و حتی مجاهدین افغانستانی دارید؟
بله من برای سرزمینم هم شعرهایی دارم.
روند شعر در افغانستان چطور است؟
شعر افغانستان جایگاه خوبی دارد. همانطور که آقا بارها فرمودهاند شعر افغانستان در سالهای اخیر بسیار پیشرفت کرده و جایگاه ویژهای برای خود یافته است.
انجمن یا محفل شعری برای اتباع افغانستان در ایران وجود دارد که شما هم عضو آن باشید؟
محافل ادبی که در ایران بسیارند، مثلاً ما در ایران خانه ادبیات افغانستان را داریم و موسسه فارسیزبانان را که انجمن «دُرّ دری» در موسسه فارسیزبانان سالهاست کار خودش را در مشهد ادامه میدهد و جلسه با مدیریت استاد سیدابوطالب مظفری و بانوی غزل افغانستان زهرا حسینزاده گردانده میشود و البته انجمنی به اسم انجمن امین (آفتابگردان ها) نیز وجود دارد که توسط استاد محمدکاظم کاظمی اداره میشود.
رهنمونها و بیانات دیدار با رهبر انقلاب چقدر به جهتدهی اشعار شما کمک خواهد کرد و چراغ راه آینده شما خواهد بود؟
فکر میکنم مسئولیتم سنگینتر شده است.
استعداد شعری شما چطور شکل گرفت؟
وقتی نوجوان بودم در خلوتم زیاد سهراب سپهری میخواندم و گاهی مینوشتم ولی نه به شکل تخصصی، چون بلد نبودم. در یک اردو بود که در جمع اساتید میکروفون را نوبتی میدادند به بچهها و میگفتند هر چه میخواهید بگویید (خاطره، لطیفه، چیستان و...) من شعر خواندم و توجه یکی از اساتید جلب شد، ایشان با واسطه مرا به یکی از شاعران معرفی کردند و با معرفی ایشان وارد جلسات شعر مشهد شدم. شعر را دوست داشتم، از کودکی در خیالات خودم شاعر میشدم و تصور میکردم که در مجامع ادبی شعر میخوانم، اما وقتی تکتم حسینی را دیدم محضر آقا شعر میخواند حسرتی در دلم نشست و از ذهنم گذشت که این همانی است که میخواهم، میخواستم در دیدار شاعران شرکت کنم، این برایم انگیزه بزرگی بود و برای خیلی از شاعران جوان هم همینطور است. خیلی از دوستان شاعرم گفتهاند که آرزوی شعرخوانی محضر آقا باعث شاعریشان شده است. من هم برای بیشتر دانستن، در محافل ادبی شرکت کردم و البته در دورههای آموزش شعر جوان آفتابگردانها عضو شدم.