سرویس اندیشه جوان آنلاین: انقلاب اسلامی به عنوان انقلابی با خاستگاه دینی در عصری که تصور میشد دوران حضور اجتماعی دین به سر آمده است، تحولی در سطح دین و دینداری ایجاد کرد. یادداشت پیش رو در تلاش است تا گوشهای از نقش انقلاب اسلامی را در ارتقای سطح دین و دینداری نشان دهد.
بدین منظور ابتدا لازم است تا نگاهی به رویکردهای مختلف به دین در سه جهان اسلام، شرق و غرب قبل از انقلاب اسلامی بیندازیم. برای تحلیل وضعیت دین در غرب قبل از انقلاب اسلامی لازم است به دوران رنسانس و بعد از آن بازگردیم. با شروع عصر مدرن و آغاز دستاوردهای شگفتانگیز علم تجربی اندک اندک این تصور در میان اندیشمندان شکل گرفت که علم تجربی میتواند پاسخگوی همه نیازهای زندگی بشر باشد. این اندیشه در ادامه هرچه بیش از پیش فضا را بر دین تنگ و تنگتر میکرد تا آنجا که ابتدا اندیشه دئیسم یا خدای فارغ از وحی شکل گرفت.
به دنبال دئیسم و جایگزینی دین با علم، دو دیدگاه نسبت به ادیان موجود شکل گرفت؛ نخستین دیدگاه، دیدگاه تقلیلدهنده بود که یا دین را به اخلاق یا به معنویت فردی صرف یا احساس حاصل از سرخوردگی یا به وجه کارکردی آن که ایجاد حس آرامش بود، تقلیل میداد. دیدگاه دوم یا به صورت کامل اساس ادیان را مورد انکار قرار میداد یا قسمتی محوری از دین را انکارمیکرد. برای نمونه هیوم ریشه دین را به ترس و جهل بشر نسبت میداد. از نظر وی بشر به علت جهل نسبت به علل و ریشههای حوادث طبیعی آن را به خدا نسبت میداد. پس هرچه که دایره علم گستردهتر و عوامل مسائل طبیعی شناخته شود، در نتیجه از دایره دین کاسته شده تا هنگامی که به صورت کامل حذف شود.
در نهایت با رویکرد اثباتگرایی هر گونه گزاره دینی رنگ مهمل به خود گرفت و دین از اساس به عنوان یک منبع معرفتی انکار شد. در بخش دوم عده دیگری حقایق دینی مانند نامتناهی بودن خدا را انکار کردند و از این طریق به ادیان خرده گرفتند. با گذار بشر به قرن بیستم و جلوه کردن محدودیتهای علم، ساینتیسم جای خود را به سرخوردگی از علم داد، اما این بار بشر دیگر پناهگاه دین را هم در اختیار نداشت از این رو وامانده روی به نهیلیسم و آنارشیسم آورد. در واقع بشر غربی خود را از قید و بند هر مکتبی رها میکرد و به آزادی کامل روی میآورد. او میخواست که در وضعیت بیتعهدی جهان را سپری کند.
اما در خصوص وضعیت دین در جهان شرق کمونیستی قبل از انقلاب اسلامی باید گفت که وضعیت از آنچه در غرب سپری شد بدتر بود چراکه در غرب حداقل هر از چند گاهی خدا در عالم فردیت، در قالب معنویت و اخلاق دست و پایی میزد و حیاتی داشت، اما در شرق دین افیون تودهها و ابزار سرمایهداری تلقی میشد. یکی از اندیشمندان بزرگ این رویکرد فوئرباخ است که معتقد بود در سرشت انسان فضایل اخلاقی و رذایل با هم آمیخته است تا آنجا که رذایل اخلاقی بر فضایل غلبه میکند، اما به گونهای که انسان هنوز آن فضایل را فهم میکند و در خود میبیند تا آنجا که طی یک اقدام تاریخی انسان مجموع آن فضایل را در موجودی خارج از خود به نام خدا جمع میکند. در واقع انسان مخلوق خدا نیست، بلکه این خداست که مخلوق انسان است!
از طرف دیگر با ماتریالیسم، سقف عالم وجود به ماده تعلق گرفت و در نتیجه امکان وجود هر نوع خدای فرامادی منتفی شد. مارکسیستها حتی پس از تجدیدنظر در برخی عقاید مارکسیسم بعد از جنگ جهانی دوم باز هم تمام عقاید خود پیرامون دین را حفظ کردند و آنها را نگاه داشتند، اما در خصوص وضعیت دینداری در جهان اسلام باید گفت که جا افتادن تئوری جدایی دین از سیاست در ممالک اسلامی موجب شده بود که هیچ دولتی برای برنامهریزی و مناسبات اجتماعی سراغ دین نرود.
در واقع تمام دولتهای ممالک اسلامی سکولاریسم را پذیرفته بودند. از طرف دیگر حذف دین از مناسب اجتماعی موجب ضعف حضور آن در مسائل فردی شده بود. بیماری بعدی جهان اسلام غربزدگی بود. به موجب این بیماری تمام تلاشها برای هماهنگ کردن دین با مناسبات زندگی غربی میشد. در این دوره حتی اگر کسی میخواست از اسلام دفاع کند به تطبیق آموزههای اسلام با آموزههای غربی میپرداخت. علم غربی از چنان اصالتی برخوردار بود که تمام تلاشها برای تطبیق اسلام با آموزههای علوم تجربی انجام میشد.
انقلاب اسلامی در چنین شرایطی با آرمانهای برآمده از خاستگاه دین، رهبری دینی و پشتوانه الهی روی کار آمد و بر تمام سه جهان پیش گفته اثرات فراوانی گذاشت. تأثیرات این انقلاب بر بلوک شرق ضد دین به مراتب عمیقتر از بلوک غرب غیردینی بود. حضور اسلام مبارزاتی در ایران نشان از بطلان تمام اندیشههای مارکسیستی در زمینه دین بود. با پیروزی انقلاب اسلامی در بیش از ۳۰ کشور کمونیست دنیا مساجد و معابد فعال شدند. انقلاب اسلامی با گرفتن پرچم عدالتخواهی و مبارزه از شوروی و آشکار کردن چهره آن در جریان هشت سال دفاع مقدس، بلوک شرق را از هویت تهی و موجبات فروپاشی آن را فراهم کرد.
اما در خصوص تأثیر انقلاب اسلامی در دینداری بلوک غرب باید گفت که احیای معنویت یکی از مهمترین این دستاوردها بود. امروزه یکی از بحرانهای غرب مدرن معنویتهای کاذب است. سکهای که ارزشمند باشد تقلبی آن ساخته میشود. از طرف دیگر مراکز مختلف پژوهشهای گستردهای پیرامون دین را آغاز کردند و توجهها به مناسک دینی گسترش یافت. برای مثال اکثر مردم امریکا پروتستانی هستند، پروتستانها برای مناسک دین مانند غسلهای تعمید و… اهمیتی قائل نمیشوند، اما طبق آمار طی سالهای گذشته هر امریکایی یک الی چند بار غسل تعمید انجام داده است.
اما در خصوص جهان اسلام باید گفت که مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی برای این منطقه، شکستن ایده سکولاریسم بود. با پیروزی انقلاب اسلامی، تب اسلامخواهی در میان جوامع مسلمان شکل گرفت و دولتهای گوناگون مصر، سودان، لیبی، مالزی و… برای حفظ شأن خود از اسلام کمک میگرفتند. برای مثال در سودان انگیزه اسلامخواهی بسیار شکل گرفت و دهه ۸۰ میلادی در سودان، دهه گسترش احکام اسلامی در حاکمیت است. این وضعیت همچنین در لیبی هم مشاهده میشد. این مطالب سوای گسترش حرکات اسلامی در پاکستان و هندوستان است.