کد خبر: 954662
تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۳:۰۰
اسلامی کردن علوم به معنای این است که علوم بر اساس معرفت‌شناسی و به دنبال آن جهان‌بینی اسلامی پایه‌ریزی شود و مسائلش بر این اساس مورد مطالعه و بحث و تحقیق قرار بگیرد.
يوسف رضایی
سرویس اندیشه جوان آنلاین:‌ از جمله نقاط حساسیت میان علم و دین یا به عبارتی دیگر تمدن اسلامی و تمدن مدرن، روش معرفت‌شناسی و ابزار سنجش علم است. می‌دانیم که منابع معرفت‌شناسی در اسلام منحصر به یک روش نیست و چند روش ممکن شناخت از جمله «عقل»، «سنت»، «شهود» و «حس» توسط شیعیان مورد استفاده قرار گرفته است، اما در این میان جایگاه تجربه و شناخت تجربی کجاست؟ آیا روش مشاهده در علوم تجربی را می‌توان روشی در کنار این منابع شناختی توصیف نمود یا اسلام در این روش معرفتی تشکیک نموده است. موضوع آنجا حاد می‌شود که تمدن مدرن غرب، اساس تمامی علوم خود را بر معرفت‌شناسی تجربی و مشاهده‌گر بنا نهاده است و نه تنها وحی و سنت را خارج از دایره علم برمی‌شمرد بلکه به‌رغم فلاسفه پیش از مدرن، اهمیت عقل فلسفی را نیز فرو می‌کاهد. حال باید دید علوم غربی که حاصل این نگرش هستند چه وضعیتی نسبت به اسلام و علوم اسلامی پیدا می‌کنند.

تمایز غیرقابل انکار

نخستین موضوعی که در روش‌شناسی معرفتی میان اسلام و تفکر مدرن قابل احصا است، تمایز غیرقابل انکار میان این دو است. چنانچه اشاره شد، اسلام روش‌های متکثری را برای دستیابی به معرفت به رسمیت می‌شناسد و از آن برای تکامل و فهم پیرامونی از عالم هستی بهره می‌گیرد. این در حالی است که مدرنیته از مقطعی، همه روش‌های معرفتی را کنار نهاد و صرفاً با تکیه بر حس‌گرایی (آمپریسم) درصدد اثبات یا رد گزاره‌ها برآمد. طبیعتاً بسیاری از آموخته‌های دینی با این روش جزو سبد حذفیات مدرن قرار می‌گرفتند.

آنچه در مدرنیته به آن کمتر بها داده شد، این واقعیت بود که به‌رغم اهمیت «حس» و تجربه، در مسائل غیرمشهود و فراحسی که انکارناپذیر هم هستند نمی‌توان به تجربه و روش پوزیتیویسم اکتفا کرد.
تا همین جا مشخص می‌شود، به واسطه گستره مسائل محسوس و غیرمحسوس حائز اهمیت، علم اسلامی اساساً در چارچوب فکری و پارادیمی سیر می‌کند که علم غیراسلامی یا علوم مدرن در آن حوزه سکوت می‌کنند یا حتی اساساً به دلیل عدم امکان صحت‌سنجی توسط ابزار حسی، آن را غیرعلمی یا خرافی تلقی می‌کنند.

تمایز جهان‌بینی و موضوع‌شناسی

علم اسلامی مبتنی بر معرفت‌شناسی که اشاره شد، به جهان‌بینی الهی قائل است که جهان را منحصر در ماده نمی‌داند و در کنار جهان مادی و قابل حس و مشاهده، به جهان یا جهان‌های غیرمادی دیگری نیز معتقد می‌باشد که هرچند قابل اثبات با حس و تجربه حسی نیستند لکن به وسیله ابزار دیگر مانند عقل قابل اثبات و شناخت می‌باشند.

پیرو این تفاوت جهان‌بینی توحیدی و ماتریالیستی، موضوع و مسائلی که علم اسلامی با توجه به مبانی معرفت‌شناسی و جهان‌بینی دارد طبیعتاً در برخی موارد متفاوت با علم غیراسلامی خواهد بود.
به این معنا که راه‌حل‌های ارائه شده در علوم اسلامی برای مسائل مختلف، با استفاده از مبانی خاص معرفتی و ایدئولوژیکی که دارد، متفاوت خواهد بود با راه‌حل‌هایی که یک علم غیراسلامی با استفاده از مبانی ضدمبانی اسلامی ارائه می‌دهند.

برای نمونه، روان‌شناسی مدرن، به عنوان یک علم گونه‌ای از روان‌شناسی خواهد بود که از جهان‌بینی مادی مبتنی بر معرفت‌شناسی حسی صرف تغذیه می‌کند و بر این اساس نمی‌تواند به موجودی به نام روح اعتقادی داشته باشد؛ چراکه روح اساساً موجودی مادی و قابل سنجش و احساس نیست. بر این اساس برای درمان بیماری‌های روانی انسان توصیه‌هایی می‌کند و راه‌حل‌هایی ارائه می‌کند که با توصیه‌ها و راه‌حل‌های ارائه شده از طرف روان‌شناسی مبتنی بر جهان‌بینی الهی مبتنی بر معرفت‌شناسی اسلامی متفاوت و گاه متضاد است.

با توجه به مطالبی که بیان شد اسلامی کردن علوم به معنای این است که علوم بر اساس معرفت‌شناسی و به دنبال آن جهان‌بینی اسلامی پایه‌ریزی شود و مسائلش بر این اساس مورد مطالعه و بحث و تحقیق قرار بگیرد. البته این سخن منافاتی با این مسئله ندارد که علم اسلامی در بسیاری از موارد در روش بررسی مسائل با علم غیراسلامی اشتراکاتی داشته باشد. در علوم تجربی برای فهمیدن اینکه آب از چه موادی تشکیل شده است، محقق چه معتقد به اسلام و مبانی معرفت‌شناسی و جهان‌بینی اسلامی باشد و چه نباشد، ممکن است از یک روش استفاده کند و آن روش تجربه و حس و مشاهده آزمایشگاهی است.

با توجه به روشن شدن تفاوت‌های مبانی معرفت‌شناختی و جهان‌بینی علم اسلامی با علم غیراسلامی، باید حوزه کارکرد و تأثیرگذاری علم اسلامی روشن شده باشد. به این معنا که در هر حیطه‌ای از علوم که مبانی معرفت‌شناختی و جهان‌بینی تأثیرگذار باشد، قابلیت اسلامی شدن را خواهد داشت. بنابراین ما علم اقتصاد اسلامی و جامعه‌شناسی اسلامی و روان‌شناسی اسلامی و حتی پزشکی اسلامی نیز خواهیم داشت. به عنوان مثال اقتصاد اسلامی، برخلاف اقتصاد غیراسلامی که مبنای آن را جهان‌بینی مادی و غیراسلامی و گاه ضداسلامی تشکیل می‌دهد، مبانی اقتصاد اسلامی و اصول و قوانین آن را اصول جهان‌بینی الهی و اسلامی تغذیه می‌کند. بنابراین قطعاً مسائل آن و راه‌حل‌های آن برای تنظیم روابط اقتصادی با اقتصاد غیراسلامی متفاوت خواهد بود.

در پزشکی اسلامی، انسان (موضوع علم پزشکی) موجودی است دارای دو جنبه جسمانی و روحانی که هر کدام بر دیگری تأثیرگذار بوده و از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند. بنابراین در شناخت صحت و سقم هر یک در نظر داشتن دیگری لازم و ضروری است و بدون این ملاحظه، توفیق کامل حاصل نخواهد شد. در پزشکی غیراسلامی انسان با نگاه مادی صرف به آن موجودی است تک‌بعدی و جسمانی صرف، درنتیجه نگاه به انسان نگاهی ناقص بوده و تلاش برای شناخت و درمان او، از این نگاه تک‌بعدی و مادی صرف برخوردار خواهد بود.

شهید مطهری (ره) که خود از پیروان مکتب صدرایی است و تأکید جدی بر روش‌های قیاسی در فلسفه دارد و در آثار خود نیز نقد‌های جدی بر تجربه‌گرایی داشته است، نه تنها این روش را برای کسب علوم انکار نمی‌کند بلکه بهره‌مندی از روش تجربی را موضوعی جاافتاده میان دانشمندان اسلامی می‌داند. وی برای مثال به پذیرش روش تجربی توسط ابن‌سینا اشاره می‌کند که از بزرگ‌ترین فلاسفه و شارحان روش قیاسی است و متقابلاً به کاربست روش‌های قیاسی برای دانشمند تجربی همچون ابوریحان بیرونی: «بوعلى در کتب خویش تصریح مى‏کند که در برخى مسائل راه تحقیق منحصر به روش تجربى است. وى موفقیت‌هایى را که از طریق استقرا و تجربه در علوم طبیعى و مخصوصاً در طب به دست آورده است مکرر بازگو مى‏کند. ابوریحان هر وقت که در رشته‌هاى تخصصى بوعلى وارد شده با همان متد کار کرده که بوعلى کرده است؛ همچنانکه بوعلى نیز در رشته‌هاى تخصصى ابوریحان با متد ابوریحان عمل کرده است. اگر در یک رشته خاص مشاهده شده بود که ابوریحان در آن رشته با متد تجربى و استقرایى و بوعلى با متد قیاسى عمل کرده است آن وقت صحیح بود که بگوییم این دو نفر داراى دو متد مختلف بوده‏اند.»

چنانچه ایشان بیان می‌دارند، در تفکیک روش تجربی و قیاسی باید موضوع مورد بررسی و پژوهش مورد نظر قرار گیرد و متد متناسب با این موضوع می‌تواند تجربی یا قیاسی باشد.
در نگرش شهید مطهری، اتفاقاً به‌رغم برخی تصورات که مسلمین از اساس ضدتجربه‌گرایی دانسته می‌شوند، مبنای روش تجربی توسط اروپا را نیز برگرفته از دانش علمی مسلمین در قرون نخستین برمی‌شمرند و اذعان می‌دارند: «اشتباه بسیار بزرگى که مسلمین در این زمینه مرتکب شدند، این بود که، چون مجذوب علوم‏ تجربى‏ اروپایی‌ها شدند، این حقایق را انکار کردند، در حالى که خود اروپایی‌ها هم علوم‏ تجربى‏ را از مسلمین آموختند. از دروغ‌هاى بسیار بزرگى که در دنیا گفتند یکى همین است که حکماى یونان براى تجربه ارزش قائل نبودند، مسلمین هم پیروى کردند. حکماى یونان براى تجربه ارزش قائل بودند و بیش از آن‌ها مسلمین قائل بودند و فرنگی‌ها هم این راه را از مسلمین یاد گرفتند.»

ایشان در کنار این تفریط در رویکرد، به نگرش افراطی تجربه‌گرا و حس‌گرا در روش‌شناسی دینی که به دنبال این تفریط شکل گرفت نیز اشاره می‌کنند و هر دو را غلط برمی‌شمرند: «مسلمین سپس مجذوب این حرف شدند که راه علم در قدیم راه فلسفه بوده و غلط بوده، و یگانه راه‏ صحیح براى همه مسائل از جمله مسائل دینى، تجربه و آزمایش است. بعد هم گفتند اساساً قرآن هم تمام راه‌ها را تخطئه کرده، غیر از همین راه؛ گفتند ببینید قرآن فقط مخلوقات و مشهودات و محسوسات را به مردم ارائه داده و گفته: أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ. وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ‏، خود مسلمین دائماً این حرف را گفتند و روى آن اصرار کردند... نتیجه این شد که گفتند توحید اسلام یک مفهوم بسیار ساده عوامانه بدوى است در حدودى که همان مردم عوام [مى‏فهمند و در حد فهم‏]همان پیرزنى که گفتند: «خدا را از کجا شناختى؟» گفت: «از این چرخ نخ‏ریسى خودم». این، تقصیر خود مسلمین است و هنوز هم در کتاب‌هاى ما روى همین قضیه تکیه مى‏شود. یک جنایت بزرگ به اسلام همین است. اینکه قرآن [براى اثبات توحید]از طریق سوق دادن مردم به خلقت رفته است، مسلّم است، و بسیار راه خوبى هم هست، اما کى قرآن را به این مطلب محدود کرده است؟ اهمیت قرآن به این است که جامع است و یک راه به خصوص نرفته است. شما اگر کتاب‌هاى عرفانى، حتى همان کتاب‌هاى بودایى [را مطالعه کنید، مى‏بینید]تمام، آن راه را رفته‏اند و از این راه‌ها نرفته‏اند، ولى قرآن از همه راه‌ها رفته. چرا ما این مزیت را از قرآن بگیریم؟»

بر اساس این نگاه اولاً روش‌شناسی معرفتی یونان قدیم در نگاه تاریخی شهید مطهری (ره) محدود به روش فلسفی قیاسی نیست و آنان نیز برای تجربه ارزش قائل می‌شدند. ثانیاً مسلمین را در احیای روش تجربی نه تنها معارض بلکه پیشرو قلمداد نموده و با ذکر نمونه‌هایی از دانشمندان مسلمان، این رغبت‌مندی نسبت به معرفت‌شناسی تجربی را تصریح می‌نماید. حتی در گامی جلوتر، شیوه علمی کنونی در اروپا را نیز وام گرفته از روش‌شناسی تجربی دانشمندان مسلمان سده‌های نخستین اسلامی برمی‌شمرند.

آیت‌الله مطهری (ره) در جای دیگری پیرامون تمایز معرفت‌شناسی فلسفی و تجربی، اشاره‌ای دارند و از خلط میان دو موضوع هشدار می‌دهند: «عده‌ای بین اسلوب فکری که در فلسفه مورد استفاده قرار می‌گیرد (اسلوب قیاس) و اسلوب فکری که در سایر علوم مخصوصاً طبیعیات (اسلوب تجربی) از آن استفاده می‌شود فرق نمی‌گذارند و انتظار دارند مسائل دقیق و عمیق فلسفه را که جز با براهین مخصوص عقلی نمی‌توان کشف کرد در زیر ذرّه‌بین‌ها یا لابراتور‌ها پیدا نمایند.»

جسارتی در تأیید علوم طبیعی در کلام شهید مطهری است که شاید کمتر می‌توان آن را از زبان اهل فلسفه شنید. ایشان حتی روش تجربی را نیز ماهیتاً دارای پشتوانه‌ای قیاسی می‌دانند: «درواقع، روش تجربی هم، همان روش قیاسی است، به طوری که در دل هر استدلال تجربی، یک نوع قیاس وجود دارد. بدین ترتیب، این مسئله که تفاوت نگاه غرب جدید در استفاده از روش تجربی با دنیای یونانی و اسلامی، اهمیتی ندارد و منشأ هیچ تحولی نبوده است.»

با توجه به مطالب بیان شده باید اظهار داشت، رکود در پیشرفت علمی مسلمانان در سده‌های اخیر، ربطی به اینکه آن‌ها روش تجربی را قبول نداشته‌اند، ندارد. آن‌ها قبول داشته‌اند، و با این حال نتوانسته‌اند در علم پیشرفتی داشته باشند. البته می‌توان گفت، پیشرفت علمی اروپایی‌ها، ناشی از توجه به روش تجربی بوده، اما عقب‌افتادگی علمی مسلمانان، ربطی به این مسئله نداشته است، چون به گفته ایشان، روش تجربی را قبول داشته‌اند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر