سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: «کاش مثل حلالمسائلهای درسی یک حلالمسائل زندگی هم وجود داشت. کاش سؤالهای زندگی آنقدر بیجواب باقی نمانند. کاش خدا در خواب جواب مسئله زندگی من را بدهد. کاش ساعت زمانی وجود داشت که دکمه توقف زمان را میزدیم و روزها برای حل کردن یک ماجرا وقت داشتیم.» تمامی این جملات، افکار هنگام حل مسئله هستند. آدم دلش میخواهد به زمین و زمان متوسل شود تا شاید ذرهای از مسئلهاش حل گردد. اصلاً خیلی از ما حل مسئله را یاد نگرفتهایم و گره را به جای دست با دندان باز میکنیم یا بدتر از آن سعی میکنیم قیچی را برداریم و طناب مسائل را تکه تکه کنیم که در هر صورت، صورت مسئله حل نشده است و فقط آن را رشته رشته و پراکنده کردهایم.
حل کردن مسائل یا حل شدن در مسائل؟
خیلیها از کودکی فقط فرار کردن را یاد گرفتهاند. آنها فکر میکنند هر جا دیواری دیدند به جای پیدا کردن در روی آن دیوار باید تیشه و پتکی بردارند و دیوار را نابود کنند. در صورتی که اگر کمی با چشمهای باز اطراف را ببینند، به طور حتم دری پیدا خواهند کرد که به راحتی باز میشود. مشکل از آن جایی شروع میشود که ما آدمها یاد گرفتهایم فقط نگاه کنیم، اما چیزی نبینیم. بین نگاه کردن و دیدن فرق بسیار زیادی است. دیدن یعنی به تار و پود یک ماجرا رفتن. دیدن یعنی مو را از ماست مشکلات بیرون کشیدن.
دیدن یعنی پرسیدن و از پرسیدن است که یک مسئله حل میشود. ما فکر میکنیم مسئله یعنی همان سؤال و مشکل پیشرو، اما پرسش اصلی بعد از پیدا شدن مسئله باید مطرح شود. ما باید خوب نگاه کنیم و درباره چیستی و چرایی مسئله پرسش طرح کنیم. ما با سؤال پرسیدن و پیرامون مسئله جستوخیز کردن است که میتوانیم آن را حل کنیم. قرار نیست مسئله تنها پیشروی ما باشد، بلکه مسئله فقط آغاز راه است. راه زندگی پر اهمیتتر از چیزی است که ما فکر میکنیم. باید صبور بود و پلهها را یکی یکی طی کرد. انسانهای صبور دقت میکنند. انسانهای صبور خوب فکر میکنند. انسانهای صبور به دنبال باز کردن مسئله از سر خود نیستند. چون میدانند اگر در هر مسئله عجله و فقط آن را برطرف کنند، دردسر بزرگتری خواهند داشت. انسانهای صبور به دنبال برطرف کردن مسئله نیستند، بلکه حل کردن برای آنها مهمتر از برطرف کردن است. ما معمولیها فقط مسئله را برطرف میکنیم و به خیال خود از آن راحت میشویم. نام کار ما برطرف کردن مسئله است و نه آن را حل کردن، اما انسانهای صبور میدانند اگر معادله تا یکمجهولی است باید حل شود وگرنه وقتی چند مجهولی شود، دیگر کار از کار گذشته است. به همین علت است که ما معمولیها هیچ وقت از دردسر خلاص نمیشویم. چون ما مسئله یک مجهولی را برطرف میکنیم بیآنکه مجهول را معلوم کرده باشیم.
اهرمسازی کن و از صفر، صد بساز!
مسئله اگر حل نشود برمیگردد و بلای جان آرامش و قرار ما میشود. وقتی قرار ما از بین رود، شروع میکنیم به فرار کردن. آن وقت مسئله مانند سگی میشود که به دنبال ما میدود و ترس ما را احساس میکند. هر چه سریعتر بدوی و به خیال خود فرار کنی، آن هم سریعتر به سمت تو حرکت میکند. حل کردن یک مسئله به بینش نیاز دارد. هر چقدر هم که آن مسئله کوچک باشد، اما نمیتوان از آن سرسری عبور کرد.
زندگی یک سفر تفریحی نیست که فقط در آن خوش بگذرانیم و بیخیال باشیم، بلکه ما به این جهان آمدهایم تا به کمال برسیم و برای به کمال رسیدن باید بینش خود را تقویت کنیم. بینش یعنی اینکه اگر با مسئلهای روبهرو شدیم، سعی کنیم برای آن فرضیههای مختلفی تهیه کنیم و به ازای تکتک حروف الفبا برای آن نقشه و راهحل پیدا کنیم. هر راهحل را پلهای برای راهحل دیگر قرار دهیم. اهرمسازی کنیم و از صفر، صد بسازیم. اگر پایه خود را محکم بسازیم هرگز ساختمان مسئله ما کج بالا نخواهد رفت و بهترین نتیجه دست پیدا خواهیم کرد. زندگی را باید مانند یک سفر اکتشافی در نظر بگیریم و خود را در کالبد یک پژوهشگر ماهر تصور کنیم. ما باید کوله بار تجربه خود را ببندیم و عینک ریزبینی به چشم بزنیم و دل به دل سفر بدهیم. اگر با لذت مسئله خود را حل کنیم، خسته نخواهیم شد حتی اگر راهحل ما به نتیجهای هم نرسد باز هم ما چیزی را از دست ندادهایم بلکه طبقهای به طبقه تکامل ما اضافه شده است و ارزشمندتر شدهایم. اگر احساس میکنیم زندگی ما یک عادت و روزمرگی است و اگر فکر میکنیم به هیچ چیز نرسیدهایم برای این است که فقط خواستهایم مسائل را برطرف کنیم و نه اینکه آنها را حل کنیم و به نتیجه مطلوب برسیم. باز هم میگویم بین حل کردن مسائل و برطرف کردن آنها فاصلهای قدر زمین تا آسمان وجود دارد. وقتی فقط قصد داریم تا مسائل را برطرف کنیم یک روز پیش خواهد آمد که مسائل باز میگردند و از توان ما بزرگتر شدهاند آن وقت ما در آنها حل میشویم و کمر تابآوری ما میشکند. پس باید دقت کنیم که ما مسائل را حل میکنیم یا در آنها حل میشویم.
زمان چیزی جز ابزار در دست ما نیست
زمان را خیلی بزرگ کردهایم. آنقدر که ترسناکترین کابوس ما شده است. زمان مهم است، اما نه مهمتر از آرامش ما و زمان برای حل کردن مسائل مانند وسیلهای است در دستان ما. اگر قرار باشد حل کردن مسئله وسیلهای برای گذراندن زمان باشد، بیشک به نتیجهای نخواهیم رسید. زمان فقط بخشی از حل مسئله است و نه علت آن. خیلی چیزها باید در کنار هم قرار بگیرند تا یک مسئله حل شود و زمان یکی از آنهاست. زمانبندی بسیار اهمیت دارد، اما نباید اهمیت دیگر اعضا را کمرنگ کند. اهمیت به زمان نباید باعث عجله کردن شود. اگر عجله کنیم خوب نخواهیم دید و اگر خوب نبینیم مسئله را فقط برطرف کردهایم و آن وقت باید زمانی دو برابر قبل را برای حل کردن همان ماجرا استفاده کنیم.
پلهها را دو تا یکی طی نکن، خطرناک است
نردبان حل مسئله بسیار بلند است و اگر قرار باشد با عجله طی شود بسیار خطرناک هم خواهد بود. دو تا یکی کردن پله باعث میشود به طور ناگهانی زیر پای ما خالی شود و به جای پله پا روی هوا بگذاریم. آن وقت با سر از نردبان حل مسئله به پایین پرتاب خواهیم شد. پس اگر میخواهید به نتیجه برسید باید کمی صبور باشید و با دقت پلهها را طی کنید. هیچ کس یک شب نمیتواند مسئله یک عمر را حل کند حتی اگر باهوشترین انسان جهان باشد و از صددرصد مغز خود استفاده کند. انیشتین هم در حل مسائل عجله نمیکرد و کلی آزمون و خطا داشت ولی در نهایت به نتیجه رسید. پس به جای عجله کردن بهتر است کمی نفس عمیق بکشیم و صبورانه فکر کنیم. گاهی لازم است همان زمانی که برای آن حرص میزنیم را به مسائل خود هدیه بدهیم. خیلی از مشکلات در واقع مشکل نیستند بلکه نگاه ما به آنها از زاویهای اشتباه است. مشکلها آمدهاند که بروند. هیچ چیز در این دنیا ماندگار نیست چه برسد مشکلات و مسائل برای همین است که صبر و بینش بهترین راهحلهای مسئله برای حل مسئله هستند. زمان را در دست بگیرید و اجازه ندهید قدرت حل مسئله شما را کنترل کند. یادتان نرود ما قویترین موجودات روی زمین هستیم و بهترین نعمت یعنی عقل در اختیار ماست. پس به جای بیتابی، عجله، غر زدن و از کاه کوه ساختن بهتر است از عقل خود صبورانه استفاده کنیم. جملهای معروف میگوید: «به مشکلات بزرگ خود بگویید که خدایی بینهایت بزرگتر از شما دارم.» توکل زیباترین کار در کنار تفکر و تلاش است. باور داشته باشید اگر قدمی درست بردارید و بینش خود را به کار اندازید، خداوند هم هزاران قدم به سوی شما برمیدارد تا دو تایی مسائل را حل کنید.