سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: وقتی شهید مدافع حرم رضا محمدی در دوم تیرماه ۱۳۹۶ در سوریه به شهادت رسید، خانوادهاش هنوز در افغانستان حضور داشتند. او از جمله رزمندگانی بود که برای جهادش مرزی تعریف نکرد و غم غربت را دو بار تحمل کرد و عاقبت مزد خلوصش را با شهادت گرفت. گفتوگوی ما با حسین محمدی برادر و معصومه محمدی خواهر شهید را پیشرو دارید.
برادر شهید
تک تیرانداز
ما اهل مزار شریف افغانستان هستیم. سه برادر بودیم. اول فروردین سال ۱۳۷۰ رضا بهدنیا آمد. شغل پدرم کشاورزی بود. هشت سال پیش رضا به ایران آمد و ما در مزار شریف مانده بودیم. از شهادتش در همان افغانستان مطلع شدیم و بعد از مراسم اربعینش به ایران رسیدیم. الان دو سال است که در مشهد زندگی میکنیم. من بعد از شهادت برادرم لباس رزم او را پوشیدم و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شدم.
به نظر من مدافعان حرم عشق و اخلاصی دارند که نصیب هر کس نمیشود. تا ائمه اطهار نخواهند طلبیده نمیشوند. کسی نمیتواند قدم بردارد بگوید من این کار را کردم. رضا هم عشق به اهل بیت داشت. از طرفی دوستانش مدافع حرم بودند و همین باعث شد به سوریه برود. برادرم هفت بار برای دفاع از حرم حضرت زینب به سوریه رفت. تک تیرانداز بود. هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد. سری آخر تیربارچی بود که در منطقه تدمر سوریه به شهادت رسید.
عشق به اهل بیت
همیشه با رضا در تماس بودیم. قبل از عید فطر یعنی بیستوپنجم ماه مبارک رمضان برای آخرین بار تماس گرفت و بیستوهشتم ماه رمضان به شهادت رسید. یک هفته بعد به ما اطلاع دادند که برادر شما شهید شده است. پیکرش دو ماه در سردخانه بود تا پدر و مادر از افغانستان بتوانند به ایران بیایند. بعد از وداع پدر و مادرم با پیکر رضا او را در بهشت رضای مشهد دفن کردند.
اخلاق رضا خیلی خوب بود. با همه مهربان بود. پسر خوبی بود و همه از او راضی بودند. نمیخواست ازدواج کند و میگفت: من باید از حریم اهل بیت دفاع کنم. میگفت: از مظلومیت حضرت زینب (س) هر چه بگویم کم است. وقتی دوستانش را میدید از مظلومیت حضرت زینب (س) میگفت. رضا سن کمی داشت، اما همین عشقی که به حضرت زینب (س) داشت باعث شد تا راه شهدا را ادامه دهد. میگفت: دفاع از حرم زمینهساز ظهور منجی است.
خواهر شهید
من دو سال از رضا بزرگتر بودم. رضا از کودکی اخلاق خوبی داشت. وقتی سوریه بود همیشه تماس میگرفت. ۲۵ رمضان آخرین بار بود که برادرم به ما زنگ زد و حرف زدیم. ۲۷ رمضان خوابش را دیدم. خوابیده بودم تکانم میداد میگفت: معصومه پاشو سحری بخور الان اذان میگویند. انگار رضا کنارم بود. وقتی بیدار شدم کسی نبود. شب بیستوهفتم خوابش را دیدم و روز بیستوهشتم به شهادت رسید.
بار آخر در تماسش گفت: امشب میخواهیم هجوم برویم (عملیات کنیم). روز ۲۵ رمضان میخواهیم برویم هجوم. اگر گوشی خاموش شد نگران نشوید. بعد به برادرم گفت: هوای پدر و مادر را بگیرید (داشته باشید). این سفارش آخرش بود. دو سه روزی تماس نگرفت. هر چه زنگ میزدیم جواب نمیداد. آنقدر زنگ زدیم که یکی از همرزمانش گوشی را برداشت. گفتیم شما کی هستید؟ گفت: من همرزم رضا هستم. گفتم گوشی برادرم دست شما چه میکند؟ رضا کجاست؟ گفت: رضا بیرون است. بعد گوشیاش قطع شد. این طرف و آن طرف پیگیری کردیم از همرزمان و فامیل تا اینکه متوجه شهادتش شدیم.
فرزند نیک
به نظر من حتماً رضا فرزند نیکی بود که شهادت نصیبش شد. داغ جوان واقعاً سخت است ولی صبری که حضرت زینب (س) میدهد باعث میشود تحمل کنیم. همیشه خواب رضا را میبینم که برای ما هدیه میآورد. همیشه با ماست. دلداری میدهد. خواب میبینم رضا در چمنزار و جای خیلی سبزی است. میگوید شما اینجا باشید من میروم کار دارم. میروم تا از رفیقانم جا نمانم.
وقتی دلم تنگ میشود از او کمک میخواهم. سر مزارش میروم و آرام میگیرم. من اعتقاد دارم شهدا با کسانی که مرگ عادی دارند کاملاً فرق میکنند. شهید فراموش نمیشود. همیشه یاد و خاطراتش زنده است. کسی که مرگ طبیعی دارد داغش بیشتر است، اما وقتی به شهید فکر میکنی احساس میکنی دور آدم میچرخد. شهدا زنده هستند و دستمان را میگیرند.
امنیت در ایران
ایران بین کشورهای اسلامی امنترین کشور است. ما که مهاجریم به مردم ایران میگوییم قدر رهبر معظم انقلاب و امنیت این کشور را بدانند. خیلی جوانها کشته شدند تا توانستند اسلام را بر پا کنند و همه شهدا پشتیبان رهبرشان بودند. اگر در سالهای بعد هم نسلهای آینده پشتیبان رهبر باشند آن وقت هیچ جنایتکاری نمیتواند به ایران عزیز دسترسی پیدا کند.