جوان آنلاین: در روزهای منهی به 22 بهمن 57 درگیریهای شدیدتری بین مردم و عوامل رژیم پهلوی صورت میگرفت و سیل هجوم مردم برای دیدار با امام خمینی در مدرسه علوی اقدامات بیشتری را جهت تأمین امنیت حضرت امام میطلبید. در این میان سربازان فراری از پادگانها به عنوان حافظان امنیت انجام وظیفه میکردند.
محسن رفیقدوست که خود از اعضای کمیته استقبال در مدرسه علوی بود در کتاب خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره نقش سربازان فراری از پادگانها در تأمین اسلحه و برنامههای کمیته استقبال برای حفاظت از امام خمینی میگوید: فرار سربازان از پادگانها، پس از سریع تر شدن حرکت انقلاب، شدت گرفت و در آستانه آمدن امام به ایران شدیدتر از همیشه شده بود. وقتی امام در مدرسه رفاه مستقر شدند، دیگر آمدن آنها امری عادی شده بود. هر روز صدها سرباز، تمام وسایل سربازیشان را مانند تفنگ و فانوسقه و قمقمه و... با خود میآوردند و تحویل میدادند. آن روزها، ما برای این که این وسایل را تحویل بگیریم در مدرسه علوی چادری زدیم و این چادر به اصطلاح اولین اسلحهخانه بعد از انقلاب شد. سپس با زیاد شدن وسایل تحویلی، اتاقی را در مدرسه علوی به این کار اختصاص دادیم.
همان روزها که این سربازها با وسایلشان میآمدند شایع شد که چون اینها با لباس سربازی میآیند و بعد با همان لباس بیرون میروند، عمال رژیم آنها را میگیرند. برای اینکه این اقدام مأموران رژیم را خنثی کنیم، در کوچهها جار زدیم که هرکس کت و شلوار اضافی دارد به مدرسه علوی بیاورد. به دنبال این اعلان، تعداد زیادی کت و شلوار فراهم شد و سربازانی که میآمدند، لباس سربازی خود را در میآوردند، با لباس شخصی بیرون میرفتند. بعد از مدتی شایع شد که رژیم هرکسی را که موی سرش تراشیده شده است دستگیر میکند. ما برای این که این توطئه را هم خنثی کنیم اعلان کردیم که جوانها بروند و موی سرشان را کوتاه کنند و تمام افرادی که خدمت نظام رفتهاند پایان خدمتشان جیبشان باشد تا بدینگونه این حرکت رژیم خنثی شود.
اقدامات نیروهای انقلابی برای تأمین حفاظت امام
ما گروه حافظان امام را با همکاری شهید بروجردی تشکیل داده بودیم. آنها را به مدرسه علوی منتقل کردیم و در طبقه سوم مدرسه ساکن کردیم. آنها در آنجا به کارهای حفاظتی خودشان مشغول بودند. ما یک دستگاه بیسیم هم داشتیم که در دست آنها بود و با آن دستگاه مکالمات بیسیم ساواک را میشنیدیم تا اگر قصد حمله به مدرسه علوی را داشته باشند ما آگاه شویم و اقدام کنیم.
برای اینگونه مواقع یکی از خانههای اطراف مدرسه علوی را که خانه یکی از مبارزان بود تحویل گرفتیم. اسلحههای ما همه در آن زمان کلت و تفنگ بود که یا ما داشتیم یا سربازان از پادگانها میآوردند و حتی یک تیربار هم یکی از برادران سرباز از پادگان آورده بود که آن را در پشتبام مدرسه رفاه مستقر کرده بودیم و بچههایی که سربازی رفته بودند پشت آن تیربار ژـ3 نشسته بودند.
سپس مقدار زیادی سهراهی(نوعی بمب انفجاری) درست کرده بودیم و آنها را در گونیهای برنج گذاشته بودیم. هر خانهای که در خیابان ایران بلندتر بود با اجازه صاحب خانهاش یکی از بچهها را با یک گونی سه راهی کشیک گذاشته بودیم تا اگر احیاناً تانکی حمله کرد سهراهیها بر سر آنها بریزند و متوقفش کنند. این تدبیرها تدافعی بود که البته رژیم هم کاری انجام نداد.