جوان آنلاین: چند سالی است «مردی به نام اوه» به ایران آمده است؛ رمانی سوئدی که نهتنها در ایران که در بسیاری از کشورهای دنیا خوانندگان زیادی داشته است. «مردی به نام اوه» داستان زندگی مردی در آستانه ۶۰ سالگی است. مردی تنها که بعد از مرگ همسرش دیگر نمیتواند به زندگی خود ادامه دهد. مردی که میخواهد خودکشی کند، اما هربار به دلیلی از قصد خود باز میماند. اما این همه ماجرای این رمان نیست. «مردی به نام اوه» رمانی پستمدرن است. زندگی مدرن و مظاهر و اقتضائات آن در کتاب نقد میشود. شخصیت اصلی داستان یعنی «اوه» مردی است که روبهروی زندگی و زمانه مدرن ایستاده است. هم او این زندگی و روزگار و مردمانش را نمیخواهد و هم این مردم «اوه» را نمیخواهند.
«اوه» از طرف آدمهای زمانهاش پس زده میشود. آدمهای اطراف «اوه» او را نمیفهمند. رفتارش را عجیب و غیرقابل فهم میدانند. «اوه» از نظر آنها دیگر کارآیی ندارد. به همین دلیل در محل کار، عذرش را میخواهند. زندگی و وجود «اوه» با کار آمیخته شده است. آن هم کار یدی، کار عملی یا دقیق تر؛ کار واقعی...، اما در اطراف «اوه» دیگر هیچکس اهل کار کردن نیست. آدمها به طرز اعجابآوری توانایی خود را برای انجام سادهترین کارهای زندگی واقعی از دست دادهاند. همه کارها به کامپیوترها حواله داده شده است. آدمها مهارتهای خود را از دست دادهاند. آدمها تنبل شدهاند.
«اوه» با تکنولوژی رابطه خوبی ندارد. موبایل ندارد. کامپیوتر را نمیشناسد. کسی که نمیتواند با کارتهای اعتباری کار کند. به نظر «اوه» کلکی در کار است و برای همین او همواره با گاردی سخت با تکنولوژی روبهرو میشود. دشمن اصلی «اوه» بروکراسی است. هژمونی و ساختاری که در همه رمان حضور دارد. هیولایی که از سالهای جوانی «اوه» بر سر زندگی او هوار میشود و حتی در ایام پیری اش با او گلاویز است. بروکراسی در مقاطع مختلف عمر «اوه» سایه قدرتمندش را بر سر زندگی او میاندازد و او را رنج میدهد؛ زمانی خانهای که «اوه» با امید و عشق ساخته را از او میگیرد و زمانی دیگر آدمهای عزیز زندگیاش را. «بروکراسی» بزرگترین دشمن «اوه» است. قدرتی مهیب و زمخت که با کاغذبازی و کارگزاران «یقه سفیدش» آرام و به مرور آدمها را به خاک سیاه مینشاند؛ و «اوه» سعی میکند تا جایی که میتواند در برابر این قدرت و ساختار مقاومت کند. سعی میکند تا جایی که میتواند در چارچوبها نگنجد....
رمان «مردی به نام اوه» داستان عشق نیز هست. عشق «اوه» به همسرش. همسری که مرگش هم انگیزه خودکشی را در «اوه» ایجاد میکند و هم هر بار باعث میشود او قصدش را به تعویق اندازد... غیر از همسر «اوه»، یک زن دیگر هم در این رمان نقشی اساسی دارد. زن ایرانیِ جوانی که در همسایگی «اوه» با همسر و فرزندانش زندگی میکند و او است که با خلق و خوی ایرانی و شرقی خود، حال و احوال روزهای «اوه» را تغییر میدهد. رمان «مردی به نام اوه» داستان تنهایی و غربت مردی در زمانه حاکمیت مدرنیته است. مردی که شتاب و از قضا تنبلی اطراف خود را نه میفهمد و نه تحمل میکند. مردی که سالها با عشق به یک زن دوام آورده بود و حالا که زن نیست، نمیتواند بار رنج زندگی را به دوش بکشد. شاید داستان «اوه» به نحوی داستان ما نیز باشد. ما آدمهایی که در هوای مدرنیته نفس میکشیم. ما چی؟ ما احساس تنهایی و غربت نمیکنیم؟...