رامين صفري
فصل دوم مجموعه «ديوار به ديوار» نسبت به فصل اول مجموعه از کيفيت روايي و داستاني مطلوب و استانداردي برخوردار نبود و با اتکا به خرده روايتهاي بلاتکليف، اين مجموعه نتوانست همچون فصل نخست نقش يک سريال زير متوسط را تکرار کند.
فصل دوم سريال «ديوار به ديوار» در قصهگويي کممايه و لحظات شبهکمدي اين مجموعه دوباره بر ناتواني خالقان اثر صحه گذاشت. هر چند فرمول اصلي تلويزيون، تکرار آزموده پرخطاست و در کمال بهت و حيرت، مديران سيما رأي به ساخت فصل دوم اين سريال دادند؛ سريالي که اداي کمدي را درميآورد و مشخص نيست با اين حجم از سطحينگري قرار بود چه کارکردي در ميان مجموعههاي قوي طنز نوروزي شاخصي چون پايتخت و حتي کلاه قرمزي داشته باشد.
اگر نخواهيم مثل خيل وسيعي از انتقادات مطرح شده به اين سريال، اغراقآميز اين مجموعه را نقد نکنيم و مبناي قياس همان فصل نخست مجموعه ديوار به ديوار باشد، فصل اول سريال با اتکا به ماجراي محوري و استفاده از تيپهاي کليشهاي تلويزيوني، به صورت مصنوعي با اتکا به نوعي فضاسازي يکنواخت نوعي تازگي را القا ميکرد، اين القا در فرم مصنوعي و در محتوا به شدت تکراري است.
اما در فصل دوم هيچ ماجرايي بر اساس يک قصه مدون وجود نداشت و تيپهاي خلق شدهاي که طي سير تدريجي روايت تبديل به شخصيت نشدند، هر آنچه در چنته داشتند را در فصل نخست رو کردند. در فصل دوم به عنوان نمونه، بخشي از سريال به جشن تولد فرزند مشيري ميپردازد و انتقال محل خدمت فرزند شاهرخ به عنوان روايتها فرعي، مؤيد عدم پايبندي سريال به قيود داستاني مدون است.
در فصل نخست، ورود تدريجي شخصيتها و اتفاقات حول برخورد شخصيتها اندک ماجرايي در بطن سريال بهوجود ميآورد، اما در فصل دوم، بدنه دراماتيک سريال کمي از شخصيت محوري فاصله گرفته و متأسفانه در فصل دوم همان شخصيتها با پيشفرضهاي شناخته رفتاري و معين بودن کنشها و واکنشهايشان، سعي در خلق فضايي تازه را داشتند و تيپهاي نازل و سطحي و برخوردهاي آنان نتوانست رويداد جذابي را در سريال خلق کند. به عنوان نمونه دختر اردشير، (سرهنگ بازنشسته) نامش کيان است و از فصل اول افرادي که با کيان برخورد ميکنند همچنان از تيپ صورت سنگي سريال، ميپرسند مگر کيان اسم پسر نيست؟! چقدر اين موتيف نمايشي به عنوان انگارهاي کمدي ميتواند در يک سريال مطرح شود؟ يا متغيرهاي رفتاري آرمان زمينه شباهت او را با فردي به سندروم دان فراهم ميآورد که در ميانه سريال نقش تأثيرگذاري ندارد. هر زماني که مؤلفان با خلأ روايي مواجه ميشدند، پاي شخصيت کيان و مسئله دوگانگي نامش را مطرح ميکردند؛ يا اينکه آرمان نعرههاي مازوخيستي ميکشيد يا دوباره اختلاف بهرام را با پدر همسرش رو ميکردند، تا حفرههاي روايي به چشم نيايد.
فصل دوم با تخليه خانه بزرگ فصل اول مشيري و کوچ به يک مکان ديگري آغاز ميشود و طي يک رويداد سادهانگارانه و توأم با بلاهت، بهرام خانه ديگري براي اسکان دستهجمعي پيدا ميکند. عملاً سه قسمت نخست هيچ روايت مدوني با عطفهاي سريالي استاندارد ندارد. از همان قسمتهاي آغازين مشخص است که دست تيم سريال ديوار به ديوار کاملاً خالي است و پس از تخلیه خانه، شخصيتها و پرسوناژها سرگردانند و در فصل دوم با همان ويژگيهاي نويسندگان و کارگردان، سوداي راهاندازي يک کارناوال شاد نمايشي را با مشتي دلقک دارند. متأسفانه همانطور که اشاره شد سريال ديوار به ديوار برخلاف فصل نخست به شدت شخصيت محور است و سؤال اساسي از مديران ناظر در مجموعه صدا و سيما و ناظران کيفي اثر اين است که اگر توانايي خلق يک سريال رويداد محور را ندارند چرا در سريال تيپمحور ديوار ديوار، شبه شخصيتها نيروي محرکه فيلمنامه نيستند؟ تيپهاي مستعملي که ضريب هوشي بسيار پاييني دارند و به جاي کنشگري طنازانه و ماجرامحوري، دست به آشوبهاي فردي و شلوغکاري ميزنند و مؤلفان و مديران تصويبکننده، چنين فضايي را کمدي يا طنز تعريف ميکنند. به عنوان نمونه آرمان هر لحظه در مقابل دوربين براي اينکه اجراي شبهکمدي خود را به رخ بکشد، ديوانهنگاري غير مرتبطي را با فضاي فيلمنامه به اجرا ميگذارد. شخصيتپردازي بايد به گونهاي باشد که کنشهاي روايي از جنس سريالهاي تلويزيوني را خلق کند اما مهمترين بخش قسمت پاياني سريال، پخش دوباره ترانه «بيست هزار آرزو»ي محسن چاوشي است که همانند فصل نخست، با طرح مراسم شادي و اندکي دستافشاني در سريال دوباره پخش ميشود تا احتمالاً با يادآوري پخش اين ترانه در فصل نخست (که مقارن با پيروزي حسن روحاني در انتخابات رياست جمهوري ۹۶ بود) ضعفهاي اساسي سريال به فراموشي سپرده شود.