به گزارش خبرنگار ما، تابستان سال گذشته مردي 57ساله به نام اكبر با مراجعه به اداره پليس از برادرزادهاش به اتهام آدمربايي و سرقت شكايت كرد. او گفت: «در ميدان ترهبار كار ميكنم و ساعت۴ صبح ديروز از خانهام در پاسداران قصد رفتن به محل كار را داشتم. وقتي به پاركينگ رفتم دو مرد نقابدار دست و پايم را بستند و مرا به زور سوار ماشين كردند. آنها با تهديد، عابر بانك و رمز آن را به همراه گوشي موبايل و دستبند طلايي كه همراه داشتم را گرفتند. بينراه بود كه دو مردجوان يك آمپول به من تزريق و مرا داخل صندوق عقب ماشين زنداني كردند.» شاكي ادامه داد: «آنها ساعتي بعد كارت را تحويل دختر جواني دادند تا با آن خريد كند اما حسابم مسدود شده بود. آنجا بود كه مرا رها كردند. بعد از آن بود كه فهميدم اين سناريو از سوي برادرزادهام، رضا طراحي شده است.»
با طرح اين شكايت برادرزاده 29ساله شاكي بازداشت شد. رضا در بازجوييها گفت به خاطر طلب 80ميليوني كه از عمويش داشته است با همدستي دو نفر از دوستانش مرتكب آدمربايي شده است. پس از آن بود كه دو همدست او به نامهاي سعيد 30ساله و اميرحسين 23ساله بازداشت شد و به جرمشان اقرار كردند.
بعد از توضيحات هر سه متهم، سعيد و اميرحسين به اتهام مشاركت در آدمربايي و مشاركت در سرقت مقرون به آزار و رضا به اتهام معاونت در آدمربايي و سرقت مقرون به آزار روانه زندان شدند و پرونده سه متهم به شعبه دوم دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد.
صبح ديروز، پرونده روي ميز هيئت قضايي به رياست قاضي زالي و مستشار اسلامي قرار گرفت و بعد از اعلام رسميت جلسه شاكي بار ديگر شكايت خود را مطرح كرد.
سپس اميرحسين كه از زندان اعزام شده بود در جايگاه قرار گرفت و در خصوص اتهاماتش گفت: «آدمربايي را قبول دارم اما از شاكي سرقت نكرديم.» او در شرح ماجرا گفت: «مدتي قبل با رضا آشنا شدم. روزي در مورد طلبي كه از عمويش داشت حرف زد و از من كمك خواست. بعد از آن بود كه با سعيد آشنا شدم. روز حادثه رضا طبق نقشهاي كه طراحي كرده بود، حدود ساعت3 نيمه شب من و سعيد را مقابل خانه عمويش برد و خودش رفت. خانه شاكي در يك مجتمع بود به همين دليل در پاركينگ باز بود و من و سعيد از آنجا داخل پاركينگ رفتيم و منتظر آمدن شاكي شديم. وقتي شاكي به داخل پاركينگ آمد از او خواستيم سوار ماشين شود و او هم قبول كرد. نه او را كتك زديم و نه تهديد، حتي برايش صبحانه خريديم و كلي صحبت كرديم. بعد از آن بود كه كارت عابربانكش را خواستيم كه در اختيار ما گذاشت و رمز كارت هم روي آن بود.»
وي ادامه داد: «وقتي موجودي كارت را گرفتيم و فهميديم مبلغ بالايي در آن پول هست، طبق نقشه منتظر شديم تا هوا روشن شود و كارت را به دختر جواني كه رضا معرفي كرده بود، بدهيم تا دختر جوان با آن كارت طلا بخرد. اما وقتي او براي خريد رفت و كارت كشيد حساب شاكي مسدود شده بود.»
او در آخرين دفاعش در خصوص دستبند طلا و گوشي همراه شاكي گفت: «گوشي شاكي را بين شمشادها مخفي كردم و بعد از دستگيري تحويل مأموران دادم، اما باور كنيد از دستبند طلاي شاكي اطلاعي ندارم. احتمال ميدهم روز حادثه در ماشين افتاده باشد.»
در ادامه جلسه سعيد كه با قرار وثيقه آزاد بود در جايگاه قرار گرفت و او نيز در خصوص اتهاماتش گفت: «آدمربايي را قبول دارم، اما سرقت را قبول ندارم.» متهم كه از اضطراب بدنش ميلرزيد با تأييد توضيحات دوستش ادامه داد: «12سال بود كه رضا را ميشناختم به همين دليل وقتي متوجه شدم او از عمويش طلب دارد قرار شد كمكش كنم. باور كنيد در اين سالها به عكاسي و مستندسازي مشغولم و نميدانستم كاري كه داريم انجام ميدهيم آدمربايي است و مجازات دارد. روزي صدهزار بار از خدا طلب بخشش كردهام و حالا از شاكي و هيئت قضايي هم طلب بخشش دارم.» متهم در ادامه در پاسخ به سؤال رياست دادگاه مبني بر اينكه طبق اظهارات شاكي به او آمپول تزريق كرده بوديد، گفت: «آن روز شاكي استرس داشت به همين دليل پيشنهاد دادم يك آمپول آرامبخش از داروخانه بخرم و به او تزريق كنم.»
سپس برادرزاده شاكي كه او هم با قرار وثيقه آزاد بود نيز در جايگاه ايستاد و با قبول اتهام آدمربايي گفت: «سرقت را قبول ندارم. من از ۲۱سالگي پيش عمويم كار ميكردم و مدتي بود 80ميليون تومان از او طلب داشتم، اما او از پرداخت آن طفره ميرفت. به همين خاطر براي گرفتن طلبم از دوستانم كمك گرفتم. طبق نقشه روز قبل حادثه با دختر مورد علاقهام صحبت كردم و قرار بود او با كارت ۸۰ميليون تومان طلا بخرد، اما كارت مسدود شده بود و نتوانستيم هيچ پولي برداشت كنيم.» در پايان هيئت قضايي جهت صدور رأي وارد شور شد.