چند سالي ميشود كه رشد تعداد صندليهاي خالي در دانشگاهها و مراكز آموزش عالي سير صعودي پيدا كردهاست و بارها از زبان مسئولان شنيده ميشود روندي كه ابتدا دامنگير دانشگاههاي خرد و كم نام شد و رفتهرفته گريبان دانشگاههاي بزرگ را گرفت و در نهايت اكنون به گفته وزير علوم در شرايط فعلي با افت تعداد داوطلبان ورود به دانشگاهها، شاهد خالي شدن برخي از مراكز آموزش عالي پراكنده در سطح كشور به ويژه شهرستانهاي كوچك هستيم.
در ادامه نكته جالب تناقض صندليهاي خالي و جذب و پذيرش دانشجويان به صورت غيرحضوري در دانشگاهها است كه همزمان با سير صعودي صندليهاي خالي وزير علوم از تخلف مؤسسات آموزشي در پذيرش دانشجويان غيرحضوري سخن گفته است و بر اين نكته تأكيد كرده كه تنها دانشگاه پيام نور در كشور اختيار پذيرش غيرحضوري دارد.
وزير علوم در خصوص اقدام برخي از مؤسسات آموزشي بدون اينكه كلاس برگزار كنند، فقط از دانشجويان بعد از ثبتنام در موعد امتحانات آزمون ميگيرند، گفت: تنها دانشگاه غيرحضوري ما در آموزش عالي كشور دانشگاه پيام نور است و به غير از آن هيچ زيرنظامي نداريم كه بدون حضور در كلاس آزمون برگزار كند و اين تخلف است.
اظهارات متناقضي كه نشان ميدهد، به جاي اينكه صندليهاي خالي دانشگاهها توسط دانشجويان پر شود، صرف مدركگرايي، صندليها خالي از دانشجو شد و در مقابل مؤسسات آموزشي اقدام به جذب و پذيرش غيرحضوري دانشجويان كردند؛تناقضي كه نشئت گرفته از بيتدبيري و عدم برنامهريزي درست بوده است. بر اساس همين برنامهريزي غلط و صرف مدركگراييهاي بدون تخصص است كه به مرور باعث شد ميل جوانان براي رفتن به دانشگاه كاهش پيدا كند و صرف دريافت يك مدرك نسبت به كلاسهاي غيرحضوري و به قول معروف آموزش از راه دور اقدام كنند.
تحصيل در دانشگاههاي غيرحضوري از همان ابتدا براي افراد به دليل اخذ مدرك، هيجانانگيز و اغواكننده بود؛ چراكه با هزينه پايين، كتابهاي آسان و بدون حضور فيزيكي در محل تحصيل ميتوانستند مدرك دريافت كنند. هرچند كه اكنون به گفته وزير جذب غير حضوري دانشجويان جز دانشگاه پيام نور براي ساير مؤسسات تخلف محسوب ميشود،اما با توجه به همان نكته خالي ماندن صندليهاي دانشگاه از حضور دانشجويان، چنين روندي جاي تأمل دارد. چه بسا كه هم اكنون همين دانشگاه پيام نور نيز داراي معضلاتي براي تدريس غيرحضوري است:
اول: اساس جذابيت حضور در دانشگاه، فعاليت در عرصه دانشجويي است كه به جوان اين امكان را ميدهد،بعد از بيرون آمدن از عرصه آموزشمحور دوره مدرسه، در برابر قشري جديد قرار گيرد و امكان فعاليت در عرصههاي مختلف حضور در اجتماع و عرصههاي عمومي را پيدا كند.
دوم: محيط آموزشي اساساً يك محيط گفتوگو و پرسشگري بايد باشد و نبايد آموزش دانشگاهي را به حفظ كردن چند جلد كتاب و در نهايت پاسخگويي از چند صفحه پيشنهادي محدود كرد.
سوم: امكان پژوهش به حضور فعال و مستمر دانشجو در محيط دانشگاهي و گفتوگو با اساتيد و ديگر دانشجويان گره خورده است. در نبود اين فضا، نميتوان به توليد پژوهشهاي قابل اعتنا چشم اميد داشت و به جرئت ميتوان گفت دانشگاههاي غير حضوري به طور كلي از حيث پژوهشي ناتوان است.
چهارم: با از ميان رفتن امكان پژوهش، فعاليت دانشگاهي به حفظ كردن و باز پس دادن حفظيات فروكاسته ميشود. به همين سبب، دانشجويان تحصيلكرده در چنين فضاهايي حتي در حفظيات صرف هم موفق نخواهند شد،چه بسا كه براي برخي رشتههاي تخصصي حاضر در دانشگاهها از قبيل پيام نور، امكان تشكيل كارگاههاي عملي و آموزشي فراهم نميشود.
در نهايت اينكه معضلات اساسي در نحوه تدريس و آموزش در اين دانشگاهها خود جاي سؤال است، هرچند كه برخي از اين مؤسسات به ويژه دانشگاه پيام نور در اين زمينه تلاش كرده تا با بالابردن ميزان كلاسهاي حضوري نقصانهاي موجود را رفع كند،اما پر واضح است چنين روندي صرف دريافت يك مدرك، پويايي لازم را به فضاي آموزشي و پژوهشي نميبخشد.