کد خبر: 842772
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۷:۵۸
«خاطراتي از پيشينه ارتباط با رهبري و نگاهي به فرصت‌ها و چالش‌هاي بنياد شهيد و امور ايثارگران» در گفت و شنود با حجت‌الاسلام و المسلمين سيد‌محمدعلي شهيدي‌محلاتي
در 22اسفندماه 1358، رهبر كبير انقلاب اسلامي طي حكمي، نهادي را بنيان گذاردند كه امروزه همگان آن را با عنوان «بنياد شهيد و امور ايثارگران» مي‌شناسند.
محمدرضا کایینی
در بيست و دومين روز از اسفندماه 1358، رهبر كبير انقلاب اسلامي طي حكمي، نهادي را بنيان گذاردند كه امروزه همگان آن را با عنوان «بنياد شهيد و امور ايثارگران» ميشناسند. اين ارگان از بدو تأسيس تا هماينك، شاهد فراز و فرودهايي فراوان بوده كه ثبت و بررسي آن، همت پژوهشگران و تاريخنگاران انقلاب را ميطلبد. گفتوشنودي كه پيش رو داريد، به همين مناسبت با حجتالاسلام والمسلمين سيدمحمدعلي شهيدي محلاتي نماينده ولي فقيه، معاون رئيسجمهور و رياست بنياد شهيد و امور ايثارگران انجام گرفته است. وي در اين مصاحبه، ابتدا خاطرات خويش را از دوران طولاني ارتباط و مصاحبت با رهبر معظم انقلاب بازگفته و در فصل بعد، به مسائل و چالشهاي بنياد در مقطع تصدي رياست آن پرداخته است. اميد آنكه مقبول افتد.

قبل از پرداختن به موضوع تصدي رياست بنياد شهيد و امور ايثارگران توسط شما، طرح چند پرسش مفيد به نظر ميرسد. اول اينكه بفرماييد پس از پيروزي انقلاب تا تصدي رياست بنياد، چه مسئوليتهايي را بر عهده گرفتيد؟

بسم الله الرحمن الرحيم. در پاسخ بايد خدمتتان عرض كنم كه در اوايل تأسيس نظام اسلامي، وقتي كميته امداد شكل گرفت، آقاي كروبي، مرحوم آقاي عسگراولادي و آقاي نيري در آنجا مسئوليت داشتند و بنده هم در آنجا مسئوليتي را عهدهدار بودم و به همين دليل با دفترحضرت امام هم ارتباط داشتم. بعد كميته انقلاب شكل گرفت كه شهيد آيت‌‌الله مفتح مسئوليت آن را به عهده داشتند و من معاون ايشان و مسئول كميتههاي شهرستانها بودم. موقعي كه شهيد مفتح ترور شدند، در كميته مسئوليت جديدي گرفتم. بعد از آن، مرحوم آيتالله مهدوي كني مرا مسئول كميته 11 كردند. پس از آن به عنوان نماينده حضرت امام به شهرباني رفتم.

نشريه «پليس انقلاب» را همان موقع منتشر ميكرديد؟

بله، توأم با اين مسئوليت، از سال 1364 معاون پارلماني- حقوقي وزارت سپاه شدم كه در آن موقع، مسئوليت آن با آقاي رفيقدوست بود. در سال 1367 به عنوان نماينده محلات و دليجان به مجلس رفتم و رئيس كميسيون ارشاد مجلس بودم. دو سال از كارم در مجلس گذشته بود كه از طرف مقام معظم رهبري، به عنوان رئيس عقيدتي سياسي نيروي هوايي منصوب شدم و همزمان به مركز اسلامي مونيخ رفتم و آنجا را تأسيس و دو سال هم در آنجا كار كردم. من قبل از شهادت شهيد ستاري رفته بودم و وقتي آمدم، آقاي بقايي فرمانده بود. چون بعد از دوره مجلس، مشاور پارلماني وزارت خارجه بودم، به عنوان سركنسول ايران در جده منصوب شدم و چهار سال آنجا بودم. بعد كه به تهران برگشتم، به عنوان مديركل امور مجلس و بعد هم به عنوان معاون كنسولي و پارلماني وزارت خارجه پس از آقاي آصفي، مشغول كار شدم. از آنجا هم به بنياد شهيد آمدم.

رهبري در حكم انتصاب شما، به اعتمادي كه به شما دارند اشاره كردهاند، بنابراين بايد سابقه آشناييتان با ايشان زياد باشد. چگونه با ايشان آشنا شديد و اولين ديداري كه با ايشان داشتيد، در چه دورهاي بود؟

فكر ميكنم اولين بار، سال 57 خدمتشان رسيدم. ايشان از اعضاي شوراي انقلاب بودند و بنده به جلسات شوراي انقلاب ميرفتم كه تلفنهايي را كه از پاريس شده بود، اعلام كنم...

در مدرسه علوي؟

در مدرسه رفاه. آيتالله خامنهاي در آن دوره، عضو شوراي انقلاب بودند. همچنين آيات: مطهري- كه رئيس شورا بودند- بهشتي، مهدوي كني، هاشمي رفسنجاني و... را هم در حاشيه همين جلسات ميديدم. قبلاً آوازه آيتالله خامنهاي را از مشهد و دوران تبعيد ايشان شنيده بوديم و كاملاً از ايشان شناخت داشتم، ولي ارتباط نزديك با ايشان، از آن زمان شروع شد. بعد از پيروزي انقلاب، ايشان در مجلس بودند و در عين حال، نماينده امام در شوراي عالي دفاع هم شدند. آن زمان معاون پارلماني سپاه شده بودم و ارتباطم با مجلس زياد شده بود و به همين دليل، آقا را در مجلس زياد ميديدم.

سال 1359، 1360؟

بله، قبل از شهادت آقاي بهشتي بود. حزب كه تشكيل شد، مرا به عنوان مسئول امور روحانيت به حزب دعوت كردند. آقا جزو مؤسسين حزب بودند و همين موجب شد كه به ايشان نزديك شوم. در همان زمان داستان بنيصدر و مشكلات بعدي پيش آمد. جلسهاي خصوصي تشكيل ميشد كه افراد محدودي در آن شركت ميكردند و تا قبل از شهادت شهيد بهشتي، ادامه داشت. حاضران دائم در اين جلسه، حضرت آقا، شهيد بهشتي، مرحوم آقاي موسوي اردبيلي و مرحوم آقاي هاشمي رفسنجاني بودند. شهيد باهنر هم عضو اين جلسه بودند، منتها چون مسئوليت اجرايي داشتند، كمتر درآن شركت ميكردند. افراد ديگري كه در آن جلسه شركت ميكردند، آقاي ناطق نوري و آقاي صفايي ارتش هم بودند. آقاي موسوي كاشاني - كه الان در بيت آقا هستند و آن موقع امام جماعت مسجد هفت حوض نارمك بودند- شركت ميكردند. آقاي معاديخواه- كه آن موقع وزير ارشاد بود- شركت ميكرد. آقاي حميدزاده، آقاي رستگاري و... هم بودند. ما در آن جلسات، كاملاً با آيتالله خامنهاي صميمي شديم. اين جلسه هر 15 روز يك بار، بهطور سيار در منزل اعضا تشكيل ميشد و ما اخبار كف جامعه را جمع و در جلسه مطرح ميكرديم. خلاصه بنده از آن موقع، نسبت به رهبر معظم انقلاب ارادت كامل پيدا كردم. ايشان هم ويژگيهايي داشتند كه در كمتر كسي ديده ميشود. واقعاً سعه صدر، هوش و ذكاوت ايشان بينظيربوده و هست. تحليلهايي كه ايشان در آن جلسات ارائه ميدادند، حقيقتاً چشمگير بود. در حزب هم، جلسات را معمولاً شهيد بهشتي اداره و حضرت آقا هم گاهي در اين جلسات شركت ميكردند. خاطرم هست براي آخرين ديداري كه با شهيد بهشتي داشتم، به حزب رفتم. ديدم حضرت آقا دارند جلسه را اداره ميكنند. جلسات حزب شبهاي دوشنبه تشكيل ميشد و جمعيتي هم كه شركت ميكردند، زياد بود. البته يك جلسه روحانيون هم داشتيم كه شبهاي پنجشنبه برگزار ميشد. وقتي كه رسيدم، از آقا سؤال كردم آقاي بهشتي كجا هستند و ايشان فرمودند: ايشان دارند در مسجد حزب، براي عدهاي از جوانان صيغه عقد جاري ميكنند. رفتم و ديدم 20 تايي پسر و دختر با والدينشان آنجا هستند و جالب اينجاست كه مهريه اكثرشان، يك حج بود!

اوايل انقلاب، فرهنگ خانوادهها همينطور بود...

بله، موردي را كه بايد به اطلاع آقاي بهشتي ـ كه رئيس ديوان عالي بودند ـ ميرساندم، منتقل كردم. عرض كردم: اگر اجازه بدهيد، اين موضوع را بررسي كنم. ايشان فرمودند: «من شما را كامل ميشناسم، ولي چون فردي كه به شما مراجعه و مسائلي را برايتان تعريف كرده است آشناي شماست و شايد دراين موضوع تحت تأثير او قرار داشته باشيد، اجازه بدهيد من خودم اين موضوع را بررسي كنم و در جلسه شب دوشنبه پاسخ را به شما ميدهم...»

همان يكشنبه شب انفجار حزب؟

بله، آن شب برايم مشكلي پيش آمد و به حزب نرفتم كه فاجعه هفت تير اتفاق افتاد و آقاي بهشتي شهيد شدند. بعد از آن داستان حفاظتها زياد و جلسات كمرنگتر شد. آقاي خامنهاي هم ترور شدند و ديگر نتوانستند تشريف بياورند و نتيجتاً بعد از اين قضايا، جلسات منظم حزب رو به تعطيلي رفت. با اين همه از آن موقع به بعد هم، روابط ما با حضرت آقا ادامه يافت. از زماني كه در مجلس يا نيروي هوايي بودم، باز ارتباط ما بيشتر شد، چون بايد مسائلي از نيروي هوايي را به ايشان منتقل ميكردم. تذكراتي به من ميدادند كه اين كارها را انجام بدهيد. بعد براي نيروي هوايي حكم دادند و ادامه يافت تا حالا كه به عنوان نماينده ايشان در بنياد شهيد در خدمتتان هستيم.

نگاه رهبري به مسئوليت شما و حساسيتهايي كه به حوزه مسئوليت شما دارند چگونه است؟ اگر به زبان خاطرات بفرماييد بسيار جالبتر خواهد بود.

در نيروي هوايي كه بودم، ايشان مواردي را به من ابلاغ ميفرمودند. خاطرم هست در نيروي هوايي، موضوعي پيش آمده بودكه فرمودند: «آن را پيگيري كنيد و با بودن شما، نبايد اين اتفاق ميافتاد!» مورد مربوط به يك خلبان بود. وقتي هم كه مسئوليت بنياد شهيد را بر عهدهام گذاشتند، توصيههايي فرمودند كه: اين كارها را انجام بدهيد. مثلاً تأكيد داشتند كه: «نسبت به تعويض افراد، زود تصميم نگيريد و تا ميتوانيد، از افراد حاضر استفاده كنيد...» كه من اين كار را كردم و فقط پنج، شش نفر را از بيرون از بنياد آوردهام و در مجموع تاكنون، از وجود همان افرادي كه در بنياد بودند، استفاده كردهايم. يا مثلاً فرمودند: «بكوشيد فضا را سياسي نكنيد، چون بنياد محل خدمت به ايثارگران است». به همين دليل، بنده تاكنون مصاحبه سياسي نكردهام و مطلبي را كه عنوان ميكنم، همه درباره مسائل بنياد است.

تاكنون مسائلي كه درباره بنياد مورد نظر آقا بوده، از طريق آقاي محمدي گلپايگاني يا آقاي حجازي يا آقاي وحيد به بنده منتقل شده است. البته گاهي اوقات كه سؤالاتي داشتهام، از خود ايشان پرسيده و پاسخ گرفتهام، ولي در مورد كارهاي اجرايي از طريق آقاياني كه اشاره كردم ارتباط داشتهام. خاطرم هست يك شب تلويزيون برنامهاي پخش كرده بود كه مناسب نبود. همان شب آقا به يكي از اعضاي دفتر فرموده بودند: «به آقاي شهيدي زنگ بزنيد و بپرسيد داستان چيست؟...»

داستان از چه قرار بود؟

برنامه 20:30 گزارشي تهيه كرده بود كه پدر و مادر يك شهيد در اهر، در مكان نامناسبي زندگي ميكنند. جواب آماده و خدمتشان داده شد.  آقا با خانواده مدافعين حرم هم ديدارهاي زيادي داشتهاند كه در خدمتشان بودهايم و حواشي جالبي هم داشتهاند. معمولاً هر يك ماه يك بار، تعدادي از خانواده شهدا به بيت ميآيند، نماز را به امامت آقا ميخوانند و ديدار خصوصي با ايشان دارند اما در مورد خانوادههايي كه آقا به منزل آنها ميروند، انتخاب توسط دفتر ايشان انجام ميشود. البته نقل و انتقالشان از شهرستان و سازماندهي كردن اين عزيزان به عهده بنياد است. اما در مورد ديدار رئيسجمهور، آقاي روحاني تأكيد دارند كه ابتدا خانوادههاي سه شهيد و جانبازان 70درصد را ملاقات كنند. در اين ديدارها به خانواده شهداي عزيز اقليت به خصوص برادران اهل سنت نيز سر ميزنيم.

سختيها و شيرينيهاي كار در بنياد شهيد، چه مواردي است؟

واقعيت اين است كه بنياد شهيد، سازمان گستردهاي است. روزي كه آقاي روحاني به من گفتند به بنياد شهيد برو، اشاره كردند كه: بنياد شهيد به اندازه دو سه وزارتخانه است! وقتي وارد كار شدم، ديدم كه بيش از اين حرفهاست! ما الان 3 ميليون و 300 هزار نفر را زير پوشش داريم كه اداره و جلب رضايت آنان، فوقالعاده دشوار است. قوانيني داريم كه متعلق به 30، 35 سال قبل است كه دست و پا گير هستند و اجازه نميدهند ما به اهدافمان برسيم.

با اين همه به اعتقاد من، خدمت كردن به خانوادههاي شهدا شيرين است. همين كه بتوانم مشكل خانوادهاي را حل كنم، شيرينترين خاطره برايم رقم ميخورد. نشاندن لبخند روي لبهاي فرزند يك شهيد يا يك جانباز، برايم بهترين شيريني است و دلم ميخواهد بتوانم كارهاي زيادي را انجام بدهم، ولي با امكانات كمي كه دارم، نميتوانم پاسخگوي همه نيازها و درخواستها باشم. يكي از مراجع قم كه مرا ميشناختند و پيشينه كاري مرا ميدانستند، گفتند: «30 سال در اين كشور خدمت كردي و خدمت در بنياد شهيد، پاداشِ پايان خدمت شماست كه وقت و انرژي خود را صرف ايثارگران كني». واقعاً هم همين است و خدمت كردن به اين بزرگواران، شيريني و حلاوت خاصي دارد و لذا هميشه به دوستان و همكاران گفتهام بكوشيد با خلق خوش، با همه اينها برخورد و مشكلاتشان را حل كنيد. در حد توان هم گام برداشتهايم. اگر نتوانستهايم گامهايي برداريم، مسلماً به دليل كمبود امكانات مادي و نيروي انساني بوده است.

عدهاي گلايه دارند كه مگر رسيدگي به افرادي كه بهتدريج از تعداد آنها هم كمتر ميشود، چقدر امكانات ميخواهد كه بنياد شهيد هميشه از كمبود امكانات گلايه دارد؟ اداره اين عده مگر چقدر امكانات ميخواهد؟

ابداً كمتر نشده است! در همين سال گذشته، 2 هزار مدافع حرم به شهادت رسيدند كه تحت پوشش بنياد شهيد قرار گرفتند. با اين كار پدر، مادر، همسر، فرزندان و كلاً خانوادههاي اين عزيزان هم تحت پوشش قرار گرفتهاند. اگر بهطور متوسط هم حساب كنيد، با هر شهيد، پنج نفر تحت پوشش قرار ميگيرند كه مجموع تحت پوشش قرار گرفتگان سال گذشته، ميشود 10 هزار نفر! اين جمعيت فقط در ظرف يك سال به جمعيت تحت پوشش بنياد شهيد اضافه شده است. از طرف ديگر1000 شهيد در حله داشتيم و 500 شهيد در منا. به اينها اضافه كنيد بزرگواراني را كه در مبارزه با قاچاقچيان مواد مخدر به شهادت ميرسند. در مجموع بايد بگويم كه در هر سال، حدود10 هزار نفر به جمعيت تحت پوشش ما افزوده ميشود.

خروجي نداريد؟

خروجي فقط فوت والدين را داريم. در شرايط عادي به خواهر و برادر شهيد مقرري نميدهيم، ولي وقتي پدري فوت ميشود، فرزنداني را تحت تكفل دارد كه بايد آنها را پوشش بدهيم.

كساني كه به سن قانوني ميرسند از تحت تكفل بنياد خارج نميشوند؟

در صورتي كه ازدواج يا شغل مناسبي پيدا كنند. مصاديق ديگري هم دراينباره وجود دارد. مثلاً وقتي پدر شهيدي زنده است، ما مستمري را به پدر ميدهيم، اما وقتي پدري از دنيا ميرود و فرزنداني دارد كه هنوز شغلي ندارند و ازدواج هم نكردهاند. مستمري بايد به آنها داده شود.

راه ارتباط ايثارگران با شما چيست؟ چون بعضاً ميگويند: ما نميتوانيم حرفهايمان را به گوش مسئولان برسانيم!

اشكال كار اين است كه اينها فقط ميخواهند با من ملاقات كنند و تصور ميكنند من ميتوانم معجزه كنم! جانبازان ما، واقعاً مشكل دارند، لذا همه درخواست ملاقات با مرا دارند و تعدادشان هم كم نيست. در حال حاضر حدود 550 هزار جانباز تحت پوشش بنياد هستند. حدود 40 هزار آزاده داريم، يعني تقريباً 600 هزار نفر. اوايل هفتهاي يك روز ملاقات مردمي داشتيم. الان آن را تبديل به هفتهاي دو روز كردهايم.

در اين دو روز، كلاً با چند نفر ميتوانيد ملاقات كنيد؟

نهايتاً 30 نفر. مشكلاتشان هم بسيار جدي است و با هر كدام بخواهم نيم ساعت هم حرف بزنم، ببينيد چند ساعت ميشود! ميانگين با 100، 120 نفر در ماه ملاقات ميكنم. خودتان حساب كنيد و ببينيد كه در سال چند نفر ميشود؟

چه ضرورتي دارد كه همه با شما ملاقات كنند؟

من هم همين را ميگويم و بعضيهايشان را به ديگر مسئولان ارجاع ميدهم. ما يكسري ضوابط داريم كه بر اساس آنها نميتوانيم خواستههايشان را عملي كنيم، ولي آنها تصور ميكنند كه من اختيار دارم كه همه خواستههايشان را عملي كنم. بايد توجيه شوند كه قانون است و از دست من هم خارج است و همه ما بايد بر اساس قوانين و آييننامهها كار كنيم.

يك مقدار در مورد طرح سپاس توضيح بدهيد. خروجي اين طرح تاكنون چقدر مفيد بوده است؟

زماني كه مقام معظم رهبري اين مسئوليت را به من سپردند، فرمودند: «به مسئولان بنياد بگوييد يك مقدار از پشت ميزها بيرون بيايند و به ديدار ايثارگران بروند. من به ديدار خانوادههاي شهداي تهران زياد رفتهام، ولي جانبازان را كمتر رفتهام. با اين خانوادهها، هم ديدار و هم سپاسگزاري كنيد از اينكه فرزندي را تحويل جامعه دادهاند كه تا پاي جان فداكاري كرده است». ما از ابتدا، اين طرح سپاس را پايهگذاري كرديم كه خود آقاي رئيسجمهور، وزرا و ساير مسئولان در آن شركت كردند. در سال گذشته در سراسر كشور حدود 420 هزار ديدار داشتيم كه تعداد كمي نيست.

اجراي اين طرح، چقدر روي روحيه ايثارگران تأثير داشته است؟

80 درصد راضي هستند. 20 درصد خواستهاي داشتهاند كه نتوانستهايم انجام بدهيم و اسباب گلايه آنها شده است كه پس چرا آمدند و به من گفتند كاري را انجام ميدهند و ندادند؟ به نظرم اين طرح سپاس تا حدود 80 درصد، موفق بوده است.

به نظر ميرسد بدنه بنياد، بوروكراتيك سنگين و كرخت شده است و نياز به تحول دارد. چه برنامهاي در اين زمينه داريد؟

كساني را كه استخدام بنياد هستند، نميشود كنار گذاشت. تاكنون عدهاي از نيروهاي جوان را بين آنها تزريق كردهايم. الان داريم فرزندان خود كاركنان را جايگزين آنها ميكنيم. از ديپلم تا دكترا، نيروهايي را تزريق كردهايم. طبيعي است تا اينها را كاملاً جانشين پيشينيان ِ خودشان بكنيم، طول ميكشد. با اين همه، من آينده بنياد را براي هفت، هشت سال آينده، پويا و پرتحرك ميبينم.

به نظر ميرسد بدنه بنياد هم بزرگ شده است و هم پير. براي حل اين معضل، چه برنامهاي داريد؟

ما بدنه را ساماندهي و حجم آن را كم كردهايم. بالاي 12 هزار بود و الان بين 9 تا 10 هزار نفر شده است. خودم هم احساس كردهام كه در اجرا مشكلاتي داريم كه اميدواريم با نيروهاي جواني كه ميآوريم و به عنوان جانشينپروري دورههايي را برايشان ميگذاريم تا كار را ياد بگيرند و وارد عرصه شوند، اميدواريم در آينده بر نشاط و تحرك بدنه بنياد بيفزاييم.

اگر دو باره به شما اين مسئوليت پيشنهاد شود، قبول ميكنيد؟

كار بسيار سخت و سنگيني است و واقعاً انسان را پير ميكند. من هم با سختيهاي بسياري مواجه بوده، اما تحمل كردهام، چون خدمت به خانوادههاي ايثارگران را بسيار پرارزش ميدانم و معتقدم اگر تا به حال كاري نكردهام، حداقل در اين عرصه اجري اخروي داشته باشيم. درباره دوره بعد هم، فعلاً تصميمگيري و سخن گفتن زود است.

و كلام آخر؟

بايد خدمتتان عرض كنم كه امروزه فرهنگ مقاومت و ايثار ما را به جايگاهي رسانده است كه مسئولين كشورمان، در برابر هرگونه زورگويي و زيادهخواهي دشمنان اين مرزوبوم ايستادگي ميكنند، ضمن اينكه فداكاري فقط در جبهه نيست و امروز درپشت جبهه مصاديق زيادي پيدا كرده كه بارزترين آن حضور در جبهه فرهنگی است. هر شخصي در هر جايگاهي ميتواند مروج فرهنگ ايثار و شهادت باشد و امروز بيشتر و پيشتر از همه، فرزندان شهدا موظف هستند امانت پدر را كه همان فرهنگ شهادت است، حفظ كنند. درباره روز22 اسفند هم بايد اين نكته را عرض كنم كه از روزي كه به بنياد آمديم و با عنايت به رهنمودهاي مقام معظم رهبري، تصميم گرفتيم روز شهيد بيشتر و بيشتر در جامعه و محافل فرهنگي ما شناخته شود. براي تحقق اين منظور هم، در سال ٩١ يك بررسي و همهپرسي انجام و مشخص شد تنها يك چهارم جامعه روز شهيد را شناخته بودند، اين در حالي است كه در سال ٩٢ اين آمار، حدود 17 درصد افزايش يافت و در سالهاي ٩٣ و٩٤ نيز به ترتيب ٣٧ و ٤٦ درصد جامعه با روز شهيد آشنا شدند. دراين روز ما بايد آمار دقيقي از جامعه ايثار و شهادت ارائه كنيم. در همين راستا بايد عرض كنم كه تا سال ٥٨، آمار شهدا به بيش از ١٠هزار نفر رسيد و بخشي از اين شهدا قربانيان ترورهاي اول انقلاب بودند. در حال حاضر حدود ٢٣٠ هزار شهيد داريم كه ٢١٠٠ شهيد مدافع حرم هم به اين آمار اضافه شده است و ما خود را موظف به خدمترساني به اين عزيزان ميدانيم.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
فرامرز
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۵۱ - ۱۳۹۵/۱۲/۲۲
0
1
بنده جانباز هستم تا کنون حتی یک ریال هم از بنیاد به نام وام و تسهیلات نتوانستم بگیرم حتی برای کار هم بنیاد کاری نکرد اما نمیدانم مردم و جانبازان ایرانی را توانسته اید که برایشان کار و تسهیلات رفاهی بر قرار کنید تا برسد به براداران دیگر کشور ها
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار