کد خبر: 767868
تاریخ انتشار: ۰۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۱:۱۸
انگيزه‌هاي حضور در جبهه مقاومت اسلامي با نگاهي به وصيتنامه دو شهيد
متون زير بخشي از وصيتنامه و پيام دو شهيد به فرزندان‌شان است كه در فاصله زماني 22 سال نگاشته شده‌اند.
عليرضا محمدي

متون زير بخشي از وصيتنامه و پيام دو شهيد به فرزندان‌شان است كه در فاصله زماني 22 سال نگاشته شده‌اند. به شباهت اين دو متن توجه كنيد:

«مي‌دانم كه دوست داشتي من در كنارت باشم اما اگر قرار بود همه باباها در كنار فرزندان‌شان بمانند، چه كسي به داد اين مردم مظلوم برسد.»

شهيد رسول حيدري

«با اينكه خيلي دوست داشتم ببينمت اما نشد. چون من صداي كمك خواستن بچه شيعه‌ها را مي‌شنيدم و نمي‌توانستم به صداي كمك خواستن ‌آنها جواب ندهم.»

شهيد سجاد طاهرنيا

متن اول بخشي از نامه شهيد رسول حيدري از رزمندگان دفاع مقدس است كه در پي نسل‌كشي مسلمانان در بوسني به اين كشور مي‌رود و ۱۹ خرداد ۱۳۷۲ در نزديكي شهر كاكاني به شهادت مي‌رسد. آن موقع فرزندش محمدمهدي پنج سال بيشتر نداشت و شهيد حيدري اين نامه را از سر دلتنگي و در پاسخ به سؤالي كه قاعدتاً در ذهن محمدمهدي چه در دوران طفوليت و چه بزرگسالي شكل مي‌گرفت، نگاشته است.

متن دوم نيز بخشي از وصيتنامه شهيد سجاد طاهرنيا از شهداي مدافع حرم است كه شش ساعت قبل از تولد فرزندش محمدحسين به سوريه مي‌رود و 15 روز بعد اول آبان ماه 94 در حالي كه هنوز نوزادش را نديده بود به شهادت مي‌رسد. او اينها را نوشته تا بعدها محمد‌حسين بداند چرا پدر به اين زودي او را ترك كرد و به شهادت رسيد.

نكته جالب در اين دو متن شباهت حالات دو شهيد است كه يكي براي كمك به مسلمانان بوسني و ديگري براي حفظ حريم اهل بيت و كمك به مسلمانان سوري عازم شده‌اند. اما صرف نظر از اين شباهت‌ها، نكته‌اي در اين دو وصيتنامه جلب توجه مي‌كند؛ پاسخ به چرايي حضور در يك كشور ديگر و جنگيدن كيلومترها دورتر از خاك سرزمين‌شان است.

در واقع اين پرسش خيلي از ما ايراني‌ها است كه بايد پاسخ داده شود. قاعدتاً براي ما كه هشت سال دفاع مقدس را پشت سر گذاشته‌ايم، شرايط حضور يك رزمنده در جبهه‌هاي جنگ تحميلي با حضور در جبهه مقاومت اسلامي تفاوت دارد. آن زمان غير از هر اعتقاد و عقيده‌اي، بحث وطن مطرح بود و حالا بُعد عقيدتي جبهه مقاومت اسلامي بر بُعد وطن دوستانه ارجحيت يافته است. بنابراين هر دو شهيد به خوبي مي‌دانستند كه در درجه اول بايد به سؤالات ذهني فرزندان‌شان پاسخ دهند.

جنگ در بوسني آن قدر كه در اين كشور عميق بود، براي ما ايراني‌ها عمق نداشت. تنها تعداد انگشت‌شماري ايراني در آنجا به شهادت رسيدند كه يكي از آنها رسول حيدري بود. اما در خصوص جنگ در عراق و سوريه قضيه فرق دارد. تاكنون صدها نفر از هموطنان‌مان در اين دو كشور و خصوصاً سوريه به شهادت رسيده‌اند. همين بالا رفتن تعداد شهدا باعث شده تا ابهام پيرامون چرايي اين حضور در سطح گسترده اما خاموش و بي‌صدا در جامعه طرح شود.

بايد در نظر داشته باشيم كه سؤال پيرامون اين حضور اول از هر كس براي خود رزمندگان جبهه مقاومت اسلامي مطرح مي‌شود و در مرحله بعدي خانواده ‌آنهاست كه با چنين سؤالاتي روبه‌رو مي‌شوند. اينكه يك پدر چرا بايد كودك خردسالش را رها كند و چند هزار كيلومتر دورتر از خاك كشورش در قلب اروپاي مسيحي به شهادت برسد، چيزي نيست كه به اين راحتي‌ها هضم شود اما براي شهيد حيدري حل شده بود و با جملات مختصري آن را براي فرزندش توضيح داد: «اگر همه باباها كنار فرزندان‌شان باشند چه كسي به داد اين مردم مظلوم برسد.»

يا پدر ديگري به دليل تلاقي زمان اعزامش به سوريه با تولد فرزندش به اصرار خود را به جمع مدافعان حرم مي‌رساند. «اين عجله و اصرار براي چه بود؟» به حتم يكي از پرسش‌هاي اساسي زندگي محمدحسين كوچولو در آينده خواهد بود. بنابراين سجاد در وصيتنامه‌اش مي‌نويسد كه چشمانش دوست داشتند صورت فرزند را ببينند اما گوش‌ها ديگر تاب و تحمل شيون بچه شيعه‌ها را نداشتند. اين دو شهيد با كلماتي بسيار ساده همه ماجرا را تعريف كرده‌اند. كمك به اسلام ناب محمدي و مستضعفان چه در بوسني و چه در سوريه. منتها به نظر مي‌رسد مقابل پرسشي كه جامعه گاه از چرايي حضور رزمندگان ايراني در جبهه مقاومت اسلامي مي‌پرسد، جاي پاسخ اين دو پدر خالي است. پدرهايي كه آن چه برايش احترام و ارزش قائل بودند و به آن اعتقاد داشتند را در عمل به اثبات رساندند. آنها از اهل و عيال گذشتند و رفتند چون جاي خالي خيلي از نرفتن‌ها در زندگي و درد و رنج محرومان احساس مي‌شود. شايد در ايران هم محروميت وجود داشته باشد كه دارد. اما اين پدرها آن طور كه بلد هستند به كمك محروم مي‌روند. مثالش شهيد رسول حيدري كه هشت سال تمام عمرش را براي دفاع از ايران و ايراني صرف كرد و حالا كه جنگيدن را خوب بلد است، رفت تا در بوسني همين كار را انجام دهد. منتها اين بار براي دفاع از مسلماناني در قلب اروپا.

اين دو پدر و رزمندگاني از اين دست هرچند سن و سالي نداشتند، اما به نوعي پدر معنوي كشورمان محسوب مي‌شوند. آنها به نام دين، به نام شرف، به نام انسانيت و ايثار و البته به نام يك پدر رفتند تا هيچ كودكي در هيچ جاي دنيا احساس يتيمي و محروميت نكند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار