لشكر 27 محمد رسولالله (ص) در طول هشت سال دفاع مقدس در اغلب عملياتهاي بزرگ و تعيينكننده نقشي تأثيرگذاري داشت. اين لشكر را بايد نامآشناترين لشكر ايراني در جنگ تحميلي به شمار آورد كه به دليل تعلق آن به پايتخت كشورمان از اهميت و ويژگيهاي خاصي برخوردار بود. سردار اسماعيل كوثري آخرين فرمانده لشكر27 در دفاع مقدس كه 31 خرداد سال 64 مسئوليت اين لشكر را برعهده گرفت، جاپاي بزرگاني چون جاويدالاثر احمد متوسليان، شهيدان ابراهيم همت، رضا چراغي و عباس كريمي ميگذاشت. براي گفت و شنودي درباره عملكرد اين لشكر نامآشنا به سراغ اسماعيل كوثري رفتيم؛ رزمندهاي كه از سال 1358 و نبرد با منافقان رخت رزم به تن كرد و بعدها با رسيدن به فرماندهي لشكر27، به مدت 15 سال فرمانده اين لشكر بود.
لشكر 27 تا حد زيادي شناخته شده است، اما براي شروع كمي از نحوه تشكيل اين لشكر بگوييد؟ شما چه زماني فرمانده آن شديد؟
لشكر 27 محمد رسولالله (ص) در اصل فعاليت خود را از تيپ آغاز كرد و در 17 بهمن ماه 1360، اين تيپ به فرماندهي حاجاحمد متوسليان و به همراهي بزرگاني چون شهيد محمود شهبازي و شهيد ابراهيم همت تشكيل شد. همه اين عزيزان از جبهههاي غرب و شمالغرب آمده بودند كه بنا به خواسته فرمانده وقت كل سپاه محسن رضايي، تيپ 27 محمد رسول الله(ص) را تشيكل دادند. من هم ارتباط تنگاتنگي با اين تيپ داشتم كه نهايتاً در تاريخ 31 خردادماه 1364 به عنوان فرمانده لشكر 27 معرفي شدم و حدود 15 سال اين مسئوليت را بر عهده داشتم.
لشكر 27 از لشكرهاي خطشكن دوران دفاع مقدس بود، به نظر شما چه دلايلي باعث ميشد تا فرماندهان مسئوليتهاي سخت و دشوار را به اين لشكر بسپارند؟
نيروهاي لشكر 27 از رزمندگان شجاع، باانگيزه الهي و آگاه تشكيل شده بود. چه در رده رزمندگان و چه در رابطه با فرماندهان گردانها و... همگي با يك شناخت دقيق و عميق نسبت به تكليفي كه آن را از امام بر دوش خود حس ميكردند در اين مسير و در انجام تكليف الهي گام برميداشتند. در نتيجه رزمندگانش سختترين مسئوليتها و سختترين عملياتها را جهت شكستن خط دشمن به عهده ميگرفتند و با تدابيري كه فرماندهاني چون حاج احمد متوسليان و حاج همت از خودشان نشان ميدادند، به بهترين نحو دستورات نظامي را انجام ميدادند و ميتوانستند با موفقيت به اهدافي كه از قبل برايشان مشخص شده بود دسترسي پيدا كنند. لذا به جرئت ميتوان گفت كه هر جا اين لشكر وارد ميشد، به خوبي ميتوانست به اهدافش دست يابد و فرماندهان هم با اطمينان خاطر مسئوليتهاي سخت و دشوار در عمليات مختلف را بر عهده لشكر27 ميگذاشتند.
حاج احمد متوسليان اولين فرمانده و از مؤسسان لشكر27 بود، برخي از همرزمانش اعتقاد دارند كه تأثير فرماندهي ايشان تا مدتها پس از ربايش در لبنان، همچنان در قلوب رزمندگان اين يگان وجود داشت، شما چه تعريفي از فرماندهي حاج احمد بر لشكر27 داريد؟
اينكه ميگوييم تأثير فرماندهي ايشان تا مدتها بعد هم در بين رزمندگان ديده
ميشد اين بود كه حاج احمد به حرفي كه ميزد عمل ميكرد. فرماندهي نبود كه بخواهد
فقط دستور بدهد و امر و نهي كند. حاج احمد هر جا كه ضرورت ميديد بايد خودش وارد
صحنه شود دقيقاً در نوك پيكان حمله قرار ميگرفت. به طور مثال در عمليات الي بيتالمقدس
و آزادي خرمشهر آنجا كه ضرورت ديد، در خاكريز و خط مقدم حضور پيدا كند، درنگ نكرد
و نيروها را هدايت و فرماندهي كرد. وقتي رزمنده ميديد فرمانده در كنارش قرار
گرفته، خجالت ميكشيد كه در شرايط سخت عقب بنشيند. لذا تا آخرين لحظه در ركاب
فرمانده ميماند و مبارزه ميكرد.
در كنار توصيف فرماندهي حاج احمد، خوب است مروري هم به عملكرد لشكر(تيپ)27 در عمليات الي بيتالمقدس خصوصاً در جاده- اهواز خرمشهر داشته باشيم.
اگر فرماندهي قاطع و عمل به موقع حاج احمد و ايثارگريهاي نيروهايش در بعد از ظهر روز اول عمليات الي بيتالمقدس روي جاده اهواز – خرمشهر نبود، عمليات به مشكلات زيادي برخورد ميكرد. حاج احمد در همانجا اسلحه كلاشنيكف خود را به دست ميگيرد و تا مرز شهادت ايستادگي ميكند. رزمندگان نيز با تأسي از او مقاومت بسياري از خود نشان ميدهند كه در نهايت جاده اهواز – خرمشهر حفظ ميشود. حاج احمد همانجا به رغم جراحت وخيمي كه از ناحيه پا برميدارد حاضر به ترك ميدان نبرد نميشود و با صلابت و اقتدار تمام از دژهاي مستحكم و ميادين متعدد مين، نيروهايش را عبور ميدهد و با حضور در شلمچه و بستن عقبه دشمن، باز حماسه عاشورايي ديگري از سوي نيروهاي لشكر27 رخ ميدهد. در نهايت ساعت 11 صبح روز سوم خردادماه سال 1361 رزمآوران تيپ 27 حضرت رسول(ص) با جلوداري سردار حاج احمد متوسليان در كنار ساير يگانهاي سپاه به خاك مطهر خرمشهر قدم ميگذارند.
شهيد همت در آوردگاههايي همچون عمليات رمضان، والفجر مقدماتي يك و 4 و خيبر فرمانده لشكر27 بود. عملكرد لشكر 27 تحت لواي فرماندهي شهيد همت و در عملياتهاي ذكر شده را چطور ارزيابي ميكنيد؟
شهيد ابراهيم همت فرمانده بسيار لايق و شايستهاي بود. بحق لشكر 27 در روزهاي فرماندهي همت خوش درخشيد. ايشان از فرماندهي حاج احمد متوسليان درسهايي گرفته بود كه در مدت فرماندهياش آنها را در عمل پياده كرد و با توانمندياي كه داشت توانست در عملياتهاي والفجر مقدماتي، والفجر يك، والفجر 4 و خيبر درايت و صلابت يك فرمانده مدير را به منصه ظهور برساند. زماني كه ابراهيم همت در عمليات خيبر به شهادت رسيد ارتش بعث عراق جشن گرفت.
به نظر شما چه ويژگيهايي را ميتوان مختص رزمندگان لشكر 27 محمد رسول الله دانست؟
از بارزترين ويژگيهايي كه رزمندگان لشكر 27 داشتند نشاط آنها بود. آنها داراي انگيزههاي الهي بالايي بودند. نيروهاي داوطلبي كه همه آنها به خواست و اصرار خودشان در منطقه حضور داشتند نه براي گذراندن دوران خدمت سربازي يا گرفتن حقوق و.... همه نيروها بدون استثنا داوطلب بودند و چون داوطلب بودند ميدانستند كه دارند چه ميكنند و در چه مسيري گام بر ميدارند. اين لشكر همچنين نيروهاي پايكاري هم داشت. رزمندگان لشكر 27 هم خودشان حضور مستمر داشتند و هم خانوادههايشان كمكهاي مالي و مادي خود را به لشكر ميرساندند تا بچهها در بهترين شرايط به مصاف ارتشي كه از سوي ابرقدرتها حمايت ميشد، بروند. نيروهاي لشكر 27 داوطلبانه، عاشقانه و مخلصانه ميآمدند تا خود را در عمل نشان دهند. آنها در حد حرف باقي نماندند بلكه خودشان را براي جهادي خالصانه و مجاهدتي الهي آماده كرده بودند. استكبار جهاني در رأسشان دو ابرقدرت شرق و غرب ميخواستند سه روزه استان خوزستان را از ايران جدا كنند و بعد به تهران بيايند، اما نميدانستند رزمندگان ايراني چنين جوانان باايمان، غيرتمند و با انگيزه الهي دارد. الگوي همه بچههاي لشكر 27 سالار شهدا آقا امام حسين (ع) و ائمه معصومين بودند.
در مدت فرماندهيتان در لشكر 27 چه عملياتهايي را به انجام رسانديد و سختترين عمليات يا مأموريتي كه اين لشكر در آن حضور داشت چه بود؟
عملياتهاي والفجر 8، كربلاي 5، كربلاي 8، والفجر 10، عمليات مرصاد و عمليات غدير، كربلاي يك و كربلاي 4 و... عملياتهايي بودند كه هنگام خدمت بنده در لشكر27 كنار ساير يگانها در آن حضور داشتيم. اما سختترين آوردگاه، عمليات كربلاي 5 بود. جنگ بسيار سخت و شديدي بود. مسئوليت لشكر 27 در اين عمليات بسيار سنگين بود كه خوشبختانه رزمندگان با كمترين امكانات كار بسيار بزرگي را انجام دادند. در اين عمليات دشمن تا آمد به خودش بجنبد ما به عمق رفته بوديم و در غرب كانال ماهي قرار گرفته بوديم. در عرض همان شب حدوداً به 15 كيلومتري بصره رسيديم. دشمن از فرداي آن روز هر چه داشت به منطقه آورد. عراق 135 تيپ زرهي، مكانيزه و پياده در منطقه آورده بود. در عين حال مقاومت ما آنچنان شد كه در جلسهاي با آقايهاشمي گفتيم ما عاشورايي ميجنگيم، يعني واقعاً هر كس در آن جنگ و عمليات بود اگر روز عاشوراي سال 61 هـ . ق هم حضور داشت، حتماً آقا امام حسين(ع) را ياري ميكرد و در سپاه آن حضرت قرار ميگرفت. مقاومت بچهها در اين عمليات بسيار نسبت به عملياتهاي ديگر فرق ميكرد. منطقه عمليات بسيار كوچك بود، اما براي دشمن حساسيت بسياري داشت. لذا عراق هر چه داشت به ميدان آورد تا آنجا كه حتي از گلولههاي شيميايي هم استفاده كرد چون بصره شهر دوم عراق است و ما در نزديكي آن قرار داشتيم. در اين عمليات نسبت به تمام عملياتها از نظر شهيد بيشترين شهيد را داشتيم، گرچه تلفات عراقيها هم به مراتب بيشتر بود.
عمليات والفجر8 اولين عمليات بزرگي بود كه شما به عنوان فرمانده لشكر27 در آن حضور داشتيد، لشكر 27 در اين عمليات چه وظايفي برعهده داشت؟
يك سال پس از عمليات «بدر»، عمليات عظيم «والفجر» با عبور رزمندگان اسلام از رودخانه بزرگ اروندرود شروع شد. در اين عمليات، لشكر ٢٧ مأموريت داشت تا از جاده فاو- امالقصر به سمت مواضع نيروهاي عراقي پيشروي كند. در مرحله اول عمليات و از دست دادن شهر فاو، تمام حيثيت و آبروي عراق به فنا رفته بود، بنابراين هرچه در چنته داشت رو كرد تا بلكه بتواند مواضع از دسترفتهاش را باز پس بگيرد. اما استقامت و پايداري نيروهاي اسلام بالاخص رزمندگان لشكر ٢٧ در محور امالقصر باعث شد تا دشمن نتواند به اهداف خود دست يابد. بچهها در محور جاده امالقصر 71 شبانه روز به تمام معنا ايستادگي كردند. عملياتي كه عملكرد لشكر 27 باعث شگفتي فرماندهان خودي و حيراني فرماندهان ارتش بعث شد. از صبح بعد، عراقيها مدام نيروهاي ما را زير آتش گرفته بودند و پاتكها هم شروع شد، به حول و قوه الهي همه آنها را خنثي كرديم، حملات هوايي و به همراه آن عمليات رواني هم شروع شد. مثلاً با هواپيما و هليكوپتر اعلاميه پخش ميكردند كه ما همه پلهاي شما(روي اروند رود) را زديم، مثلاً ميگفتند: پل ايستگاه 7 و 12 را زديم و شما اگر تسليم شويد فلان امتيازات را به شما ميدهيم و غيره. پاتكهاي سنگين عراق هر روز زيادتر ميشد و چون تمام پيشبينيها صورت گرفته بود، نيروهاي مهندسي پل متحرك ساختند، پلي كه دشمن روي آب چيزي نميديد، اما ما امكانات را با همين پل متحرك منتقل ميكرديم. در خلال عمليات ميشد كه عراقيها حتي تا روي خاكريزها هم ميآمدند و جنگ تن به تن درميگرفت، اما بچهها مقاومت ميكردند. عراق به غير از بمبارانهاي شديد شيميايي و گلولههاي شيميايي در جادههاي امالقصر - فاو، بصره و جنگلهاي خرما، عمليات رواني ديگري هم انجام ميداد، مثلاً با هواپيماهاي غولپيكر، تيرآهن، در و پنجره اسقاطي را بر سر بچهها تخليه ميكردند. بعد از 71 روز عمليات سخت و نفسگير، نهايتاً 31 فروردين سال 65، عراق آخرين پاتك خود را اجرا كرد و ديگر نااميد شد. اينجا بايد از سردار شهيد «سعيد سليماني» مسئول عمليات و سردار شهيد سعيد مهتدي، مسئول اطلاعات لشكر 27 محمد رسولالله (ص)، اسدالله پازوكي، جعفر تهراني، جعفر جنگروي، ( معاون دوم لشكر)، اصفهاني و... يادي كنم.
در مقطع پاياني جنگ لشكر 27 هم در جنوب و مقابل تجاوز گسترده عراقيها جنگيد و هم در عمليات مرصاد عقبه منافقين را بست و ضربه زيادي به آنها وارد كرد، از حضور و عملكرد لشكر 27 در ماههاي حساس و پاياني جنگ بگوييد.
همانطور كه در بحث مذاكرات هستهاي كه مقام معظم رهبري فرمودند: به امريكا و كساني كه ادعاي روابط بينالمللي دارند نميشود اطمينان كرد، در زمان جنگ هم همينطور بود. امام خميني (ره)هم عدم اعتماد به دشمن را پيشبيني كرده بودند. امام با همه تلخيهايي كه پذيرش قطعنامه داشت، آن را پذيرفتند. هم سازمان ملل، هم امريكا، هم قدرتهاي ديگر و ارتش بعث عراق، بعد از پذيرش قطعنامه تصور ميكردند ديگر كسي از نظام جمهوري اسلامي و رهبري امام خميني (ره )حمايت نخواهد كرد. از اين رو توطئهاي را برنامهريزي كردند تا به ايران حمله كنند. منافقين ميخواستند خودشان را به تهران برسانند. از طرفي ارتش بعث عراق به ترغيب و حمايت امريكا به سمت جبهههاي جنوب آمدند و ميخواستند اهواز و خرمشهر را بگيرند كه به لطف خدا نيروهاي رزمنده از راه رسيدند و اجازه تعدي و تجاوز را به منافقين و ارتش عراق ندادند.
ارتش عراق با حمايت سازمان ملل امريكا و كشورهايي مانند انگليس به طرف جبهههاي غرب قصرشيرين و سومار حمله كردند و شهرهاي سر پل ذهاب و گيلانغرب را گرفتند. منافقين با حمايت هواپيماهاي ارتش بعث عراق، قصد داشتند 8ساعته به ميدان آزادي تهران برسند و نظام را تغيير بدهند، تصور ميكردند پيكنيك آمدهاند. لذا لشكر 27 كه بيشترين نيرو در دفاع مقدس را داشت ( با 33 گردان نيرو) به فرمانده كل سپاه پيشنهاد داد كه هم ميتواند در جبهههاي جنوب و هم در جبهههاي غرب عليه مخالفان و معاندان نظام بايستد.
بچههاي تهران انگيزه زيادي براي مقابله با منافقين داشتند زيرا طي سالهاي 1361- 1360 ترورهاي ناجوانمردانه منافقين را به چشم ديده بودند. از اين رو در هر دو جبهه با موفقيت وارد عمل شديم و توانستيم هم به عراقيها و هم به منافقين ضربه سنگيني وارد كنيم و به حقيقت برگ زريني در تاريخ هشت ساله در اين دو عمليات براي لشكر 27 محمد (ص)رقم خورد.
به شكل كلي كارنامه عملياتي لشكر 27 را طي دوران دفاع مقدس چگونه ارزيابي ميكنيد؟
بدون تعصب بايد بگويم بينظير بود. در بدو تشكيلش كه حاج احمد در عرض 43 روز آمد و با دستان خالي يك تيپ 9 گرداني ساخت. درايت او چنان بود كه لشكر 27 در عمليات فتحالمبين به يك باره 96 قبضه توپ به غنيمت گرفتند. در نهايت با اجراي همين عملياتهاي موفقيتآميز بود كه لشكر 27 يك لشكر بسيار قوي، منسجم، مقتدر و باصلابت شد. لشكري كه حتي در جهت مقابله با اسرائيل هم بعد از عمليات الي بيتالمقدس راهي لبنان شد. در حقيقت تشكيل حزبالله لبنان كه در حال حاضر به لطف خدا آوازه پيدا كرده و در جبهه مقاومت در تلاش است، دستپروده بچههاي لشكر 27 بوده است. در نهايت بايد گفت لشكر 27 محمد (ص) در دوران دفاع مقدس عملكرد خوب و چشمگيري داشته است.
نظرتان را در خصوص نامها و واژههاي زير بگوييد.
حاج عباس كريمي: فرمانده جوان، صبور و مخلص.
بچه رزمندههاي تهراني: رزمندگان تهراني بسيار شجاع با انگيزه و آگاه به مسيري بودند كه انتخاب كرده بودند و به خاطر همين هم در همه عملياتها مانند كوه مقاومت ميكردند.
شهيد چراغي: كمي خجالتي، با زمان عمر فرماندهي كوتاه ولي اثرگذار.
لشكر27: لشكر پيامبر اعظم(ص) و مردم شهيدپرور پايتخت كه در هرجا وارد ميشد لرزه بر تن ارتش عراق ميانداخت.
كربلاي5: يك عمليات و نبرد به تمام معنا و عاشورايي...
* ستون چپ
* شهيدان دستواره، نوري، صالحي و سليماني جانشين شما در فرماندهي لشكر27 بودند، چه تعريفي از شخصيت اين شهدا و همچنين قدرت فرماندهي و تأثيرگذاريشان بر نيروهاي لشكر داريد؟
شهيد رضا دستواره از نيروهاي قديمي لشكر27 بود كه در عمليات خيبر بعد از شهادت فرمانده دلاور لشكر محمد رسولالله ( ص ) – شهيد حاج همت و واگذاري فرماندهي به شهيد كريمي – به عنوان قائممقام لشكر 27 حضرت رسول ( ص ) منصوب شد. پس از شهادت برادر كريمي در عمليات بدر، ايشان به عنوان سرپرست لشكر در خدمت رزمندگان بود و در نهايت با انتصاب بنده به عنوان فرمانده لشكر ايشان همچنان به عنوان قائم مقام لشكر در خدمت جنگ و دفاع مقدس انجاموظيفه كرد. مناطق اشغالي كردستان و صحنههاي مختلف جبهههاي جنوب كشور به ويژه عمليات والفجر 8 و جاده امالقصر ( در فاو ) شاهد دلاوريهاي عاشقانه و جانفشانيهاي اين شهيد عزيز است. در نهايت رضا دستواره در عمليات كربلاي يك در تيرماه 1365 در مهران به شهادت رسيدند. اين شهيد بزرگوار در طول خدمت مجاهدانه خود دهها بار زخمي شد و هر بار به سرعت درمان كرد و درمان را نيمهكاره رها كرده و در خطوط جبهه حاضر ميشد.
شهيد عليرضا نوري كه در عمليات والفجر مقدماتي دستش قطع شده بود، با همان وضعيت جسمي مسئوليت قائممقامي لشكر را بعد از شهيد دستواره بر عهده گرفت. شب قبل از شهادتش در عمليات كربلاي 5، براي حضور در خط مقدم التماس و اصرار ميكرد. من يكسري كارهاي نظارتي بر امور مهندسي را براي تقويت خطوط دفاعي به ايشان سپردم. فرداي آن روز در عمليات كربلاي 5 روي كانال ماهي با اصابت گلوله دشمن به شهادت رسيد.
شهيد غلامرضا صالحي بعد از شهيد نوري قائم مقام لشكر شد. در سال 1357 قبل از ورود امام خميني(ره) به تهران رفت و به عضويت كميته استقبال از امام درآمد و پس از حضور فعال در انجام برنامههاي اين كميته، به زادگاه خويش نجفآباد اصفهان مراجعت كرد. ايشان به همراه « شهيد محمد منتظري » به كشورهاي سوريه، لبنان و ليبي سفر كرد و طي اين سفرها، آموزشهاي فشرده چريكي را فراگرفت. در سال 1358 به عضويت افتخاري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و با شروع جنگ تحميلي با يك گروه صد نفره كه خود سرپرستي آنان را بر عهده داشت به سرپل ذهاب عزيمت كرد و پس از سه ماه نبرد و انجام عملياتهاي مختلف به نجفآباد اصفهان بازگشت. ايشان در سال 1366 به لشكر 27 محمد رسولالله (ص) مأمور و در كربلاي 8 به سمت قائممقامي اين لشكر منصوب شد. شهيد صالحي سرانجام در بيست و دوم تيرماه 1367 در منطقه دشت عباس، حوالي چاههاي ابوغريب مورد اصابت تركش گلوله توپ قرار گرفت و به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
شهيد سعيد سليماني با شروع انقلاب فرهنگي به عضويت سپاهپاسداران كرج درآمد و آموزشهاي نظامي را در پادگان امام حسين (ع) فراگرفت و دوره تاكتيك و آموزشهاي نظامي پادگان امام حسين (ع) را با موفقيت پشتسر گذاشت تا جايي كه به او پيشنهاد مربيگري در پادگان دادند اما نپذيرفت و به سپاه كرج بازگشت و به عنوان جانشين سردار شهيد شرعپسند مشغول به كار شد. در نهايت پس از اتمام جنگ به عنوان فرمانده تيپ يكم لشكر حضرت رسول (ص) و قائم مقام اين لشكر مشغول به كار شد.
سليماني با وجود 35 درصد جانبازي و مسئوليتهاي سنگيني كه برعهده داشت، آموزش ورزش جودو را آغاز نمود و بعد از كسب كمربند مشكي (دان دو)، ليگ جودوي سپاه را بنيان نهاد و در همان سالهاي اوليه، اين تيم را به قهرماني در ليگ كشوري رساند. پس از تشكيل قرارگاه ثارالله تهران به عنوان مسئول عمليات قرارگاه معرفي شد و در تاريخ 25 مهرماه 1383 به سمت معاونت عمليات نيروي زميني سپاه پاسداران منصوب گرديد. سرانجام سردار سرتيپ پاسدار شهيد سعيد سليماني در تاريخ 19ديماه 1384 در سن ۴۶ سالگي بر اثر سانحه سقوط هواپيما در اروميه جان به جان آفرين تسليم كرد و شهيد عرفه شد.