از همين رو با حسين رضاپور از رزمندگان لشكر25 كربلا كه نيروهايش از شهرهاي مازندران و گيلان تشكيل ميشد گفتوگويي انجام داديم تا او ما را بيشتر در جريان عملكرد بچههاي شمال در دفاع مقدس قرار دهد.
من اولين بار در سال 62 به عنوان سپاهي عازم جبهه شدم. سازمان رزممان لشكر25 كربلا بود كه از رزمندگان گيلان و مازندران تشكيل شده بود. سال 62 همزمان با عمليات والفجر6 در اوايل اسفند در جبهه حضور پيدا كردم. بعد از يك ماه از حضورم در جبهه، عمليات والفجر6 را در دهلران انجام داديم كه عمليات گستردهاي بود اما به دليل پاتك سخت دشمن متأسفانه موفقيتآميز نبود و ما آنجا مجروح و شهيدان زيادي داديم. در اين عمليات نفرات مهم و تأثيرگذاري مثل شهيد عالي را از دست داديم. شهيد عالي در والفجر6 بعد از پيشروي تا پاسگاه چيلات غافلگير ميشود و با نيروها و همرزمانش به شهادت ميرسد. ايشان در حال صحبت با بيسيم بود كه خمپارهاي بدنش را از سرش جدا ميكند. شهيد عالي سابقه خوبي در زادگاهش داشت و وقتي در سال 60 وارد سپاه شد در جنگهاي شهري و درگيري با منافقين نقش مهمي ايفا كرد. شخصيتي با روحيه پهلواني داشت و انسان بزرگي بود. مقبوليتي خاص و عام هم در لشكر داشت و فرمانده شجاعي بود. ايشان از رزمندگان مازندراني و فرمانده گردان مسلم بود. شهيد ذبيحالله عالي بيشتر با زبان محلي در لشكر با بچهها صحبت ميكرد و اين نشانه علاقهاش به زادگاه و هماستانيهايش بود. مقبوليت خوبي هم در لشكر بود. من چون گيلاني بودم با بچههاي مازندران كه در آن سازمان رزم بودند ارتباطات خيلي خوبي داشتم. در دو سالي كه در جبهه بودم در قرارگاههاي عملياتي سلمان و مقطعي هم در لشكر قدس براي عمليات مرصاد حضور داشتم. پس از تشكيل لشكر قدس در گيلان فرمانده وقت سپاه گيلان تصميم گرفت نيروهايي كه در لشكر 25 كربلا گيلاني هستند به اين لشكر برود.
فرهنگ جبهه فرهنگي خاص و عاطفي بود. همه گروهها در فضايي صميمي با هم كار ميكردند و همه براي ضربه به دشمن وارد عمليات ميشدند. هيچكس نميدانست فردا زنده است يا نه. در همان شبهاي عمليات ميشد حدس زد چه كساني ميمانند و چه كساني خواهند رفت.
چه مسئوليتي در لشكر به عهدهتان داشتيد؟
مسئوليتم اطلاعات آمار لشكر بود. در عمليات والفجر6 هم عمليات مسئول اورژانس و اطلاعات آمار لشكر درخط مقدم بودم. شهدايي كه ميآمدند و رزمندگاني كه مجروح ميشدند اطلاعات آمارشان را براي فرمانده لشكر آقاي محمدحسن كوسهچي ميبرديم. دوستان ديگر علي اماني و جعفري توان مضاعفي را براي پيروزي عمليات و پيشروي ترتيب داده بودند. تجربيات زيادي را از دوستان و همرزمان در مقاطع مختلف آموختيم.
وضعيت لشكر25 كربلا در عملياتها به چه نحوي بود؟
بچههاي لشكر25 در عملياتهايي كه حضور پيدا ميكردند از جان و دل مايه ميگذاشتند. در عمليات جزيره مجنون رزمندگان لشكر عملكرد خوبي داشتند. آن زمان رزمندگان پس از گرفتن جزيره ميگفتند جزيره براي ما و جنون براي صدام. قبل از سال 62 كمتر عملياتي در جنوب داشتيم و بيشتر در غرب عملياتهاي ايذايي انجام ميداديم كه بعد از آن به عمليات در جزيره مجنون رسيديم كه پيروزي شگرفي در آن رقم خورد. بعد از والفجر6 لشكر25 اعزام يگاني به مناطق ديگر داشت. قرار شده بود در منطقه سومار عملياتي شكل بگيرد. خاطرم هست شب عمليات در اتاقي مراسم برگزار شد و يكي از مداحان مرثيه ميخواند. همه چيز براي عمليات آماده بود ولي عمليات انجام نشد. هواپيماهاي دشمن پشت سر هم همه جا را بمباران ميكردند و احتمال لو رفتن عمليات ميرفت. به همين دليل ديگر در آن منطقه عملياتي صورت نگرفت.
چرا آنگونه كه بايد و شايد از عملكرد بچههاي گيلان در جنگ سخن به ميان نميآيد؟
در بحث حفظ ارزشها در گيلان درست عمل نكردهايم. فرماندهان بزرگي در اين لشكر بودهاند. تبليغات ضعيف است و زياد به عملكرد بچههاي شمال پرداخته نشده است. شهيد قليپور يكي از شاخصترين فرماندهان لشكر25 كربلا بود كه در جمع نيروهاي گيلاني از مقبوليت خاص و ويژهاي برخوردار بود. آدمي شجاع و قاطع ولي عاطفي بود. شهيد املاكي كه مقام معظم رهبري در سخنانشان از ايشان ياد كردهاند يكي از شهداي شاخص سپاه گيلان است. ايشان در منطقهاي كه حضور داشت وقتي به عنوان فرمانده ديد نيروي بسيجي ماسك ندارد ماسكش را به نيرويش داد. در بحث آمل در جنگلهاي شمال بچههاي گيلاني توطئه دشمن را در نطفه خفه كردند. از چند گرداني كه آنجا عمل ميكردند دو گردان براي گيلان بود. شهيد بصير، شكي، توسي و مهرزادي از ديگر شهيدان سرشناس گيلاني و مازندراني در دوران دفاع مقدس هستند.