اگر شما هم تجربه تصادف را داشته باشيد كم و بيش با چنين صحنههايي مواجه بودهايد. اصلاً تصادف تا حدودي به يكي از اركان جداييناپذير رانندگي به خصوص در كشورمان تبديل شده است. خيلي وقتها اما خوشبختانه تصادفات به خير ميگذرد و خسارات جاني در پي ندارد با اين وجود اما به خير گذشتن تصادف دو ماشين به معناي ختم به خير شدن همه چيز نيست. خيلي وقتها با وجود آنكه بر اثر تصادف حتي قطرهاي خون از دماغ هيچكس نيامده و حتي آسيبديدگي ماشينها هم خيلي جدي نيست اما همين تصادف ساده بهانهاي ميشود براي اينكه يك دعوا و درگيري جدي ميان طرفين تصادف شكل بگيرد تا بدانجا كه افرادي كه از تصادف جان سالم به در بردهاند به دليل دعواي بعد از تصادف با سر و روي خونين راهي بيمارستان و كلانتري ميشوند. اين در حالي است كه ميشد اين حادثه را با راهكارهايي بسيار ساده و كم هزينه ختم به خير كرد.
عمد، آزار و تصادف
انگار گاهي وقتها برخي مفاهيم را به درستي متوجه نميشويم، يا بد متوجه ميشويم و گاهي وقتها هم نميخواهيم متوجه شويم. خلاصه كلام اينكه به خاطر مواجهه ناصحيح با برخي از مفاهيم هم خودمان و هم ديگران را به زحمت مياندازيم. يكي از نمونههاي چنين ماجرايي را ميتوان در برخوردهاي برخي افراد در زمان وقوع حوادثي همچون تصادف دو وسيله نقليه با يكديگر مشاهده كرد. افرادي كه در درجه نخست فراموش ميكنند مفهوم تصادف چيست. در حالي كه تصادف يك حادثه است كه پشت آن هيچ قصد و غرضي وجود ندارد و مقصر چنين حوادثي هم نه از سر عمد بلكه سهواً بيدقتي كرده يا به درستي قانون را اجرا نكرده است. خلاصه كلام اينكه وقتي دو وسيله نقليه با هم تصادف ميكنند، هيچكدام از افرادي كه پشت فرمان يا در ماشين نشستهاند نميخواستند به فرد ديگري كه اصلاً او را نميشناسند آسيب برسانند اما اگر يكي از اين دو نفر يا هر دو يا حتي يكي از همراهان متوجه چنين مفهومي نباشد و ناگهاني و غيرقابل پيشبيني بودن تصادف را در نظر نگيرد، ممكن است يك بار ديگر در خيابانها وقتي دو ماشين با كمترين خسارتي با همديگر تصادف ميكنند شاهد بيرون آمدن رانندهها، عصبانيت، فرياد و ناسزاگويي به يكديگر، يقه به يقه شدن و كتككاري و خلاصه يك نزاع و مشاجره تمام عيار باشيم كه گاهي نيز به جرح و قتل منجر ميشود. در نهايت هم افرادي كه در تصادف هيچ صدمهاي نديدهاند با سر و روي خونين و اعصابي به هم ريخته راهي بيمارستان يا حتي كلانتري شوند تا ماجرا اصلاً ختم به خير نشود.
حكمراني خشم بر عقل و منطق
وقتي پاي نزاع به ميان ميآيد بيترديد نخستين حالتي كه بر چنين صحنهاي حكمفرمايي ميكند، خشم است. وقتي ما خشمگين ميشويم و از كنترل خشممان ناتوان ميمانيم ممكن است هر اتفاقي در پي آن رخ دهد. به همين خاطر است كه در روايات ديني بر مسئله كنترل خشم تأكيد بسياري شده است و در توصيف اين صفت اخلاقي آن را كليد هر بدي دانستهاند. اما اين رفتار نيز مانند هر رفتار ديگري قابل كنترل است. البته به شرطي كه بخواهيم و حواسمان را جمع كنيم.
با وجود اين اما عواملي موجب ميشود تا آستانه تحمل افراد پايين بيايد و زودتر حاكميت عقلشان به دست خشم بيفتد. تصادف تنها يكي از بهانههايي است كه ميتواند به نزاع ختم شود. براي اينكه دو يا چند نفر با همديگر درگير شوند تا دلتان بخواهد بهانه وجود دارد. اين را ميتوان از آمار عجيب و قابلتأمل روزانه بيش از هزار و 670 فقره نزاع منجر به جراحت در كشور متوجه شد. مطابق آمار پزشكي قانوني، 157 هزار نفر از مجروحان زن و 353 هزار نفر ديگر مرد هستند. استان تهران نيز همچنان ركورددار بيشترين آمار نزاع و درگيري در كشور است.
چشم بستن و دهان گشودن
به گفته دكتر بشير نازپرور، مديركل پزشكي قانوني استان تهران، ٩١ هزار و ٢٨٨ مجروح به علت آسيبديدگي بر اثر نزاع و درگيري در سال 93 به پزشكي قانوني تهران مراجعه كردند كه در مقايسه با مدت مشابه سال 92 تعداد مراجعات 9/1 درصد افزايش يافته است. خيلي وقتها نزاعها با فحاشي آغاز ميشود اما در نهايت به زد و خورد ميانجامد. براساس آمار پليس، فحاشي عامل 24 درصد نزاعهاست. اصل ماجرا دوباره به خود محوري و عدم قدرت پذيرش ديگران باز ميگردد درست همان چيزي كه ريشه بسياري از رفتارهاي نادرست و نامعقول اجتماعي را بايد از چشم آن ديد. اما اين ناتواني از كنترل خشم، فحاشي و در نهايت نزاع و درگيري بخش مهمي از پروندههاي موجود در دادگستري و شوراي حل اختلاف را به خود اختصاص ميدهد. اگر كمي دقيقتر نگاه كنيم ميبينيم بسياري از افرادي كه امروز پشت ميلههاي سرد زندان در انتظار اجراي حكمشان به آيندهاي مبهم چشم دوخته و يك عمر است كه پشيمانند، افرادي هستند كه نتوانستهاند براي يك لحظه فرمان عقل خود را در دست بگيرند و حالا بايد باقيمانده عمر خود را پشيمان باشند.
روانيها قاتلند يا قاتلها رواني؟!
از سوي ديگر اما با آمار قابل تأمل شيوع اختلالات رواني در جامعه مواجهيم؛آماري از 25 تا 34 درصد كه به ما هشدار ميدهد از هر سه نفر يك نفر در تهران و از هر چهارنفر يك نفر در ديگر نقاط كشور به اختلالاتي نظير افسردگي مبتلاست، اختلالاتي كه شايد بتواند روي رفتارهاي ما و آمار و ارقام نزاع اثرگذار باشد. اما آيا بهراستي صحنهگردانان نزاعهاي خياباني داراي اختلالات روانياند؟ اگر بنا باشد افراد داراي اختلالات رواني بازيگران صحنههاي جرم و جنايت باشند با عنايت به آمار يك نفر مبتلا به اين اختلالات از بين هر سه تا چهار نفر، ممكن است همين حالا كه در يك جمع سه يا چهار نفره ايستادهايم در معرض هجوم يك حادثه باشيم. اما ببينيم كارشناسان در اينباره چه نظري دارند.
مجرمها رواني نيستند
ترس از انگ خوردنهاي اجتماعي يكي از موانعي است كه منجر به كناره گرفتن افراد داراي اختلالات رواني به روانپزشك و پيگيري معالجات آنها ميشود. «ديوانه» يا «رواني» انگهاي مصطلحي است كه به عنوان مانعي بر سر راه درمان اين افراد كه بر اساس آمار بخش مهمي از جامعه را نيز تشكيل دادهاند، ميشود. با وجود اين اما دكتر سيدسعيد صدر روانپزشك در پاسخ به سؤالي درباره نقش افراد داراي اختلالات روحي و رواني در شكلگيري جرائم ميگويد: هيچ رابطه مستقيمي بين جرم، جنايت و بيماري رواني وجود ندارد.
اين روانپزشك پايين بودن آستانه تحمل افراد را زمينهساز افزايش خشونت ميداند و تأكيد ميكند: با افزايش خشونت توانايي مهار آن كمتر ميشود و ميتواند به نزاع يا حتي قتل و جنايت منتهي شود. به همين خاطر هم است كه به طور مثال در تابستان و با گرم شدن هوا آمار نزاع بالاتر ميرود، چراكه آستانه تحمل پايين ميآيد.
اين روانپزشك افزايش آمار نزاع در تهران و به طور كلي در كشور را نشانهاي از پايين آمدن آستانه تحمل ميداند و ميافزايد: آستانه تحمل پيوند عميقي با مسائل اجتماعي و رفاهي دارد.
وقتي شرايط، ديگ صبرمان را به جوش ميآورد
فردي را تصور كنيد كه از صبح عليالطلوع از خواب بيدار ميشود و سر كار ميرود اما از آنجايي كه چرخ زندگياش با روزي هشت ساعت كار نميچرخد ناگزير است ساعات بيشتر يا حتي دو يا چند شيفته كار كند.
بديهي است چنين فردي به مرور زمان دچار فرسودگي شغلي، جسمي و رواني ميشود. كاركردن بيش از هشت ساعت در روز طبيعتاً با توانايي افراد سازگار نيست. تازه خيلي وقتها چنين افرادي به رغم دويدنهاي پياپي از رسيدن به مقصد جا ميمانند. هر چند اين بخش ماجرا تا حد زيادي به سبك زندگي تجملاتي جا افتاده در جامعه امروز ما بر ميگردد اما درست در چنين شرايطي است كه موفقيتهاي اجتماعي با داراييهاي اقتصادي افراد پيوند ميخورد. بنابراين بسياري از افراد براي آنكه بتوانند در جامعه امروز جايگاه اجتماعي مناسبي بهدست آورند ناگزيرند تا به لحاظ اقتصادي نيز خود را از طبقه متوسط جامعه بالاتر بكشند. اين در حالي است كه در فرهنگ و سبك زندگي ايراني – اسلامي خيلي وقتها افراد محترم و باشخصيت از طبقات پايين اقتصادي هستند و در گذشتههاي همين جامعه احترام و جايگاه اجتماعي افراد با معيار درآمد، خانه و ماشين مجلل مشخص نميشد. تغيير ساختارهاي اجتماعي جامعه اما خيلي از مسائل ديگر را هم تحت تأثير قرار داده است.
قطعاً براي يك نانآور خيلي سخت است كه اعضاي خانوادهاش چيزي از او بخواهند اما او به رغم تمام تلاشها نتواند خواستههايشان را فراهم آورد. از سوي ديگر نيز شرايط كنوني جامعه بهگونهاي شده است كه حداقلهاي زندگي تغييراتي محسوس داشته و با حركت جامعه به سمت و سوي تجملات، نيازهاي تازهاي براي خانوادهها تعريف ميشود و خواستههاي جديدي شكل گرفته كه افراد براي رسيدن به آن ناگزيرند بيشتر و بيشتر كار كنند. با وجود اين اما ناكاميهاي مالي و اجتماعي و همچنين كار كردن فراتر از حد توان موجب خواهد شد تا ديگ تحمل افراد زودتر سر برود. به همين خاطر است كه يك اتفاق ساده موجب ميشود تا فرد از كوره در برود و با كوچكترين جرقهاي همچون بشكهاي باروت منفجر شود.
آستانه تحمل زير ذرهبين روانشناسي
بنا به تأكيد دكتر سيدسعيد صدر افرادي كه ناگزيرند براي تأمين مخارج زندگي شيفتهاي چندگانه كار كنند طبيعتاً آستانه تحملشان پايين ميآيد.
وي ميافزايد: همچنين بر اساس مطالعات در جوامعي كه سيستم اقتصادي، اجتماعي و سياسي قابل پيشبيني و برنامهريزي است، آستانه تحمل بالا ميرود، زيرا تنشها كمتر است. در مقابل هر قدر اين سيستم غيرقابل پيشبينيتر باشد تنشها بيشتر شده و در نتيجه آستانه تحمل افراد هم پايين ميآيد.
دكتر صدر با اشاره به ساختارهاي نامناسب اقتصادي در كشور تأكيد ميكند: همين دو سه سال پيش وضعيت بازار سكه و ارز به گونهاي شده بود كه ظرف مدت چند ساعت ممكن بود يك فرد ثروتمند شده يا به خاك سياه بنشيند.
بنا به تصريح اين روانپزشك سيستمهاي اقتصادي، اجتماعي سالم و قانونمند موجب ميشود تا راههاي خلاف بسته شود و همچنين آستانه تحمل افراد بالاتر رود. بنابراين براي بالابردن آستانه تحمل افراد جامعه رفع موانع و مشكلات اجتماعي و اقتصادي اصليترين راه به نظر ميرسد.
گرمي يك رابطه، آبي بر آتش خشم
به رغم تمام دلايل و توجيهاتي كه از ديدگاه علم روانشناسي براي پايين آمدن آستانه تحمل برشمرديم اما قرار نيست در برابر شرايط تسليم شويم. خود ما هم به اين باور رسيدهايم كه خيلي وقتها قادريم حرارت ديگ صبرمان را با دست خودمان كم كنيم تا به اين راحتيها جوش نيايد، چراكه سرريز شدن ديگ صبر خيلي وقتها همه دستاوردهايمان را به باد ميدهد و خيلي وقتها برايمان آنقدر گران تمام ميشود كه ممكن است هيچگاه نتوانيم از پس جبران يك حادثه برآييم. ارتباط ما با خدا بيترديد بر تقويت قدرت صبر و بالا بردن آستانه تحملمان تأثيري حيرت آور دارد كه خيلي وقتها آن را هم تجربه كردهايم، پس ميتوانيم باز هم از اين تجربه موفق كمك بگيريم.