آمريکا اين روزها صحنه رقابت و جنگ لفظي گسترده ميان جمهوريخواهان و دموکراتها است. مذاکرات هستهاي ميان جمهوري اسلامي ايران و 1+5 در حالي در جريان است که درون آمريکا جنجالهاي قابل توجهي ميان دو حزب جمهوريخواه و دموکرات در جريان است که لايههاي پنهان ساختار حاکم بر آمريکا را که همانا فروپاشي اخلاق سياسي در اين کشور است نشان ميدهد. بخشي از اين تقابل در قالب موافقان و مخالفان سخنراني نتانياهو نخستوزير صهيونيستها ميتوان مشاهده کرد.
جمهوريخواهان از محدوديت قانوني اوباما براي ديدار با نتانياهو بهره گرفته و با دعوت از نتانياهو به کنگره سعي در کسب موقعيت برتر نسبت به دموکراتها را داشتند. مسئلهاي که با انتقاد شديد جمهوريخواهان همراه شد. نکته ديگر اقدام 47 سناتور جمهوريخواه مبني بر نوشتن نامهاي خطاب به ايران بود که بر ناتواني رئيسجمهور آمريکا براي اجراي توافق هستهاي و لغو اين توافق در دوره رئيسجمهور بعدي تاکيد کرده بودند.
اين گاف سياسي جمهوريخواهان زمينهساز آن شد تا دموکرات با تمام قوا وارد ميدان شده و ضمن محکومسازي اين نامه، عدم بلوغ سياسي جمهوريخواهان را به راي جامعه آمريکاييان سازند.
لذا اوباما و جو بايدن معاون وي گرفته تا ردههاي پايين نمايندگان دموکرات همه و همه در برابر اين نامه موضعگيري کرده و خواستار پاسخگويي جمهوريخواهان شدند. اين گاف سناتورهاي جمهوريخواه در حالي دستاوردهاي آنها از دعوت از نتانياهو را خنثي کرد که همزمان محافل سياسي و رسانهاي نزديک به کاخ سفيد تلاش کردند تا اقدام جمهوريخواهان را نشانه جنگطلبي آنان معرفي و خود را جرياني دموکرات و به دور از جنگ معرفي نمايند.
دموکراتها به ويژه سران کاخ سفيد با اين اظهارات به دنبال کسب محبوبيت در درون و بيرون آمريکا و حتي بهرهگيري از اين مسئله در اجراي سياستهاي جهاني خود از جمله در قبال جمهوري اسلامي ايران و غرب آسيا و ... بهره گيرند.
کاخ سفيد تلاش کرده تا خود را ناجي صلح معرفي کرده که کشورها ميتوانند به آن اعتماد کرده و رويکرد تعاملي در قبال آن داشته باشند. ادعاي تفاوت ديدگاه دموکراتها يا جمهوريخواهان در حالي مطرح گرديده که يک سئوال اساس مطرح ميشود و آن اينکه آيا واقعا تفاوتي ميان جمهوريخواه و دموکرات در حوزه نظامي وجود دارد يا خير؟
براي بررسي اين مسئله کارنامه 6 سال رياست جمهوري اوباما قابل توجه است. اوباما در سال 1389 در اعلام راهبرد هستهاي آمريکا رسما کشورها را به اقدام هستهاي تهديد ميکند که نام ايران و کره شمالي نيز در آن است.
اوباما حضور نيروهاي آمريکايي در افغانستان را ضروري عنوان ميکند و به رغم طرح ناتو براي خروج از افغانستان در پايان سال 2014 با امضاء توافقنامه امنيتي براي 10 سال نيروهايش را در افغانستان حفظ ميکند.
در سال 2011 در حالي نيروهاي آمريکايي از عراق خارج شدند که در ماههاي اخير آمريکا بر بازگشت اين نظاميان تاکيد و حتي اجراي تعهدات تسليحاتي خود به عراق را مشروط به حضور نيروهايش ساخته است.
در کارنامه اوباما جنگ ليبي و کشتار 30 هزار غيرنظامي را ميتوان مشاهده کرد. فروش تسليحات به کشورهاي عربي و کشورهايي مانند اوکراين که سرکوب مردم را اجرا ميکنند، استقرار يگانهاي کوچک نظامي در اقصي نقاط جهان نمودي از نظاميگري آمريکا در دوران اوباما است. نکته بسيار مهم حمايتهاي اوباما از تروريسم است که در قالب داعش و ساير گروههاي تروريستي صورت گرفته است. هيلاري کلينتون وزير خارجه آمريکا رسما اذعان ميکند که آمريکا داش را ايجاد نمود تا به مقابله با بيداري اسلامي بپردازد.
به عبارتي ميتوان گفت گروههاي تروريستي نظير داعش نقش پيادهنظام اوباما را در جهان ايفا کردهاند چنانکه اوباما اخيرا از کنگره درخواست مجوز 3 سال اقدام نظامي بدون محدوديت عليه آنچه داعش ناميده گرديده است.
جنايات پهپادهاي آمريکا در سراسر جهان را نيز بايد به اين پرونده افزود. با توجه به آنچه ذکر شده به خوبي ميتوان دريافت که هيچ تفاوتي ميان جمهوريخواه و دموکرات در عرصه جنگصليبي جهاني وجود ندارد و اگر اوباما اقدام به لشگرکشي نظامي گسترده مانند دوران بوش نکرده به دليل بحرانهاي اقتصادي و سياسي عدم جايگاه مثبت آمريکا در جهان و مخالفت ملتها و کشورها با سياستهاي جنگطلبانه آن بوده است.
به عبارتي ميتوان گفت که اوباما به خاطر محدوديتهايش به جنگافروزي مستقيم روي نياورده در حالي که از تمام ظرفيتها براي ايجاد جنگهاي حاشيهاي بهره گرفته که گروههاي تروريستي جاري در منطقه نمودي از اين امر ميباشد. حمايتهاي اوباما از رژيم صهيونيستي به عنوان محور تروريسم دولتي خود سندي آشکار بر ماهيت ضد بشري دموکراتها و شباهت آنها به جمهوريخواهان است که با هيچ نقابي پوشيده نميشود.