کد خبر: 710193
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۵
گزارش خبرنگار«جوان» از بازديد مناطق عملياتي غرب (بخش اول)
در هواپيما كه به باند فرودگاه كرمانشاه باز مي‌شود، سرما اولين چيزي است كه در اين موقع از شب به استقبالمان مي‌آيد.
عليرضا محمدي

نه خيلي گزنده كه روزهاي آخر اسفند است و زور سرما به ضخامت لباس‌هاي گرم مسافران نمي‌رسد. يكي از همسفران مي‌گويد: بالا و پايين رفتن ارتفاع باعث خستگي مي‌شود و كوفتگي نسبي تن‌مان حرفش را تأييد مي‌كند. جعفر خطير از بچه‌هاي روابط عمومي نيروي زميني ارتش كه متولي اعزام اصحاب رسانه به مناطق عملياتي غرب كشور است، تكيه كلام خود را شروع كرده و تجربه برخوردهايي كه قبلا با او داشتيم متوجه‌مان مي‌كند در طول اين سفر بايد بيش از صدها بار جمله «حركت كن» را از زبانش بشنويم. كمي بعد خيابان‌هاي كرمانشاه را سوار بر اتوبوس قرمزي كه بيرون فرودگاه انتظارمان را مي‌كشيد گز مي‌كنيم. اين شهر كه در طول دفاع مقدس از فرط بمباران دشمن خالي از سكنه شده بود، اكنون آن قدر گستردگي و جمعيت دارد كه ساعت 10 و نيم شب بارها در ترافيك خيابان‌هايش گير ‌كنيم. بالندگي امروز اين شهر مديون رشادت رزمندگان و ايستادگي مردماني است كه خون بسياري از آنها در كف خيابان‌هاي همين شهر ريخته بود. بمباران خوشه‌اي سال 65 كرمانشاه با بيش از 600 شهيد، نمونه‌ بارزي از اتفاقاتي را شامل مي‌شود كه اين خطه به خود ديده است، بنابراين وقتي مقابل مهمانسرا از اتوبوس پياده مي‌شويم، حواسمان است قدم در چه خاكي مي‌گذاريم.

ابتدا و انتهاي جنگ

برنامه اولين صبح سفرمان ديدار با امير منوچهر كاظمي فرمانده قرارگاه منطقه‌اي غرب نيروي زميني ارتش است. بچه‌هاي خبرنگار تنبلي مي‌كنند و كمي دير ‌به قرارگاه مي‌رسيم. با نظمي كه از ارتشي‌ها سراغ داريم احساس ناراحتي را در چهره هماهنگ كننده ديدار مي‌بينيم. اما خود امير كاظمي با روي باز پذيراي گروه مي‌شود و از اينكه به خاطر تأخير پيش آمده و فشردگي برنامه‌هايش نمي‌‌تواند مدت زيادي همراهي‌مان كند ابراز تأسف مي‌كند.

امير كاظمي طي سخناني حساسيت منطقه سوق‌الجيشي غرب را متذكر شده و مي‌گويد: جنگ از غرب شروع شد و در غرب هم خاتمه يافت. در ماه‌هاي اخير نيز شاهد بوديم كه چطور تهديد داعش از غرب شروع شد و اگرچه هيچ گاه نتوانستند خطري را متوجه كشورمان كنند، اما نيروهاي نظامي كشورمان خصوصا در مناطق مرزي هميشه در حالت آمادگي كامل قرار دارند و شرايط جنگي را احساس مي‌كنند.

فرمانده قرارگاه غرب نيروي زميني ارتش در ادامه بيان مي‌دارد: مناطق عملياتي غرب كشور هميشه مظلوم بوده و است و هنر شما رسانه‌اي‌هاست كه اين مظلوميت را با ظرافت به گوش سايرين برسانيد. خود من اغلب دوران دفاع مقدس در جبهه‌هاي جنوبي بودم اما وقتي در عمليات كربلاي6 به غرب آمدم، از نزديك سختي‌هاي حضور در جبهه‌هاي غرب را درك كردم. در اينجا اگر يك سرباز مي‌خواست ارتفاعي را فتح كند، بايد علاوه بر دشمن با موانع طبيعي صعب العبور نيز مقابله مي‌كرد. وي يادآور مي‌شود: با گذشت ساليان دراز از اتمام جنگ تحميلي، هنوز نيروهاي ما در مرز مستقر هستند و همچنان مأموريت ما در پاسداري از كشورمان ادامه دارد. ما آماده هستيم در هر كجا كه نياز باشد به سرعت وارد عمل شويم و به فرمان مقام معظم رهبري براي حفظ كشور و نظام اسلامي از همه هستي‌مان مايه بگذاريم.

امير كاظمي در پايان سخنانش از فعاليت‌هاي فرهنگي يگان‌هاي نيروي زميني ارتش هم مي‌گويد كه در همين سال جاري ارتش پذيراي 80 هزار زائر كاروان راهيان نور بوده است.

در ادامه جلسه امير حاجيلو جانشين فرمانده قرارگاه منطقه غرب نيروي زميني ارتش با خبرنگاران گفت و گوي كوتاهي مي‌كند تا با شرحي كه از نقش مناطق مرزي غرب در دفاع مقدس داد، به سمت يادمان عمليات مرصاد حركت مي‌كنيم.

مرصاد، هوانيروز و كرمانشاه

«ان ربك لبالمرصاد» (پروردگار تو سخت در كمين است) هر كسي كه به يادمان عملياتي مرصاد مي‌آيد ناخودآگاه به ياد اين آيه مي‌افتد. كمينگاهي براي نفاق، محصور در ميان چهار بلندي يا همان «زبر» به زبان محلي كه قتلگاه شقي‌ترين دشمنان نظام اسلامي شد و در 4 و 5 مردادماه 1367 در همين مكان كمر نفاق براي هميشه شكست تا باقيمانده‌هاي اين شقي‌ترين دشمنان خدا تا ابد از شنيدن نام مرصاد در عذاب و وحشت به سر برند.

زيارتگاه عمليات مرصاد حس و حالي دارد كه نظيرش را تنها در شلمچه مي‌توان يافت. فضايي سربسته مزين به مزار پنج شهيد گمنام كه دورتادور ديوارهايش پر از تصاوير شهدا و تابلو نوشته‌هاي شرح تاريخچه جنگ و عمليات مرصاد و پيشينه منافقين و وصيتنامه شهدا و... است اما نكته‌اي كه اين يادمان را خاص مي‌كند، به نمايش درآمدن يادگاري‌هاي برجاي مانده از شهداست كه در محفظه‌هاي شيشه‌اي همانند موزه‌ها در معرض ديد زائران قرار دارند.

پوتين، لباس‌هاي فرم، كوله و تصاوير شهيد نور علي رحمتي، ساق بند، ‌كوله خشاب و تقويم جيبي شهيد مجيد زارعي و... مفاتيح الجنان شهيد حشمت‌الله اميني كه حسابي با آن انس گرفته بود، بخش‌هايي از اين يادگاري‌هاي رنگ و رو رفته اما معطر و با صفا را تشكيل مي‌‌دهند. درست بالاي يادگاري‌هاي شهيد اميني وصيت شهيد احمد پناهي روي ديوار قاب شده است. در جمله درخشان وصيتنامه شهيد آمده است: «خواهران عزيز حجاب شما سنگري است آغشته به خون من اگر آن را حفظ نكنيد به خون من خيانت كرده‌ايد.»

حضورمان در يادمان مرصاد كمي طولاني مي‌شود، هوا سرد است، اما كسي حواسش به سوزي كه از در باز يادمان مي‌آيد نيست. تصاوير پيكرهاي مطهري كه در اتاقك سنگر مانند يادمان وجود دارد، آنقدر گيرايي دارند كه تك‌تك بچه‌ها را براي لحظاتي درگير خود مي‌سازد. روي صورت چند تايي از اين پيكرهاي مطهر آثار قنداق منافقين ديده مي‌شود و آنطور كه رزمندگان روايت مي‌كنند، منافقين از فرط كينه و عداوتي كه نسبت به فرزندان روح‌الله داشتند، با دستيابي به پيكر هر شهيد، آن را مورد هتاكي قرار مي‌دادند. كمي بعد امير يوسف قرباني فرمانده پايگاه يكم رزمي هوانيروز كرمانشاه از راه مي‌رسد تا روايتگر بخش‌هايي از حماسه آفريني رزمندگان و خصوصا هوانيروز در عمليات مرصاد باشد. امير قرباني سخنانش را با مثلث «مرصاد، هوانيروز و كرمانشاه» آغاز مي‌كند و بحق هم بايد در جريان عمليات مرصاد سهم ويژه‌اي را به خلبانان هوانيروز داد.

وقتي نيروهاي نفاق بين تنگه حسن آباد و تنگه چهار زبر (مرصاد) گير مي‌افتند، بيشترين ضربه را بالگردهاي رزمي كشورمان به آنها وارد مي‌كنند كه توسط شهيد صياد شيرازي مديريت و فرماندهي مي‌شدند. صياد در مرصاد سوار بر يكي از همين بالگردهاي هوانيروز به صيد منافقين مي‌پردازد و همراه ساير رزمندگان چنان درسي به گروهك نفاق مي‌دهند كه پس از اين عمليات هيچ گاه نتوانستند سربلند كنند و به سراشيبي سقوط فرو غلتيدند.

‌ابوذر دوكوهه غرب

مقصد بعدي ما جواهري در ميان دشت ذهاب است كه به دوكوهه غرب شهرت دارد. «پادگان ابوذر» را بايد گنجينه‌اي از خاطرات، حماسه آفريني‌ها و مشهد رزمندگان بسياري دانست كه شرح ماجراي هر كدام‌شان داستان بلندي دارد كه تا ساليان سال قلم‌ها از وصف آن عاجز خواهند ماند. تنها در يك مورد ابوذر شاهد بمباران هواپيماهاي دشمن بود كه باعث شد خون پاك هزار و 200 رزمنده شهيد سراسر محيطش را آغشته سازد و به اين سان خاك اين پادگان با شاهپر شهادت درهم آميخته است. 800 شهيد ارتشي و 400 شهيد بسيجي و سپاهي در كنار هم و به تاريخ 16 اسفند63 به خاك و خون كشيده شدند، اما ابوذر همچنان ايستاد تا سمبلي از ايستادگي و رشادت ملت ايران در جبهه‌هاي غرب باشد. «پادگان ابوذر محل اسكان و تجديد قواي يگان‌هايي از رزمندگان بود كه به جبهه‌هاي غرب مي‌آمدند.» اين سخن سرهنگ ساسان مومن فرمانده تيپ 71 پياده مكانيزه مستقر در ابوذر است كه ديداري با او داريم و اندكي از خاطرات ابوذر در گذر از ديباچه دفاع مقدس را برايمان شرح مي‌دهد.

مومن در بخشي از صحبت‌هايش در خصوص نقش پادگان ابوذر طي جنگ تحميلي مي‌گويد: اينجا محل استقرار تيپ3 از لشكر 81 زرهي بود كه بلافاصله پس از تجاوز ارتش بعث، رزمندگانش به مصاف آنها رفتند و مانع از پيشروي سريع دشمن شدند. از سوي ديگر ابوذر در طول دفاع مقدس نقطه اتكاي نيروهايي بود كه به قصد شركت در عمليات‌ها به منطقه غرب مي‌آمدند. هوانيروز نيز از نيروهاي كارآمدي بود كه در ابوذر پشتيباني مي‌شد و شهيد شيرودي بارها بالگرد خود را براي تجهيز و پشتيباني در همين پادگان فرود آورده است.

سرهنگ مومن در ساختماني براي‌مان صحبت مي‌كند كه در طبقه همكفش اتاق استراحت شهيد شيرودي قرار دارد. ركورددار پرواز‌هاي عملياتي در تمام جهان كه شنيدن نامش لرزه بر اندام دشمن و خصوصاً يگان‌هاي زرهي‌اش مي‌انداخت، شكارچي تانك و خلبان ورزيده‌اي بود كه خودسازي و روحيه معنوي‌اش باعث شده بود مقام معظم رهبري در كسوت نماينده امام در شوراي عالي دفاع در نماز به اين شهيد اقتدا كنند.

اتاق استراحت شيرودي كه اكنون يكي از نقاط مورد بازديد براي كاروان‌هاي راهيان نور است، چيزي كمتر از 10 متر مساحت دارد. براي انسان بزرگي چون شيرودي نه تنها اين اتاق كه همه زندان كوچك بود و اينطور شد كه شكارچي تانك‌هاي بعثي خيلي زود از بند خاك رهيد و به تاريخ دوم ارديبهشت سال 1360 حين عمليات بازي دراز آسماني شد.

‌بيمارستاني در دل زمين

يكي از مظلوميت‌هاي ابوذر حضور تعدادي از خانواده‌هاي نظاميان ارتشي است كه در ساختمان‌هاي فرسوده اينجا زندگي مي‌كنند. قدم در خيابان‌هاي ناتمام پادگان و تماشاي آثار حضور خانواده‌ها در دل يك محيط نظامي، حس خاصي را به آدم منتقل مي‌كند. يادگاري‌هاي دوران جنگ در گوشه و كنار ابوذر ديده مي‌شوند. درست روبه‌روي محل اسكان ما و درون محوطه چمن كاري شده، يك پناهگاه قديمي وجود دارد كه در قفل شده آن روزگاري نه‌چندان دور آغوش خود را به روي پناهجويان پناه آورده از بمباران وحشيانه دشمن باز مي‌كرد.

همين چند سال پيش يكي از ساختمان‌هاي بمباران شده ابوذر در شكل و شمايلي نيمه ويران مورد بازديد راهيان نور قرار مي‌گرفت. اين ساختمان كه اكنون به كلي تخريب شده است، شناسنامه‌اي بارز از گذشته پر تلاطم ابوذر بود هرچند هنوز ابوذر زخم جنگ بر تن دارد و اگر خوب دقت كنيد در همه جاي اين پادگان مقاوم آثاري از جنگ را خواهيد يافت.

بيمارستان صحرايي ابوذر از ديگر نقاط پربازديد و جذاب پادگان است. ساختمان آن به سبك پناهگاه‌ها ساخته شده و قسمت اعظمش در زير زمين قرار دارد. در بيمارستان باز مي‌شود تا اصحاب رسانه با يكي از بكرترين يادگاري‌هاي جنگ از نزديك آشنا شوند. قدم‌هايم را از ابتدا تا انتهاي بيمارستان مي‌شمارم كه مي‌شود 85 قدم طول و چهار قدم عرض. با سقف دو متري كه البته در ميانه‌هاي راه راهرويي فرعي، گذرگاه اصلي را قطع مي‌‌كند و به دو خروجي اضطراري منتهي مي‌شود. اتاق عمل درست در انتهاي بيمارستان ديده مي‌شود. تصور اينكه همين چند سال پيش در و پيكر خاموش اين مكان مملو از صداي ناله مجروحان و جنب و جوش خدمه و رزمندگان بود، كمي دشوار است اما واقعيت اين است كه خاموشي و آرامش اينجا و سراسر كشورمان به يمن وجود شيرمرداني است كه زهر كينه دشمن را به جان خريدند تا ذره‌اي از ناموس و خاك و شرف‌شان به يغما نرود.

يادمان شهيد شيرودي

يادمان شهيد شيرودي خيلي با ابوذر فاصله ندارد. مقصد بعدي كاروان اصحاب رسانه در گوشه‌اي از دشت ذهاب و درست رو به‌روي ارتفاعات بازي دراز قرار دارد. ساختمان يادمان هنوز كامل نشده و الماني كه در نقطه اوج اين بنا ديده مي‌شود، محل سقوط بالگرد شهيد است. روي تابلوي ورودي يادمان شرحي كوتاه از رشادت‌هاي شهيد شيرودي نوشته شده كه در آن جمله‌اي از شهيد چمران در خصوص شيرودي جلوه خاصي دارد: «ستاره درخشان جنگ‌هاي كردستان» ناجي غرب و فاتح گردنه‌ها و ارتفاعات بازي دراز، ميمك، دشت ذهاب و پادگان ابوذر.

راوي كاروان ما در اينجا امير ريزه وندي از پيشكسوتان نيروي زميني ارتش است كه از اولين روزهاي دفاع مقدس به جبهه‌هاي جنگ اعزام شده و اكنون با كوله باري از تجربه و با وجود بازنشستگي، روايتگري كاروان‌هاي راهيان نور را برعهده دارد. چهره اين امير مو سفيد كرده ناخودآگاه آدم را ياد رزمندگان دوران دفاع مقدس مي‌اندازد. زخم‌هاي متعددي هم از دوران جنگ بر تن دارد كه هنگام دست دادن با او متوجهش مي‌شويم.

امير ريزه وندي شرحي از عمليات بازي دراز مي‌دهد و از حماسه آفريني وزوايي‌ها، پيچك‌ها شيرودي‌ها و... مي‌گويد. در همين عمليات بازي دراز است كه علي اكبر شيرودي از نخبگان هوانيروز به شهادت مي‌رسد. اين شهيد كه براي حمايت از رزمندگان عمل كننده در عمليات بازي دراز بي‌‌پروا به دشمن يورش برده و چهار تانك بعثي‌ها را نيز منهدم مي‌سازد، در همين حين مورد اصابت شليك مستقيم يك تانك قرار مي‌گيرد و با از دست دادن كنترل بالگرد خود، چند كيلومتري دورتر از بازي دراز، در همين نقطه‌اي كه ما در آن قرار داريم، سقوط كرده و به شهادت مي‌رسد.

سخنان امير ريزه وندي را برفراز يادمان پلكاني شهيد شيرودي شنوا هستيم. آن دوردست بازي دراز قد برافراشته و به افق خيره مانده است. براي رزمندگاني چون امير ريزه وندي تمامي اين آب و خاك مملو از خاطراتي است كه از دوستان و همرزمان شهيد خود سراغ دارند. به بازي دراز از دور سلام مي‌دهيم. بلندي‌هايي كه وقتي شهيد بهشتي از آن بازديد كرد و شنواي حماسه آفريني‌هاي رزمندگان فاتحش شد، گفت: به عرفا بگوييد خانقاه واقعي عرفان بازي دراز است.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار