کد خبر: 1135221
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۵:۰۰
هوا تاریک شده است، اما من هنوز شُسته نشده‌ام. مُرده شور تا می‌خواهد مرا بشوید می‌گویم نه! نه! مرا این طور بشور یا آن طور. هی به مُرده شور امر و نهی می‌کنم و می‌خواهم طریق درست شُستن را به او یاد بدهم. مُرده شور هاج و واج به من نگاه می‌کند که بسم‌الله! این دیگر چه مُرده‌ای است، از کی تا حالا مُرده به مُرده شور درس شُستن یاد می‌دهد؟
حسن فرامرزی

هوا تاریک شده است، اما من هنوز شُسته نشده‌ام. مُرده شور تا می‌خواهد مرا بشوید می‌گویم نه! نه! مرا این طور بشور یا آن طور. هی به مُرده شور امر و نهی می‌کنم و می‌خواهم طریق درست شُستن را به او یاد بدهم. مُرده شور هاج و واج به من نگاه می‌کند که بسم‌الله! این دیگر چه مُرده‌ای است، از کی تا حالا مُرده به مُرده شور درس شُستن یاد می‌دهد؟
خدا با مُرده‌ها گرم می‌گیرد و با مُرده‌ها معامله می‌کند. با زنده‌ها سرد است و زنده‌ها هم با او سرد.
از خدا غیر خدا را خواستن / ظنّ افزونیست و کلّی کاستن
زنده‌ها آن‌قدر سردند که همیشه از خدا غیر خدا را بخواهند و در همان موج دوزخی خواستن‌ها، سرد و منجمد و بی‌روح تلو تلو می‌کنند و نام آن جان کندن‌ها را زندگی می‌گذارند، اما چشم مُرده‌ها ناگهان وسط بازی به حق باز شده، با تشر و تندی رفته‌اند توپ‌شان را از خانه همسایه بگیرند، دری زده‌اند، با دختری زیبا روی در روی شده، همان جا غش کرده و افتاده‌اند.
من ماهی ریزه‌ای هستم، دستی می‌خواهد مرا از میانه تُنگ، از وسط آن تنگنا بیرون بکشد و آسوده‌ام کند، اما من به خیال خود زیرکی می‌کنم و هر بار از زیر دست او درمی‌روم به زاویه‌ای تاریک در دیروز یا فردا و حیله‌گرانه به خود می‌بالم که ببین! ببین که مرا در آن گوشه تاریک ندید. نهنگ‌ها صید او شدند، اما من هنوز جنب‌و‌جوش می‌کنم و شکار او نشده‌ام.
یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَ مَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ/ اینان خدا و مؤمنان را مى‌فریبند، و نمى‌دانند که تنها خود را فریب مى‌دهند.
حیله کرد انسان و حیله‌ش دام بود / آنکه جان پنداشت خون آشام بود
مُرده شور هر لحظه بالای سر تو ایستاده و تو می‌گویی من زنده به طاعت و هنر و علم و تقوای خود هستم، ستون و متکا و دست و پای من همین‌هاست و آن‌قدر دست و پا می‌زنی تا غروب آفتاب فرا برسد.
مولانا در فیه مافیه می‌گوید: «پیشِ او دو اَنَا نمی‌گنجد. تو اَنَا می‌گویی و او اَنَا. یا تو بمیر پیشِ او، یا او پیشِ تو بمیرد، تا دُوی نماند. امّا آنکه او بمیرد امکان ندارد، نه در خارج و نه در ذهن. که: وَ هُوَ الْحَی الَّذِی لا یمُوْت. او را آن لُطف هست که اگر ممکن بودی برای تو بِمُردی، تا دُوی برخاستی. اکنون، چون مُردنِ او ممکن نیست، تو بمیر تا او بر تو تجلّی کند و دُوی برخیزد.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار