کد خبر: 1135220
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۵:۰۰
روایت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)
او فقط پدر انقلاب نبود، فقط پدر رزمندگان و فرزندان شهدا نبود. با آن همه بزرگی و عظمت، با آن همه مشغله و مسئولیت، نمونه و الگوی واقعی یک همسر مهربان و یک پدر دلسوز برای فرزندان و نوه‌هایش بود
ساجده  براتی
 او فقط پدر انقلاب نبود، فقط پدر رزمندگان و فرزندان شهدا نبود. با آن همه بزرگی و عظمت، با آن همه مشغله و مسئولیت، نمونه و الگوی واقعی یک همسر مهربان و یک پدر دلسوز برای فرزندان و نوه‌هایش بود. مرور سیره و رفتار آن بزرگ‌مرد، گوشه‌ای از شکوه همسری و پدری او را روایت می‌کند. رهبرعظیم الشانی که در جایگاه یک پدربزرگ، بسان مولایش رسول‌اکرم (ص) در مواجهه با نوه اش علی (ع)، رفتاری به تمام معنا پدرانه نشان می‌دهد و برای همسر، قلب مهربانش به تمامی می‌تپد. آنچه می‌خوانید برش‌های از کتاب یک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (ره) است که به مناسبت میلاد مولا امیرالمومنین (ع) و روز پدر تقدیم شما می‌شود. 
 
 خوشا به حال پدران شهدا
‏‏امام علاقه خاصی به فرزندان شهدا داشتند، ‎‏وقتی آن‌ها را در تلویزیون می‌دیدند، ‏‎‏می‌گفتند: خوشا به حال پدرانشان، که راه صد ساله را یک‌شبه طی کردند. ‏‏معلوم نیست ما چطور خواهیم مرد. ‏
 سوگ فرزند و صبر جمیل
‏هنگامی که آقا مصطفی شهید شدند، تحمل‏‎ ‎‏این مصیبت برای امام خیلی سخت و دشوار‏ ‎ ‎‏بود؛ زیرا حاج آقامصطفی نه تنها یک پسر که شاگردی ممتاز برای استاد‏ ‏خود و امیدی برای آینده اسلام بود. امام می‌فرمودند: ثمره عمر علمی من‏‎ ‎‏بود. او از اول شاگرد امام بوده و آنچه که پدر گفته، ایشان فرا گرفته بود. ‏‎ ‎‏حاصل علوم پدر شده بود. از این رو امام خیلی به آقا مصطفی علاقه‌مند ‎‏بود. با این همه وقتی ایشان از دنیا رفتند، امام فرمودند: خدا نعمتی داد و‏‎ ‎‏امروز پس گرفت و باید بر خواسته خدا راضی بود. ‏
 تقسیم کار‏ با همسر
‏‏خانم (همسر امام) تعریف می‌کردند که، چون بچه‌هایشان‏‎ ‎‏شب‌ها خیلی گریه می‌کردند و تا صبح بیدار‏‏‎ ‎‏می‌ماندند؛ امام شب را تقسیم کرده بودند؛ یعنی مثلاً دو ساعت خودشان‏‎ ‎‏از بچه نگهداری می‌کردند و خانم می‌خوابیدند و دو ساعت خود‏‎ ‎‏می‌خوابیدند و خانم، بچه‌ها را نگهداری می‌کرد. روز‌ها بعد از تمام شدن‏‎ ‎‏درس، امام ساعتی را به بازی با بچه‌ها اختصاص می‌دادند تا کمک خانم‏‎ ‎‏در تربیت بچه‌ها باشند. ‏
 عطوفت پدرانه‏
‏‏ ‏علی (نوه امام) کوچک بود. گاهی کار‌هایی می‌کرد که‏‎ ‎‏اصلاً مناسب نبود. حتی ممکن بود برای آقا‏ ‎ایجاد ناراحتی کند، ولی آقا با کمال خوشرویی می‌گفتند: مسئله‌ای نیست، ‏‎ ‎‏بچه را آزاد بگذارید. ‏ 
گاهی علی به آقا می‌گفت: شما بنشینید من شما را حمام کنم. آن وقت‏‎ ‎‏ایشان می‌نشستند و علی سر و صورت ایشان را می‌شست و دستش را به‏‎ ‎‏دیوار می‌کشید که مثلاً صابون است، بعد به سر و صورت آقا می‌مالید. ‏ ‏یک روز که با امام مشغول قدم زدن بودم، ‏‎ایشان در مقابل یک ساقه گل ایستادند و‏‎ ‎‏گفتند: علی که می‌آید دستش را به این گل‏‎ بزند، تیغ دستش را می‌برد. سر این تیغ را شما ببُرید، که نرم باشد و تیغ، ‎‏دست علی را نیازارد. ‏
پیرمردی که به گل‌ها می‌رسید، تمام تیغ‌های آن ساقه را از بالا تا پایین‏‎ زد. ایشان که دیدند، با تأثر گفتند: چرا این‌طور کرده، این آقا همه را زده؟ ‏‎ ‎‏من فقط آن تیغ‌های پایین شاخه‌ها را گفتم بزند، چرا به این گل آسیب‏‎ ‎‏رساند؟ ‏
 محبت همسرانه
‏یک روز خانم برای ملاقات امام به‏‎ ‎‏بیمارستان آمدند. آقا، چون می‌دانستند که‏ ‎‏خانم کمر درد دارند، فرمودند: خانم، اتاق شما پله دارد، نباید تا اینجا‏‎ می‌آمدید، کمرتان درد می‌گیرد. خانم گفتند: من دوست دارم بیایم شما را‏‎ ‎‏ببینم. امام فرمودند: عیبی ندارد، من هم دوست دارم، ولی نگران حال شما ‏هستم، شما کمرتان درد می‌کند، نیایید. امام همان طور که خوابیده بودند، ‎‏یک صندلی نشان دادند به خانم و فرمودند: بنشینید. احترامی که همیشه‏‎ ‎‏برای خانم قائل بودند، تا همان لحظات آخر هم همان احترام برقرار بود. ‏ ‏امام هیچ وقت دستور انجام کاری را به‏‎ ‎‏همسرشان نمی‌دادند. خانم می‌گویند: امام‏‏‎ ‎‏وقتی یک دکمه پیراهنشان می‌افتاد، نمی‌گفتند خودت بدوز بلکه می‌گفتند بگویید بدوزند. یا احیاناً اگر روز بعد دوخته نشده بود، نمی‌گفتند چرا‏‎ ‎‏ندوختید، می‌گفتند: کسی نبود بدوزد؟
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار