تردید داشتن تا جایی خوب است که ما را به حقیقت نزدیک کند، اما شکاک بودن جز ضرر دو سویه برای خود و اطرافیانمان حاصلی ندارد. به خودمان که بیاییم متوجه میشویم هیچ کس اطراف ما نیست و هیچ چیز بدتر از این نیست که نتوانیم معاشرات و تعاملات سازندهای داشته باشیم که منجر به گسترش و فراگیری ارتباطات ما شود.
شک انتها ندارد. میدانید چرا؟ چون به شک خودتان نسبت به شکاک بودن هم شک دارید! به کسی که به شما بگوید شکاک هستید هم شک دارید و بدتر از همه حتی اگر تسلیم درمان هم شوید به درمانگر خود هم شک دارید.
افراد شکاک، شک خود را یک سپر دفاعی میدانند و تصور میکنند با شکاکی، افراد باهوشتر و مسلطتری هستند. خیر دوست عزیز! فکر نکن اگر مو را از ماست بیرون میکشی و دائماً در حال تجسس در زندگی دیگران هستی زیرک و باهوش و باتجربه هستی، بلکه تو فردی شکاک هستی و همه چیزت از یک ذهن مسموم نشئت میگیرد.
شک، شخصیت انسان را متزلزل و فرد شکاک را دچار خصلت چند شخصیتی بودن میکند که در نهایت هیچ آرامشی در زندگی ندارد. دایره شک بسیار گسترده است، از شک متقابل والدین و فرزندان به یکدیگر بگیرید تا شک میان دوستان، همکاران و همسران. این درحالی است که افراد شکاک نمیدانند با شک خود چه آسیبهایی به ریشه روابط و زندگی خود وارد میکنند. شک تا جایی مذموم و مورد نکوهش است که گفته میشود شک درباره یک موضوع خوب، بسیار بدتر و ویرانگرتر از یقین داشتن و دانستن یک موضوع بد است. یعنی حتی اگر شما شک صحیحی هم داشته باشید مورد قبول و عملکرد مطلوب محسوب نمیشود. اساساً افراد شکاک روی اطرافیان خود اثر منفی میگذارند. این اثر منفی بسیار مخربتر از وقایع پیش آمده خواهد بود. پنهانکاری و دروغ همان اثر منفی است که از آن صحبت میکنیم.
پدر و مادر عزیز به فرزند خود شک نداشته باش که از او دروغگو میسازی! همسر بزرگوار به شریک زندگی خود خود شک نداشته باش که او را پنهانکار میکنی! رفیق عزیزم به رفیقت شک نکن که با هر بار سؤالات تخریبگر خود او را از خود دور و دورتر میکنی! آقای رئیس به کارمند خودت شک نکن که او را هر بار دروغگوتر از قبل میکنی!
افراد شکاک حتی از خدا راضی و خشنود نیستند و شکر نعمات او را بجا نمیآورند. شک و سوءظن انتهایی جز ناامیدی ندارد و شک به خدا سقوط از جایگاه امید به ناامیدی است که از بزرگترین گناهان محسوب میشود.