هر چه از نقطهی آغازین اعتراضات شهریورماه دورتر میشویم به شکل بهتری میتوانیم ابعاد ماجرا را واکاوی کرده و به نکات قابل تاملی دست پیدا کنیم. در این مطلب قصد داریم به نقش جریان روشنفکری غربگرا در ایران بپردازیم که بدون شک یکی از کمتاثیرترین و یا به زبانی بهتر، بیاثرترین جریانهای فکری در روزهای گذشته بود. بهگونهای که بهوضوح میتوان مشاهده کرد که نه کسانیکه در خیابان بودند توجهی به نظرات این قشر داشتند و نه حتی دانشجویانی که دست به اعتراض زدند. نکتهی جالب توجه اینجاست که حتی برخی دانشجویان در اعتراضاتشان از سلبریتیها نام بردند و به حمایت از علی کریمی پرداختند اما هیچ اسمی از روشنفکران در میان نبود. و بامزهتر اینکه برخی از همین روشنفکران هم به حمایت از علی کریمی پرداختند که بهنوعی طنزی تلخ محسوب میشود. آنچه در این بین آشکار است بهنحوی ورشکستگی جریان روشنفکری غربگرا در فضای فکری ایران است. قشری که پس از این اتفاقات نیاز به بازنگری جدی در رویکردها و نوشتارهای خود دارد. حمایت معترضین و جریان اپوزیسیون از علی کریمی و سایر سلبریتیها پرده از بحران عقلانیت در فضای فکری مخالفان جمهوری اسلامی برداشت و وجود شکاف عمیقی را که بین روشنفکرین و نسلی که خواهان تغییرات بنیادین در کشور هستند آشکار کرد. علاوه بر بحران عقلانیت در جریان اپوزیسیون، بخشی از عدم توجه به نوشتهها و فریادهای جریان روشنفکری، به خود این جریان برمیگردد. قشری که میپنداشت با ترجمهی متون فلسفی مدرن، پست مدرن و نئومارکسیستی گام بزرگی را به زعم خود در آگاهی بخشی به تودهها برداشته است و در نوشتههای پرطمطراق و پیچیدهگوییهایی که بعضا عامدانه در جهت پرزنت کردن شخص نویسنده رخ میداد به تبیین گزارههای غربی و تجزیه تحلیل تاریخ و فلسفه پرداخت اما اکنون با یک بنبست مواجه شده و به شکاف وسیع با تودهای که هدف جذب این جریان بود دامن زده است. علت اصلی این بحران در جریان روشنفکری عدم همزیستی با تودهها و عدم اشراف به وضع سیاسی-اجتماعی موجود و تحلیل وقایع با اتکا بر فلسفه و متافیزیک غرب است که فاصلهی زیادی حداقل با بخش بسیار وسیعی از جامعهی ایرانی دارد. آنهم با بیان امر فلسفی و تحلیلی به سختترین زبان ممکن که موجب پسزدن مخاطب میشود. برخی از روشنفکرین بلافاصله پس از آغاز موج اعتراضات در ابتدا سعی کردند با پرداختن به مفهوم آزادی و نسبت زن با این مفهوم تحلیلی از این موج اعتراضی ارائه دهند اما خودشان شروع به هتاکی به طیف مخالف فکری خود کردند و تعریف جدیدی از مفهوم آزادی ارائه دادند که نظیرش در همان مدینههای فاضله غربی هم یافت نمیشود. وقایع اخیر به خوبی نشان داد که استوریهای شخص علی کریمی با کمترین سواد و بینش سیاسی که حتی توان ارسال یک توئیت خودنوشته را ندارد تاثیری به مراتب بیش از سایر قشرها، حتی اساتید دانشگاه همراه داشت. کمی که به عقب بازگردیم و گفتههای سعید حجاریان را دوره کنیم به خوبی متوجه میشویم که این بحران عقلانیت از سالها پیش تئوریزه شده بود تا جایی که شخصی مثل سعید حجاریان با سابقهی سالها فعالیت در فضای سیاسی کشور، اذعان میکند که باید از زبان سلبریتیها سخن گفت. حجاریان به خوبی دریافته بود که سرمایهگذاری روی جریان روشنفکری و حتی اساتید دانشگاه کار عبث و بیهودهای است. و حالا با گذشت زمان نتیجهی صحبتهای حجاریان را مشاهده میکنیم. اجماع اپوزیسیون نه بر سر روشنفکران بلکه بر سر سلبریتیها رخ داد و اغلب کسانی که به خیابان ریختند متاثر از امثال علی کریمی و مهران مدیری بودند. پس جای تعجب نیست که میبینیم برخی از اساتید دانشگاه و برخی از بدنه جریان روشنفکری هم دست به حمایت از سلبریتیها زدند چرا که برای بقا در فضای فکری و سیاسی کشور چارهای جز حمایت از این اشخاص نداشتند و مجبور به تبعیت از موجی بودند که توسط رسانههای لندننشین و شبکههای اجتماعی آغاز شده بود. بهنظر میرسد بزرگترین بازنده وقایع اخیر جریان روشنفکری غربگرا و برخی از اعضای دانشگاهی کشور بودند که بحران عقلانیت را تلویحا، خواسته یا ناخواسته تایید کردند چرا که از مقبولیت اجتماعی برخوردار نبودند و حالا با استعفاهای گاه و بیگاه در حال دست و پا زدن هستند.