کد خبر: 1100645
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۰
زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدمحمدهادی حسینی میلانی در عرصه مبارزات سیاسی و خدمات اجتماعی
روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر سالروز رحلت مرجع مجاهد شیعه، زنده یاد آیت‌الله العظمی سید‌محمدهادی حسینی میلانی است. وی در تاریخ معاصر مذهبی و سیاسی ایران، جای پایی قابل رصد دارد و می‌توان کارنامه او را در این عرصه‌ها، بازخواند و به تحلیل نشست
احمدرضا صدری

روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر سالروز رحلت مرجع مجاهد شیعه، زنده یاد آیت‌الله العظمی سید‌محمدهادی حسینی میلانی است. وی در تاریخ معاصر مذهبی و سیاسی ایران، جای پایی قابل رصد دارد و می‌توان کارنامه او را در این عرصه‌ها، بازخواند و به تحلیل نشست. مقال پی‌آمده با استناد به پاره‌ای روایت‌ها و تحلیل‌ها، در پی‌چنین خوانشی بوده است. مستندات این نوشتار، بر تارنمای پژوهشکده تاریخ معاصر ایران وجود دارد. امید آنکه محققان و عموم علاقمندان را مفید و مقبول‌آید.

این ننگ را کجا ببریم که مملکت اسلامی ما را پایگاه صهیونیست می‌کنند
زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدمحمدهادی حسینی میلانی را می‌توان در عداد مراجعی قلمداد کرد که پس از آغاز نهضت اسلامی، با جدیت به مدد آن آمد و علیه رژیم شاه، مواضعی جدی اتخاذ کرد. اوج این واکنش‌ها را می‌توان در حضور اعتراضی آن مرجع نامور در تهران، در اعتراض به دستگیری امام خمینی دید. به شهادت اسناد ساواک، وی در آن دوره، هرگز حاضر به عقب‌نشینی از مواضع اصولی خویش نشد و در برابر تهدیدات سازمان امنیت، از خویش مقاومتی چشمگیر نشان داد. سیدهاشم منیری پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، نقش آیت‌الله میلانی در نهضت اسلامی را به ترتیب پی آمده تحلیل کرده است:
«با ورود امام خمینی به صحنه سیاست و مخالفت با رژیم پهلوی استراتژی سکوت، انزوا و تقیه در هم شکسته شد و مراجع تقلید و عالمان فیضیه قم، مشهد و نجف در اعتراض به تبعید امام و مخالفت با آن علاوه بر حمایت از راه و روش امام به نقد رژیم اقدام نمودند. این شیوه عمل، تغییر وزنه قدرت به سمت نیرو‌های حامی امام خمینی، قوت و اقتدار روحیه انقلابی و وجود و نقش رهبری و ساختار‌های متشکل را در این اعتراض‌ها نشان می‌دهد و گویای دو سر طیف یک جریان دینی در اعتراض و تبعید است. در واقع رهبری انقلاب در یک شخص خاص متجلی می‌شود و اعتراضات، اعلامیه‌ها و مخالفت‌ها نشان دهنده اهمیت شخص و اولویت موضوع است. آیت‌الله میلانی از بزرگ‌ترین مراجع حوزه علمیه مشهد بود که در ابتدای شکل گیری نهضت به حمایت از مردم انقلابی و اعتراض به حاکمیت پهلوی برآمد و هنگام تبعید امام خمینی، لب به اعتراض گشود. او نیز مانند امام نسبت به رژیم صهیونیستی معترض بود و می‌گفت: این ننگ را کجا ببریم که مملکت اسلامی ما را دارند پایگاه اسرائیل و صهیونیست می‌کنند... بدین‌ترتیب او هماهنگ با مبارزات امام وظیفه و رسالت خود را در حمایت از ایشان در هر موقعیت و زمانی اعلام می‌کرد به‌گونه‌ای که چندین بار پاکروان رئیس ساواک را فراخواند و به او هشدار داد: اگر تار مویی از سر امام کم شود حکمی صادر خواهد کرد که ملت در مقابل حاکمیت قرار بگیرد... آیت‌الله میلانی پس از آنکه امام خمینی را به ترکیه تبعید کردند اعلامیه‌ای صادر کرد و خطاب به امام نوشت: سلام بر آن آب و هوایی که شما در آنجا هستید!... او در نامه دیگری به مناسبت تبعید امام فرمود: اولیای این‌گونه امور بدانند ایشان تنها نیستند بلکه لسان ناطق همه مجامع روحانی و دینی هستند و گفته ایشان کلام حق و حقیقت است...، اما مهم‌تر از همه این اقدامات تشکیل یک حرکت اعتراضی در مسجد جامع گوهرشاد در اولین شب بعد از دستگیری امام است که به دلیل فشار و تهدید از طرف رئیس شهربانی و ساواک این امر تحقق نیافت و باعث شد او در یک حرکت اعتراضی به تهران مهاجرت کند. آیت‌الله میلانی پس از اقامت در منزل یکی از تجار تبریز به نام قدیری و تشکیل محفلی از مراجع عظام درباره این قضیه رایزنی کرد. پاکروان رئیس ساواک پس از شنیدن خبر حضور مراجع در تهران نزد آن‌ها رفت تا ایشان را از حضور در تهران منصرف کند. او به علما اظهار کرد: به خانه‌هایتان برگردید، اما آیت‌الله میلانی با قاطعیت گفت: این آقایان در اینجا جمع شده اند و در اینجا خواهند ماند تا آقای خمینی آزاد شوند....»

اگر برای کشتن شاه فتوا بخواهید می‌دهم
آیت‌الله سیداحمد علم الهدی نماینده ولی فقیه در استان خراسان‌رضوی و امام جمعه مشهد در زمره شاگردان آیت‌الله العظمی میلانی قلمداد می‌شود. وی استاد خویش را شخصیتی مبارز قلمداد می‌کند و اختلافات وی با دیگر مبارزین مشهد را به امور جزئی فرو می‌کاهد. امام جمعه مشهد در عین حال اذعان دارد که وجود پاره‌ای از عوامل مرتبط با ساواک در بیت آیت‌الله میلانی کار را بر جهادگران نهضت اسلامی در این شهر سخت می‌کرد که آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای در زمره آنان بود:
«مرحوم آیت‌الله میلانی در یک نگاه کلی مرد مبارزی بود. مرحوم آیت‌الله انواری برایم نقل کردند: در ترور حسنعلی منصور، اول خدمت ایشان آمدم که فتوا بگیریم ایشان فتوا نداد و گفت: اگر بخواهید شاه را بکشید فتوا می‌دهم! ایشان ادامه داد:، چون فایده ندارد! منصور را که بکشید شاه هنوز هست و ریشه فساد شاه است، شاه را کافر حربی می‌دانم کشتن او لازم است و اگر برای کشتن او فتوا بخواهید می‌دهم!... آقای میلانی با طاغوت و شاه بسیار بد بود و مبارزانی، چون رهبر معظم انقلاب اسلامی در اصل بینش با آقای میلانی اختلاف نداشتند بلکه پس از مدتی در روش با ایشان زاویه پیدا کردند. مرحوم آقای میلانی در عین حال که با نظام شاه و خود شاه بد بود در روش خیلی از مبارزات را بی‌اثر و بی‌نتیجه می‌دانست یا ممکن بود روشی را نپسندد و آن را ناکارآمد بداند و در مقابل شیوه دیگری را بپسندد. مشکلی که گاهی حضرت آقا یا آقای طبسی و نیرو‌های انقلابی در آن زمان با مرحوم آقای میلانی پیدا می‌کردند اختلاف در اصل مخالفت با رژیم شاه نبود بلکه اختلاف در روش بود، نه بینش. منتها بعضی اوقات از طرف برخی از اعضای بیت ایشان رفتار‌های خوبی با آقا نمی‌شد. برخورد‌ها هم از طرف بیت بود و نه از طرف خود آیت‌الله میلانی. ایشان خودش فوق‌العاده مبادی آداب بود. متأسفانه در بیت آقای میلانی شخصی بود که با ساواک، دربار و رژیم ارتباط داشت و کاملاً بر بیت آقای میلانی مسلط شده و فرزند ایشان آقا سیدمحمد‌علی هم به‌رغم اینکه آدم متدینی بود به‌شدت متأثر از آن شخص شده و آن شخص بر او مسلط شده بود. منظورم سیدمرتضی جزایری نیست. آن فردی که می‌گویم بعد از انقلاب به انگلیس رفت و الان هم در انگلیس است. او جوری بر بیت مسلط شده بود که تبدیل به طرف مشاوره قوی آسید‌محمدعلی شده بود و کار را به جایی رساند که حضرت آقا، آقای طبسی و مبارزان با مرحوم آقای میلانی زاویه پیدا کردند. خاطره تلخی که در همان روز‌ها شنیدم این بود که خود آیت‌الله خامنه‌ای خدمت آقای میلانی می‌روند که در‌باره مبارزات و مسائل سیاسی صحبت کنند. ایشان به آیت‌الله میلانی فرموده بودند: می‌خواهم با شما خصوصی حرف بزنم. آیت‌الله میلانی فرموده بودند:، چون خیلی از مسائل خارج از خانه خبر ندارم و آسید‌محمدعلی وارد است باید با حضور او باشد. آقا فرموده بودند: من با حضور آسید‌محمدعلی صحبت نمی‌کنم، چون ایشان با آن آقا رفیق است و هر چه بگوییم به او منتقل می‌شود و انتقال به او هم یعنی انتقال به ساواک! خلاصه آقا حاضر نشده بود در حضور آسید‌محمدعلی با آقای میلانی صحبت کنند و بلند می‌شوند و بیرون می‌آیند. همان روز آقا را دستگیر کردند. در میان طلبه‌ها پیچید که آسید‌محمدعلی باعث شده است آقا را بگیرند، می‌گفتند: آقای خامنه‌ای خدمت آقای میلانی رفتند و بعد هم، چون مقاومت کرده بودند آسید‌محمدعلی باعث شده بود آقا را بگیرند البته این هم نبود که آسید‌محمدعلی خودش برود به ساواک بگوید ولی به رفیقش گفته و او هم اطلاع داده بود و آقا را گرفتند. چنین حوادثی پیش می‌آمد ولی آقا هم به دیانت آقای میلانی هم به تقوای ایشان و هم به علمیت و فقاهت ایشان اعتقاد و علاقه داشتند. اخلاق آقا الان هم همین طور است که خصوصیات افراد را از هم تفکیک می‌کنند. الان هر وقت خدمت آقا می‌رسیم به مناسبتی بحث مرحوم آیت‌الله خویی که مطرح می‌شود ایشان خیلی تجلیل و احترام می‌کنند و حتی فرزندان و نوادگان آقای خویی هم که خدمت ایشان می‌رسند خیلی آن‌ها را احترام می‌کنند و همه این‌ها به‌رغم آن است که آیت‌الله خویی در صراط مبارزه و انقلاب نبود و حتی از دربار هم با ایشان رفت و آمد داشتند ولی حضرت آقا جایگاه علمیت و عظمت افراد را در زمینه فقهی از بینش سیاسی آن‌ها تفکیک می‌کنند....»

گستره خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی مرجع بزرگ
به اذعان بسا شاهدان و اسناد آیت‌الله العظمی میلانی پس از سپری گشتن وقایع سال‌های ۴۲ و ۴۳ به گستره و جدیت سابق به سیاست و مبارزه نپرداخت، اما حرکت علمی، فرهنگی و اجتماعی وسیعی را پایه گذاری کرد. تأسیس مدارس علمیه با برنامه‌ریزی جدید، کمک به اتمام ساخت مسجد هامبورگ آلمان، مراوده با اندیشمندان اسلامی دیگر کشور‌ها و حضور فعال در کمک رسانی به آسیب‌دیدگان برخی از بلایای طبیعی، در زمره رویکرد‌های مستدام وی در این دوره قلمداد می‌شود. محمداسماعیل شیخانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در بسط این فقره آورده است:
«برهه آغازین سال‌های دهه ۱۳۴۰ را باید اوج فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله میلانی در زمینه مخالفت با حاکمیت پهلوی و مصوباتش قلمداد کرد تا جایی که وی بعضاً این مخالفت‌ها را بعد بین‌المللی نیز بخشید. برای مثال او در نامه‌ای به شیخ شلتوت در مورد اوضاع ایران بحث و گفتگو نمود. با وجود این فعالیت‌ها به ناگاه و بعد از سال ۱۳۴۳، فعالیت سیاسی آیت‌الله سید محمدهادی میلانی فروکش کرد. آیت‌الله میلانی در این سال‌ها و سال‌های پس از آن بعضاً و به فراخور موقعیت، مواضعی سیاسی را اتخاذ و اعلام می‌کرد. اما هرگز همچون مشی سیاسی سال‌های گذشته‌اش نبود. آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای در مورد مشی اتخاذ شده از سوی آیت‌الله میلانی در این ایام اظهار نموده است: آیت‌الله العظمی میلانی در روز‌های نخستین نهضت تلاش چشمگیر داشت و هنگامی که حضرت امام دستگیر و زندانی شد از مشهد به تهران آمد و همراه با سایر مراجع به اعتراض پرداخت، اما بعداً به دلایلی سکوت اختیار کرده و جز در موارد خاصی از اظهار نظر خودداری می‌کرد... انزوای سیاسی آیت‌الله میلانی در این برهه مصادف با گسترش فعالیت‌های عمدتاً علمی و آموزشی وی در مشهد است. ایشان در این برهه کمتر به تعطیلی درس‌هایشان در اعتراض به حاکمیت اقدام می‌کردند و حتی زمانی که آیت‌الله سعیدی در زندان پهلوی به شهادت رسیدند. وی تعطیلی درس خود را به نظر طلاب موکول نمود و تمام اینها، بیانگر مشی سیاسی جدید آیت‌الله میلانی در این برهه است. تأسیس مدرسه امام صادق (ع)، اهتمام و مشارکت در تأسیس مدرسه حقانی، تأسیس مدرسه‌ای با هدف تدریس و با محوریت دروس مقدماتی در مشهد و تأسیس مدرسه دینی دیگری برای ۵۰۰ محصل علوم دینی، از اقدامات شاخص آموزشی و علمی آیت‌الله میلانی در برهه کناره‌گیری از سیاست است. از دیگر اقدامات شاخص آیت‌الله میلانی در این برهه باید به بازسازى مسجد هامبورگ آلمان اشاره کرد که ایشان نقش بسیار مؤثرى را در این امر ایفا کرد و در اعزام شهید آیت‌الله بهشتی به آنجا تلاش زیادى نمود. آیت‌الله میلانی علاوه بر کمک به مسجد امام على (ع) هامبورگ به مسلمانان و اندیشمندان اروپا کمک مى‌‏کرد تا در نشر اسلام جدى باشند. علاوه بر این آیت‌الله میلانی در این برهه سایر امور عام‌المنفعه را نیز در دستور کار قرار داده بود. به عنوان مثال و براساس اسناد تاریخی، وی در جریان زلزله سال ۱۳۴۷ که در منطقه کاخک و در جنوب خراسان رخ داده بود مردم و طلاب را به خدمت به مردم این منطقه و ضرورت کمک به آن‌ها ترغیب می‌کرد و در امر ساخت خانه برای زلزله‌زدگان نیز مشارکت نمود....»

تدریس در «مدرسه عالی حسینی» پس از مشورت با آیت‌الله خامنه‌ای
زنده یاد دکتر حسین رزمجو استاد سابق دانشگاه فردوسی مشهد و از پژوهشگران نامی خطه خراسان در عداد چهره‌هایی است که در «مدرسه عالی حسینی»، از مدارس تأسیس شده توسط آیت‌الله العظمی میلانی برای تربیت مبلغان دینی، تدریس کرده است. وی در گفت و شنودی در باب چند و، چون تأسیس این مدرسه و نیز دغدغه‌های خویش برای تأسیس در آن چنین گفته است:
«آشنایی بنده با آیت‌الله میلانی در این حد بود که برای سخنرانی‌هایی که در منزل ایشان برگزار می‌شد می‌رفتیم. آدم روشنفکر، اما محافظه‌کاری بود. البته مثل آیت‌الله شریعتمداری نبود و بسیار آزاده‌تر بود. یکی از اقدامات بسیار جالب آیت‌الله میلانی - که متأسفانه دنبال نشد- اهتمام برای تربیت مبلغ برای خارج از کشور بود. به همین دلیل از میان افرادی که علوم حوزوی را بلد بودند و حداقل دیپلم داشتند از طریق امتحان ورودی، افرادی برای مدرسه عالی حسینی انتخاب می‌شدند. این مدرسه ربطی به وزارت علوم نداشت. دوره آن چهار سال بود و دانشجویان باید غیر از زبان عربی، قطعاً زبان فرانسه و انگلیسی را هم یاد می‌گرفتند و مبلغین از طریق کانون تشیع مشهد راهی اروپا می‌شدند. بنده در تربیت معلم که کلاس‌های خوبی داشت تدریس می‌کردم و معلم بدی هم نبودم لذا از من برای تدریس در مدرسه عالی حسینی دعوت شد که دو درس سخنوری و نویسندگی را تدریس کنم. گاه به شوخی به کسانی که در کلاس‌ها شرکت می‌کردند می‌گفتم: شما همه از وعاظ و خطبا هستید و حالا من به شما درس بدهم. در هر حال قبل از اینکه دعوت این مدرسه را بپذیرم، چون حرف و سخن‌هایی پشت سر پسر آیت‌الله میلانی یعنی آقا سید محمدعلی بود پرهیز داشتم بروم. رابطه بنده و جناب آقای خامنه‌ای بسیار صمیمی بود و تصمیم گرفتم بروم و با ایشان مشورت کنم. در آن دوره ایشان داشتند کتاب صلح امام حسن را ترجمه می‌کردند و کتاب نهضت مسلمانان در هند را هم به بنده هدیه دادند. گفتم: مرا به این مدرسه برای تدریس دعوت کرده‌اند منتها به دلیل حرف‌هایی که درباره پسر آقای میلانی وجود دارد، پرهیز دارم. ایشان گفتند: از من هم دعوت کرده‌اند منتها من گاهی تبعید می‌شوم و به زندان می‌روم و به همین دلیل قبول نکردم، اما شما بروید و کارتان را انجام بدهید و کمک کنید تا دانشجویان باسواد شوند... البته بنده بعد‌ها برای ادامه تحصیل به تهران آمدم و دیگر نفهمیدم عاقبت مدرسه به کجا کشید. این هم بخشی از روابط بنده با آقای میلانی بود. همان‌طور که اجمالاً اشاره کردم ما برای سخنرانی‌های استاد شریعتی که در منزل ایشان برپا می‌شد می‌رفتیم، اما واقعاً با برخی نوادگان آقای میلانی خصوصاً آن کسی که با دکتر شریعتی در افتاد خوب نبودیم. با این همه استاد شریعتی به‌رغم دعوا‌هایی که بین ملیون و دکتر شریعتی با آیت‌الله میلانی پیش آمد تا آخر عمر همچنان حرمت ایشان را نگه داشت. مشی استاد شریعتی در خیلی جا‌ها با دکتر شریعتی یکی نبود. البته ما، چون جوان بودیم بیشتر به دکتر شریعتی گرایش داشتیم. اما به هر حال، استاد شریعتی هم نسبت به بنده حق پدری دارد....»

کلام آخر
حیات زنده یاد آیت‌الله العظمی سید محمدهادی حسینی میلانی، نمادی از تلاش همه جانبه یک مرجع روشن بین و پر تلاش به شمار می‌رود. هرچند که پاره‌ای مواضع وی از سوی برخی فعالان دینی- سیاسی وقت مورد قبول نبود، اما کلیت آن حکایت از توفیقی گسترده دارد. محمد اسماعیل شیخانی در جمع‌بندی موضوع می‌نویسد:
«آیت‌الله سیدمحمدهادی حسینی میلانی جزو روحانیون و مراجعی است که به‌ویژه در دهه ۱۳۴۰ در تقابل با حاکمیت پهلوی و حمایت از مواضع امام خمینی (ره) نقش بارزی داشت. مخالفت با مسئله کاپیتولاسیون و لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، جزو اقدامات شاخص این روحانی مبارز است و در مسئله اعدام انقلابی منصور نیز نقش و جایگاه وی در صدور فتوا یا عدم تأیید او، همچنان در هاله‌ای از ابهام باقی مانده است. همچنان که درباره کناره‌گیری یکباره ایشان از سیاست در سال‌های بعد از دهه ۱۳۴۰ نیز قضاوت‌های مختلفی صورت گرفته است. مشی علمی و آموزشی آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی سبب شد تا ایشان در دوران حیات و مرجعیت درباره مسائل مختلف دینی دست به قلم ببرد و کتب متعددی نیز از وی منتشر شد، حاشیه بر مکاسب، مناسک حج، تفسیر سوره تغابن و جمعه و... تنها بخشی از کتب متعدد آیت‌الله میلانی است. ایشان در سال ۱۳۵۴ و در سال‌های منتهی به مبارزات انقلابی، در بستر کسالت بود و پس از دو ماه مبارزه با بیماری نهایتاً در تیرماه سال ۱۳۵۴ دیده از جهان فروبست....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار