روزهایی که بر ما گذشت همزمان با سالروز شهادت آیتالله شیخ فضلالله نوری و ایضاً سالگشت انقلاب مشروطیت ایران را تداعی میساخت. هم از اینروی بازخوانی ماهیت مشروطه (به ویژه مفهومی که روشنفکران از آن اراده میکردند) از منظر آن عالم زمان آگاه، به هنگام به نظر میرسد. در مقال پی آمده، به جوانبی از این موضوع پرداخته شده است. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقمندان را مفید و مقبولآید.
در زمانه و کارنامه شیخ شهید
سخن را از این نکته آغاز کنیم که یکی از مخالفین سرسخت شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری، درباره او نوشت: «حاج شیخ فضلالله اگر چند ماهی در عتبات توقف کند شخص اول علمای اسلام خواهد گردید، چه هم حسن سلوک دارد و هم مراتب علمیه و هم نکات ریاست را بهتر از دیگران داراست....» (۱) بیتردید شخصیتی که دشمنان درباره وی، اینگونه زبان به اعتراف گشودهاند در خور شناخت بیشتر مینماید.
آیتالله حاج شیخ فضلالله نوری، در سال ۱۲۵۹ ق، در مازندران متولد شد. پدرش ملاعباس کجوری و داییاش محدث نوری صاحب مستدرک الوسائل بود. پس از گذراندن تحصیلات مکتب خانه در زادگاه و تکمیل آن در حوزه علمیه تهران به نجف رفت. در طول هشت سال اقامت خود در حوزه این شهر از محضر بزرگانی همانند آیات: میرزا حبیبالله رشتی و میرزا محمدحسن شیرازی بهرهمند گردید. سپس به همراه استادش میرزای شیرازی، به سامرا رفت و به مدت ۱۲ سال به بهرهگیری ادامه داد، آنگاه به امر ایشان رهسپار تهران شد. شیخ فضلالله در جنبش تنباکو، نقش فعالی داشت و به نمایندگی از میرزای شیرازی به هدایت نهضت در پایتخت پرداخت. با وفات آیتالله میرزا محمدحسن آشتیانی، ایشان به مهمترین شخصیت روحانی تهران تبدیل شد. هنگامی که نهضت عدالتخانه آغاز گشت، شیخ با مساعدت به معترضان، در مهاجرت کبرای قم حضور پیدا کرد. با پیروزی جنبش، اختلافات بین علما و روشنفکران، در موضوع ماهیت مشروطه و چگونگی انطباق رویکردهای سیاسی اسلام با مکاتب غربی آشکار شد. نکاتی که از ارکان برپایی حکومت مشروطه بود، اما برای آن دو دسته تعاریفی خاص داشت. شیخ فضلالله نوری نیز بنابر قوانین اسلامی و شرایط آن دوره ایران، این مفاهیم را تبیین کرد، اما طولی نکشید که با واکنش منفی روشنفکران و برخی از هم لباسان خود روبهرو شد. چنانچه این ماجرا با استبداد صغیر و سپس فتح تهران، شدت گرفت و در نهایت با اعدام ایشان پایان یافت.
از «دارالشورای اسلامی» تا «مشروطیت»
از زمانی که واژه «دارالشورای اسلامی» وارد ادبیات جامعه ایران شد، برخی دیگر به جهت آشنایی با فضای فکری اروپا، این کلمه را مناسب با حقوق سایر نحلههای حاضر در ایران ندانستند. در واقع این گروه جدید، روشنفکرانی بودند که دین را در تضاد با آزادی و عدالت توصیف میکردند و سعی داشتند مفاهیم بنیادینی از غرب را در عرصه حاکمیت وارد سازند. بدین ترتیب که این مفاهیم را در قالب بومی گنجانده و از آن در حکومت جدید استفاده کنند. البته روشنفکران پیش از این، تعریف مفاهیم را در کتب یا روزنامههایشان آغاز کرده بودند، اما با پیروزی جنبش مشروطه، حرکت خویش را شدت بخشیدند. آنان در این جریان هم توانستند، برخی از روحانیون همانند سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله طباطبایی را همراه با خویش سازند. (۲) نگرش شیخ فضلالله نوری اما، نسبت به مشروطیت متفاوت بود، (۳) زیرا وی بنابر جایگاه والای علمی و مذهبی خویش در تهران، خود تعریفی جداگانه از نظام جدید داشت که چندان به مذاق روشنفکران و ایدههایشان نمینشست:
«بسماﷲ الرحمنالرحیم. صورت مقاصد علماء اعلام و حجج اسلام مهاجرین (دامت برکاتهم)، بر وجه اجمال. در این ورقه براى برادران دینى نوشته میشود که بدانند و بفهمند که به هیچ وجه غرض دنیوى نیست، فقط غرض حفظ بیضه اسلام از انحرافات که ملحدین و زنادقه (خذلهم اﷲ) اراده نموده. لا انا لهم اﷲ تعالى ما ارادوا انشاءاﷲ تعالی. اولاً تلو کلمه مشروطه در اول قانون اساسى، تصریح به کلمه مبارکه مشروعه و قانون محمدى (صلىاﷲ علیهوآله) بشود. ثانیا ً آنکه لایحه نظارت علماء که به طبع رسیده، بدون تغییر ضم قانون شود و تعیین هیئت نظار هم در همه اعصار فقط با علما مقلَدین باشد، چه آنکه خودشان تعیین بفرمایند، یا به قرعه خودشان معین شود و ماده [ای]که حجهالاسلام آقاى آخوند خراسانى (مدظله)، که تلگرافا ً توسط حجهالاسلام آقاى حاجى شیخ فضلاﷲ (دامت برکاته) از مجلس محترم خواستند، امتثالا ً لامره الشریف در قانون اساسى درج شود. ثالثاً اصلاحات مواد قانونیه از تقیید مطلقات و تخصیصات عمومات و استثناء مایحتاج الى الاستثناء، مثل تهذیب مطبوعات و روزنامجات از کفریات و توهینات به شرع و اهل شرع و غیرها که در محضر علما اعلام و وجوه از وکلا واقع شد، باید به همان نحو در نظامنامه بدون تغییر و تبدیل درج شود. انشاءاﷲ تعالی». (۴)
برای شیخ حفظ موجودیت اسلام و استقلال مملکت، در اولویت قرار داشت و بر این اساس باید ساز و کار مجلس و قانون اساسی اجرا میشد. از اینروی قضاوت اندیشه او، تقریباً در نزد تاریخ نگاران قدیم و جدید مشروطه، همراه با توهین و برچسبهای ناوا بود. (۵) با این همه برخی از مورخان، همانند احمد کسروی، فریدون آدمیت و ماشاءالله آجودانی به نکتهای اعتراف کردند که شیخ فضلالله از همان روزهای آغاز مجلس شورای ملی به آن رسیده بود (۶): مشروطیت غربی در قالب دینی و به ویژه تشییع نمیگنجید و اغلب معارف آن نسبت به دغدغههای اسلامی نگرشی مبهم داشت. این موضوع برای شیخ، با تشکیل اولین دوره از مجلس شورای ملی عینی شد: «جعل قانون، کلاً ام بعضاً، منافات با اسلام دارد و این کار، کار پیغمبری است؛ لذا هر رسولی که مبعوث شد، از برای همین کار بود. بعضی از احکام پیغمبر سابق را امضا میفرمود و بعضی را تغییر میداد، تا آنکه خاتم انبیا (ص) مبعوث شد و دین خدا را کاملاً بیان فرمود؛ لذا او خاتم انبیاست و قانون الهی که او آورد، دیگر نقص نخواهد داشت، حتی نسبت به تمام ایام و نیز نسبت به تمام مردم... حاصل آنکه مُسلِم را حق جعل قانون نیست... پس این دارالشوری که مردم خواستند منعقدش نمایند و از روی موافقت با طباع اکثریت آرا تعیین قانون کنند، اگر مقصودشان جعل قانون جدید بود، چنانکه این هیئت را مقننه میخوانند، بیاشکال تصدیق به صحت آن، منافات با اقرار به نبوت و خاتمیت و کمال دین داشت....» (۷)
هم از اینروی ایشان لزوم وجود شورایی از مجتهدان طراز اول را به منظور نظارت بر تصویت قوانین پیشنهاد کردند که یکی از دلایل آن را با قلم خویش و تحت عنوان «لایحه قرآن»، مکتوب نمود: «باید گفته شود که قوانین جاریه در مملکت، نسبت به نوامیس الهیه از جان و مال و عرض مردم، مطابق فتوای مجتهدین عدول هر عصری که مرجع تقلید مردمند، باشند و از اینرو باید تمام قوانین، ملفوف و مطوی گردد و نوامیس الهیه در تحت نظریات مجتهدین عدول باشد، تا تصرفات غاصبانه که موجب هزارگونه اشکالات مذهبی برای متدینین است، مرفوع گردد؛ و منصب دولت و اجرای آن از عدلیه و نظمیه و سایر حکام، فقط اجرای احکام صادره از مجتهدین عدول میباشد، چنانچه تکلیف هر مکلفی، انفاذ حکم مجتهد عادل است....» (۸) این موضوع موجب مخالفت روشنفکران، تندروها و برخی از روحانیون شد و آنان این امر را غیر ممکن میدانستند، اما بالاخره شیخ فضلالله نوری موفق به تصویب پیشنهاد خویش گشت. (۹) البته این آغاز راه بود، زیرا تهدیدها و آزارها به جان شیخ افزایش یافت، چنانچه یکبار قصد ترور وی را کردند که خطر از او دفع شد. (۱۰)
ناهمخوانی اندیشه سیاسی غرب، با قوانین اسلامی
شیخ با گذر زمان و پس از مشاهده شرایط سیاسی حاکم، همراه با جمع کثیری از روحانیون دیگر، به بستنشینی سه ماهه در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) روی آورد، تا به همگان اهمیت استقلال حکومت اسلامی را یادآوری کند. این موضوع برای برخی، به معنای دشمنی با نظام مشروطیت بود و برای عدهای دیگر، لزوم تفکر بر مسئله چگونگی سازگاری آرای سیاسی غرب با دین اسلام. براین اساس دسته اول، شیخ را در قامت یک شریک جرم در کنار محمد علی شاه میدیدند و بدین ترتیب، سعی به تخریب وجهه وی در روزنامهها و اعلامیههای خود داشتند. این موضوع موجب انشقاق در مردم شد چنانکه آثار را در مقطع اعدام ایشان و سکوت عمده مشروطه خواهان و مردم، شاهد هستیم. اما برای دسته دوم مسئله به گونهای متفاوت ظاهر میگشت چراکه ماجرای تاویل در احکام و انطباق آن با رویکردهای بنیادین اروپایی توسط روشنفکران مطرح میشد. نگرانی شیخ نیز از این مسئله بود چنان که نوشت: «دیدم دستهای از مردم که در همه وقت مرمی به بعضی از انحراف بودند، وارد بر کار شدند. کمکم کلمات موهمه از ایشان شنیده میشد که حمل بر صحت میشد... زمام امور حل و عقد مطالب و قبض و بسط مهام کلیه، به دست آنها بود....» (۱۱)
بدین سبب در زمان تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم، شیخ با انتشار رساله مشهور «حرمت مشروطه» و لوایح مربوطه، مواضع خود را آشکارا تبیین کرد. در این نوشتارها تمرکز اصلی بر حفظ بنای اسلام بود چراکه در نگرش شیخ، معنای مشروطیت بار مشترک لفظی داشت. در این دایره واژههای: آزادی، مساوات و عدالت، با عقاید دینی اشتراک داشت، اما آنها میبایست در چارچوب حکومت اسلامی عملی میشد. امری که در نزد روشنفکران نسبی بود و تحدیدی بر تعریف این مفاهیم اعمال نمیشد. برای مثال، شیخ آزادی را به معنای مجوز بر هر امر یا هرج و مرج در نظام جدید تبیین نمیکرد (۱۲) و این معنا را از اظهارات علمای عتبات، در قالب «امر به معروف و نهی از منکر» استنباط مینمود. چنانچه شیخ در یکی از نوشتارهای ایام تحصن خود نوشت: «ما همان چیزی را میخواهیم که علمای عتبات خواستهاند.» (۱۳) با این اقدام او هم نظرات روحانیون عتبات را اعلام میکرد و هم از تصویب «قوانین خارجه» در تدوین نظام نامه قانون اساسی مملکت مانع میشد. (۱۴) قوانینی که توسط برخی از روشنفکران و طیف تندرو مجلس اول، مورد حمایت قرار میگرفت و به منظور اقناع مردم، روزنامهها و شبنامهها شمارههایی را به آن مطالب اختصاص میدادند. شیخ فضلالله نیز از این رویدادها نگران بود و در تحلیل شخصیت شناسی نمایندگان مجلس اول اعلام کرد: «حضرات مهاجرین زاویه هم میگویند، باید مجلس مسلمانها مجلسی باشد که تقویت اسلام بکند نه ترویج کفر. پس دسته بابیها و دسته طبیعها و دسته مستضعفین در دین که همه منکر اسلام و مروج کفرند، باید بالکلیه خارج شوند چه از متن و چه از حواشی مجلس....» (۱۵) بر این اساس در چند نوبت به نامهها و تلگرافات روحانیون عتبات اشاره کرد، تا از دغدغه و نگرانی آنان مردم را آگاه کند. اما تبلیغات شیخ و گروهی که در اطراف وی بودند، هرگز نمیتوانست غوغای جماعت شهرآشوب و تندرو را از خویش متأثر سازد.
آزادی و برابری مشروطه خواهان، یک ثلث شریعت را میبرد!
پایان این مقال را به بخشی از نامه آیتالله شیخ فضلالله نوری به فرزندش حاج میرزاهادی در نجف اختصاص میدهیم که در عداد واپسین نامههای او در دوران حیات است. این مسوده از آن روی در خور اهمیت مینماید که آیینهای از اندیشههای راهبردی شیخ، در آخرین روزهای زندگی اوست:
«این شریعت سماویه را این قانون قرآنی را نواب امام (علیه الصلوات و السلام)، قریب هزار سال است قرناً بعد قرن، به تحمل انواع مشاق و مجاهدت، نگهداشته و بر ما لازم است در قبال صاحبان اتساع مشرب و آزادی مذهب، از بذل جهد و مال و مهجه، چیزی دریغ نداریم، تا به دست طبقه آتیه بسپاریم، طبقه آتیه شاید خوشبختانه سیویلیزه باشند و در پلتیک به احرار سلانیک تأسی کنند! اذا اصلح المتخاصمان فما بال التظاره... اعتقاد من این است که ایران به دو تأسیس بزرگ محتاج است. اگر کردند، انشاءالله میماند والا- العیاذ بالله- مشکل است. یکی تأسیس برای تربیت اهالی، به معارفی که امروز از پرتوی آنها روی زمین روشن شده است ولی به شرطها و شروطها و دیگر تأسیس معدلت عمومی که تمام طبقات رعیت از شکایات دوائر دولتی و تطاول ظلام و حکام آسوده باشند. عنوان صحیح که از جنس مسلمان، بلکه مطالبه کردن آن از پادشاه خود شایسته و زیبنده و سزاوارتر است همین است و بس. حیات ملت و استقلال دولت و ترقی رعیت، من جمیع الجهات، انحصار دارد به این دو تأسیس عظیم نه صبغه کنستیتوسیون و عنوان پارلمنت و اقتراح آزادی و برابری که یک ثلث شریعت مقدسه را میبرد. کسانی که دستاویز طلب عدل و علم و بهانه رفع ظلم و جهل این صیغه را و این عنوان را مطالبه دارند، به جان ضیاءالحق که خدا و رسول از آنها بیزارند. شاید از سلسله علمیه هم بر بعضی حقیقت امر مکشوف نباشد و همه بر اشتباه به حقیقت امر ننگریسته در دقایق امر فرصت باریک شدن نیافته باشند. بلی، اقدام و اهتمام به ترویج معارف و نشر معدلت و دوام این دو اساس بزرگ، منوط است بر اینکه در هر عصری هیئتی مخصوص، مراقب و قیم آنها بوده باشند، تا پاینده و جاوید بماند و معنی حقیقت به هم رساند و آن نتایج مسطوره و آثار مترقبه که در چند شماره نمیگنجد بر وجه کامل حاصل شود. پسای فرزند. در اصل هندسه اصلاحات و نقشه ترمیمات، اختلاف فاحش نیست اگر در طریق و کیفیت نائل شدن به آن مقصد عالی، بنا بر سازگاری باشد نه ناهنجاری، حفبّاً و کرامتاً، سایر علمای ایران بلکه درباریان که تا اینجا حاضرند و موقع را منتظرند.»
پینوشت:
۱. ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۴ ص ۴۲۸،
۲. برای مطالعه بیشتر در زمینه گفتمانهای موجود در عصر مشروطه به مقاله زیر مراجعه فرمایید:
سیدصدرالدین موسوی جشنی، مسعود درودی و انسیه اسلانی کتولی، «صورتبندی گفتمانی علمای شیعه در انقلاب مشروطه»، مجله گنجینه اسناد، تابستان ۱۳۹۳،
۳. برای اطلاع بیشتر در این موضوع میتوانید به مقاله زیر مراجعه فرمایید:
علی محمد طرفداری و جمال رضایی، «تأملی در مبانی نظری و ضرورتهای تاریخی نظریه مشروطه مشروعه شیخ فضل الله نوری»، مجله گنجینه اسناد، پاییز ۱۳۹۰،
۴. محمد ترکمان، «رسائل، اعلامیهها، مکتوبات و...»، تهران: نشر رسا، ۱۳۶۲ ج ۱، صص ۲۳۲- ۲۳۱،
۵. لطفالله آجودانی نوشته است: «در یک تحلیل نهایی درباره شیخ فضلالله نوری باید گفت...، او خواهان یک حکومت سلطنتی بود که حامی اسلام و روحانیت باشد نه کمتر و نه بیشتر». (آجودانی، لطفالله، «علما و انقلاب مشروطیت ایران»، تهران: اختران، ۱۳۸۳، ص ۱۲۶،
۶. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران: امیر کبیر، ۱۳۵۷، ص ۳۱۶ و ۵۴۲؛ فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت، تهران: پیام، ۱۳۵۵ ص ۲۶۱ و ۲۶۲،
۷. نوری، شیخ فضلاﷲ (بی تا)، «رساله تذکره الغافل و ارشاد الجاهل»، تهران: چاپ سنگی، صص ۵- ۸،
۸. نوری، شیخ فضلالله، «لوایح»، به کوشش هما رضوانی، تهران: تاریخ ایران، ۱۳۶۲، ص ۶۹؛ ترکمان، همان، ج ۱، ص ۳۶۰،
۹. کسروی متن اولیه پیشنهاد شیخ فضلالله را چنین آورده: «مقرر است در هر عصری از اعصار انجمنی از طراز اول مجتهدین، متدینین و فقها تشکیل شود که قوانین موضوعه مجلس را قبل از تاسیس، در آن انجمن به دقت ملاحظه و مذاکره نمایند. اگر آن چه وضع شده مخالف با احکام شرعیه باشد، عنوان قانونیت پیدا نخواهد کرد و امر انجمن ملی در این باب مطاع و متبع است و این ماده ابداً تغییرپذیر نخواهد بود.». (جمالاده، ناصر، «تنوع گفتمانی علمای شیعه در عصر مشروطیت»، بخش اول، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق (ع)، تابستان و پاییز ۱۳۷۷، ص ۶۹) البته باید گفت که شیخ فضلالله
۱۰. مهدی مهرعلیزاده، «جایگاه مشروطیت و مجلس شورا در لوایح آیتلله شیخ فضللله نوری»، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، ۱۳۷۱، ش ۴ و ۵، ص ۶۶،
۱۱. زرگری نژاد، عبدالحسین، «رسائل مشروطیت»، تهران: انتشارات کویر، ۱۳۸۴ صص ۱۵۳- ۱۵۴،
۱۲. عبدالحسین خسروپناه، «اندیشه سیاسی شیخ فضللله نوری و میرزای نایینی»، فصلنامه آموزه، ۱۳۸۳، ش ۵، ص ۲۸۱،
۱۳. محمد ترکمان، بخش روزنامه شیخ فضللله نوری، ص ۲۴۷- ۲۸۷،
۱۴. همان، ۲۴۶،
۱۵. همان، ۲۷۹