کد خبر: 1098503
تاریخ انتشار: ۰۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
روز‌های پس از عملیات مرصاد در گفتگو با یک رزمنده
عملیات مرصاد در پنجم مردادماه ۱۳۶۷ انجام گرفت، اما پس از آنکه نیرو‌های نفاق منهدم شدند، هنوز باقی مانده آن‌ها در مناطق درگیری حضور داشتند و تا دو الی سه روز بعد هم، درگیری‌های پراکنده‌ای ادامه داشت. در گفت‌و‌گویی که با علی گلدوست از رزمندگان تهرانی دفاع‌مقدس داشتیم، خاطرات آن روز‌ها را مرور می‌کنیم.
علیرضا محمدی

عملیات مرصاد در پنجم مردادماه ۱۳۶۷ انجام گرفت، اما پس از آنکه نیرو‌های نفاق منهدم شدند، هنوز باقی مانده آن‌ها در مناطق درگیری حضور داشتند و تا دو الی سه روز بعد هم، درگیری‌های پراکنده‌ای ادامه داشت. در گفت‌و‌گویی که با علی گلدوست از رزمندگان تهرانی دفاع‌مقدس داشتیم، خاطرات آن روز‌ها را مرور می‌کنیم.

در عملیات مرصاد در کدام منطقه بودید؟
بعد از پذیرش قطعنامه یک عده از نیرو‌های لشکر ۲۷ در اردوگاه کارون بودند. عقبه ما هم که در پادگان دوکوهه بود. من مدتی بین این اردوگاه و پادگان در رفت و آمد بودم که شنیدم منافقین حمله کرده‌اند. یکسری کار‌هایی برایم پیش آمد که توضیحش طولانی است، همین قدر بگویم که توانستم خودم را شامگاه پنجم مرداد به محل اصلی درگیری‌ها یعنی جاده اسلام‌آباد به کرمانشاه برسانم، کمر منافقین شکسته بود و ده‌ها دستگاه تانک و نفربر و خودروهای‌شان روی جاده به صورت ستونی در حال سوختن بود، ولی خب باقی‌مانده‌شان پراکنده شده بودند و باید به حساب آن‌ها می‌رسیدیم.

پس عملیات در روز‌های بعد هم ادامه داشت؟
بله ادامه داشت. روز ششم مرداد هم ما باز شهید دادیم. چون تعدادی از ماشین‌های زرهی منافقین به صورت گروهی فرار کرده بودند، این‌ها می‌توانستند برای گروه‌های کوچک‌تر رزمنده‌ها مشکل‌ساز شوند. مثلاً در یک منطقه‌ای بالای ۱۰ خودروی منافقین گروهی فرار کرده و با یک گروهان از بچه‌ها رو‌به‌رو شده بودند. غیر از این گروه‌های پراکنده، بسیاری از نیرو‌های نفاق که زنده مانده بودند، با پای پیاده در کوه و کمر پراکنده بودند و می‌توانستند برای مردم خطر‌آفرین باشند. منطقه کوهستانی بود و تعقیب آن‌ها کار راحتی نبود.

خودتان با فراری‌های دشمن روبه‌رو شدید؟
یادم است یک تپه‌ای بود که چند کیلومتری از چهارزبر فاصله داشت. آنجا به همراه چند نفر از نیرو‌های اطلاعاتی تیپ قائم رفتیم. (دقیق یادم نیست از بچه‌های قائم بودند یا یگان دیگری) حدود ۱۰ الی ۱۵ جنازه منافق یکجا روی زمین افتاده بود. لباس هم به تن نداشتند. حالا نمی‌دانم از گرما بود یا اینکه نمی‌خواستند شناسایی شوند که هیچ مدرک و لباسی کنارشان نبود. در هوای گرم مرداد این جنازه‌ها خیلی زود بو گرفته بودند. منافقین حتی کشته‌های‌شان هم برای ما دردسر داشت. یکی از بچه‌ها تعریف می‌کرد که تعدادی از منافقین در صف غذای رزمنده‌ها اسیر شده بودند. اینها، چون غذایی گیرشان نیامده بود، با لباس مبدل رفته بودند در صف غذای بچه‌های رزمنده و همانجا شناسایی شده بودند.

تا چه روزی درگیر باقیمانده منافقین بودید؟
این را بگویم که من مسئولیت یا مأموریت مستقیم نداشتم که در تعقیب منافقین باشم. مثل خیلی از بچه‌های رزمنده احساس مسئولیت کردم که همراه دیگر بچه‌ها فراری‌ها را تعقیب کنیم. تا هشتم مرداد همچنان درگیر این‌ها بودیم. از روز ششم دیگر درگیری به آن شکل و شمایل نبود. روز هفتم و هشتم هم که صرفاً یا جنازه‌های‌شان کشف می‌شد یا نهایتاً یک درگیری انفرادی رخ می‌داد و فرد فراری کشته می‌شد یا به اسارت درمی‌آمد. این‌ها بعد از شکست خیلی‌های‌شان می‌خواستند دوباره به عراق برگردند که از گرما و گرسنگی بین راه تلف شده بودند. حق‌شان هم بود! کسی که به کشورش خیانت کند، عاقبتش همین است. یادم است یک جنازه‌ای از منافقین را دیدم شلوار جین به پا داشت. چهره‌اش طوری بود که انگار گریه کرده است. دلم به حالش سوخت، همه این‌ها را رجوی فریب داده و از اروپا به مهلکه کشانده بود. آمده بودند و اینطور ذلیلانه کشته شدند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار