مرد جوانی که به خاطر اختلاف با همسرش او را به قتل رساندهبود، در جلسه محاکمه با درخواست قصاص از سوی اولیایدم، مدعی شد ناخواسته مرتکب قتل شدهاست.
به گزارش «جوان»، سال ۹۹ مرد سالخوردهای به اداره پلیس تهران رفت و مأموران را از ناپدید شدن دخترش باخبر کرد. او به مأموران گفت: «چند سال قبل دخترم به عقد مرد پولداری به نام سهراب درآمد. من با ازدواج آنها مخالف بودم، اما هر چه با دخترم صحبت کردم، بیفایدهبود و میگفت عاشق شده و تصمیمش را گرفتهاست. به ناچار قبول کردم و آنها با هم ازدواج کردند. حاصل این ازدواج یک دختر شش ساله است. دخترم و دامادم با هم اختلاف داشتند، ولی من در زندگی آنها دخالتی نمیکردم. دیشب سهراب مقابل خانهمان آمد و گفت سارا خانه را ترک کردهاست. چند بار با تلفن همراهش تماس گرفتم، اما پاسخی نشنیدم. همان موقع همهجا سراغش را گرفتیم، اما ردی از او به دست نیامد. از پلیس کمک میخواهم تا دخترم را پیدا کند. خیلی بیقرارم، احتمال میدهم اتفاق بدی افتادهباشد.»
بعد از اعلام این گزارش، تلاش برای یافتن زن جوان آغاز شد، اما چند روزی گذشت و ردی از او به دست نیامد. تحقیقات ادامه داشت که مأموران با توجه به اظهارات پدر سارا، به اختلافات دنبالهدار سارا و شوهرش پی بردند، اما این اختلافات با رابطه شوهر سارا با دو زن جوان بیشتر شدهبود.
با به دست آمدن این اطلاعات، شوهر سارا بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت و سرانجام در روند بازجوییها به قتل همسرش اعتراف کرد و در شرح ماجرا گفت: «مرد پولداری هستم و همه امکانات را برای همسرم مهیا کردهبودم. مدتی بود سارا به من مشکوک شدهبود و بهانه میگرفت. سرم به کار خودم بود و هر چه سعی میکردم سارا را متقاعد کنم، بیفایده بود. مدتی گذشت و از دست بداخلاقیهای سارا خسته شدهبودم. در این شرایط بود که با دو زن جوان آشنا شدم و بعد از مدتی آنها را به خانهمان دعوت کردم. سارا وقتی متوجه موضوع شد، مدام به من توهین و بیاحترامی میکرد. از رفتارهایش خسته شدهبودم، طوری که میخواستیم از هم جدا شویم. روز حادثه من و سارا دوباره بحثمان شد و او مدام به من فحاشی میکرد. این شد که طنابی دور گردنش انداختم و از شدت عصبانیت او را خفه کردم.»
با اقرارهای متهم، وی بعد از بازسازی صحنه جرم، راهی زندان شد. پرونده به شعبه هشتم دادگاه فرستاده شد و متهم در اولین جلسه مقابل هیئت قضایی آن شعبه قرار گرفت.
ابتدای جلسه اولیایدم که پدر و مادر مقتول بودند، درخواست قصاص کردند. سپس متهم در جایگاه ایستاد و خلاف اظهاراتش گفت: «قبول دارم مرتکب قتل شدهام، اما عمدی نبود. او داستان دیگری تعریف کرد و در شرح ماجرا گفت: «روز حادثه وقتی از محل کار به خانه برگشتم، سارا خواب بود. او را بیدار کردم و گفتم غذا میخواهم، اما او عصبانی شد و شروع به فحاشی کرد. او میگفت حق ندارم با او صحبت کنم و گله داشت چرا او را از خواب بیدار کردهام.» متهم ادامه داد: من و سارا با هم درگیر شدیم. سارا مدام داد و فریاد میکشید و میخواست همسایهها صدایش را بشنوند و آبروی مرا ببرد. برای اینکه او را ساکت کنم از شدت عصبانیت طنابی دور گردنش انداختم و کشیدم. اصلاً نفهمیدم چطور از نفس افتاد. باور کنید قصد کشتن او را نداشتم و این حادثه اتفاقی رقم خورد. بعد از قتل نمیدانستم با جسد چکار کنم. برای گمراه کردن پلیس آن را به باغی در ازگل بردم و شبانه دفن کردم. بعد به خانه پدرزنم رفتم و گفتم سارا خانه را ترک کردهاست و چند روزی است از او خبری نیست.»
متهم گفت: «پشیمانم. قبول دارم با همسرم اختلاف داشتم، اما راضی به مرگش نبودم. این حادثه در یک لحظه غفلت اتفاق افتاد و حالا از اولیایدم درخواست گذشت دارم.»
در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شدند.