براي آزادي خرمشهر، تمام مردم ايران با هر دين و قوميتي همقسم شده بودند. نبرد براي آزادي خرمشهر يك مسئله مهم و ملي بود و حفظ تماميت ارضي و رهايي خاك كشور از چنگ دشمن، بزرگترين هدف هر ايراني بود. فريبرز موريم به عنوان يك هموطن كليمي عِرق زيادی به ميهن و سرزمين مادرياش داشت و نميتوانست اشغال خرمشهر را ببيند و كاري براي آزادياش انجام ندهد.
فريبرز يك بار هنگام مهاجرت اجباري خانوادهاش از كرمانشاه، با دشمن بعثي مواجه شده و با شهامت خود را از چنگشان رها كرده بود. پس از آن با عزمي راسخ و با انگيزهاي قاطع در دفاع از وطن و با تشويق و حمايت خانواده، در تاريخ 22 بهمن 1360، به خدمت سربازي اعزام شد. او با طي دوره آموزشي در شهر مشهد، همراه با ساير برادران هموطن خود به جبهه رفت و در گردان توپخانه لشكر 77 خراسان در پست ديدهباني قرار گرفت و در چندين عمليات به طور فعال شركت كرد.
شهيد موريم و ديگر همرزمانش در عمليات اليبيتالمقدس شركت كرد و اشتياق زيادي داشت تا آزادي خونين شهر را ببيند. نهايتاً اين عمليات منجر به آزادسازي خرمشهر شد.
چند ماه پس از حضور در عمليات الي بيتالمقدس، شهيد موريم در عمليات والفجر مقدماتي شركت كرد. او در اين عمليات همچنان كه به ديدهباني توپخانه لشكر 77 خراسان مشغول بود تا قلب دشمن پيش رفت و زماني كه در پشت خاكريز دشمن قرار داشت، نارنجكي از سوي دشمن به طرفش پرتاب شد كه در اثر انفجار آن از ناحيه شكم به شدت مجروح شد. فريبرز ابتدا به يكي از بيمارستانهاي اهواز منتقل شد و تحت عمل جراحي قرار گرفت و پس از دو روز به بيمارستان شهيد دكتر فقيهي شيراز منتقل شد و پس از گذشت 10 روز، در تاريخ 30 بهمن 1361، به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
پزشكي كه چند ساعت قبل از شهادت فريبرز در بيمارستان بالاي سرش حاضر شده بود، درباره آن ديدار ميگويد: «آن زمان من دانشجوي سال سوم پزشكي در دانشگاه شيراز بودم كه بالاي سر شهيد موريم رفتم. او در همان حال كه اوضاعش وخيم بود، به من گفت فكر نكن از راهي كه رفتهام پشيمانم. اگر بار ديگر در اين شرايط قرار بگيرم از سربازي فرار نخواهم كرد و مقابل دشمن خواهم ايستاد.»
خواهر شهيد موريم تعريف ميكند: «برادرم سال 1361 در عمليات والفجرمقدماتي مجروح شد و پس از آن او را به بيمارستاني در شيراز منتقل كردند. فریبرز در سن 23سالگي به شهادت رسيد. پيش از آن در عملياتهاي ديگر از جمله اليبيتالمقدس هم حضور داشت و با دل و جان براي وطنش جنگيد. او پيش از شهادت به من توصيه كرد كه حتماً مراقب پدر و مادرمان باشم.»