وبسایت لوموند دیپلماتیک به مناسبت مطلبی در ماه می، کاریکاتور جالب توجهی را منتشر کرد. جو بایدن، رئیسجمهور امریکا در این کاریکاتور در کنار اورزولا فن درلاین، رئیس کمیسیون اروپا و جلوی مجسمه مشهور آزادی امریکا ایستاده است و با اشاره به این مجسمه از نمایندگان سه کشور عربی، چین و هند میپرسد: «مشکل شما با مدل ما چیه؟» نماینده کشور عربی میگوید: «اینکه یک زنه!»، چین میگوید: «تحمیلی است» و هند میگوید: «متکبرانه است.» این کاریکاتور به خوبی وضعیت امریکا به همراه غرب را در جهان فعلی به تصویر کشیده است؛ جهانی که دیگر حاضر نیست مدل غربی را تقدیس کند و حاضر است با نه گفتن به آن، هویتی مستقل فارغ از برچسبهای غربی داشته باشد.
دکترین استعماری
دکترین مونرو (Monroe Doctorine) دکترین امریکا در سیاست خارجی بود که از سوی جیمز مونرو، رئیسجمهور وقت امریکا در دوم دسامبر ۱۸۲۳ اعلام شد. بنابر این دکترین، دولت امریکا با استعمار یا دخالت قدرتهای اروپایی در کشورهای تازهاستقلالیافته در قاره امریکا مخالفت و با خودداری از دخالت در جنگهای بین قدرتهای استعماری اروپایی و مستعمرات آنها، وقوع جنگ یا فعالیت استعماری در قاره امریکا را به عنوان حرکتی خصمانه قلمداد میکرد. تجربه ۲۰۰ سال گذشته نشان داده منظور امریکا از این دکترین انحصار استعماری خود بر قاره امریکا بوده است که آن را حیاط خلوت خاص خود میداند. برنی سندرز، سناتور و از سیاستمداران پیشرو امریکا در فوریه تأیید کرد که امریکا همواره به دنبال تضعیف دولتهای امریکای لاتین و حوزه کارائیب بوده و در این خصوص گفت: «در ۲۰۰سال گذشته کشور ما تحت دکترین مونرو فعالیت کرده و این پیشفرض را در پیش گرفته است که امریکا به عنوان قدرت برتر در نیمکره غربی این حق را دارد در امور هر کشوری که ممکن است منافع ادعایی ما را تهدید کند، مداخله کند. ما با این دکترین دستکم دهها دولت را تضعیف و سرنگون کردهایم.» حالا واشنگتن میخواهد با دعوت نکردن از کوبا، نیکارگوئه و ونزوئلا به نشست قاره امریکا در ماه آینده میلادی، عملاً آنها را از جمع کشورهای این قاره حذف کند، اما مانوئل لوپز اوبرادور و لوئیس آرسه، رؤسای جمهور مکزیک و بولیوی در واکنش به این اقدام گفتهاند که اگر امریکا اصرار به دعوت نکردن از این سه کشور داشته باشد، آنها هم در این نشست شرکت نخواهند کرد. این یک «نه» به دکترین استعماری مونرو امریکاست و اینکه اصل سیاست خارجی امریکا در قاره امریکا دیگر آن کارکرد سابق را ندارد.
مشکل رهبری امریکا
داگ باندو در مقاله ۱۳ میوبسایت آنتیوار از مشکل در «رهبری» امریکا صحبت میکند و مینویسد: «سیاستگذاران امریکا معتقدند رهبری مستلزم سلطه است؛ فرمان دادن به مابقی جهان تا اینکه رفتار مناسبی داشته باشند. وقتی که آنها از شکست در رهبری میگویند، منظورشان این است که دیگران از دستورات امریکا تبعیت نمیکنند. آنها معتقدند هر کسی را که حاضر به انجام این کار نشد، باید مجبور به تبعیت کرد، خواه از طریق فشار دیپلماتیک و تحریمهای اقتصادی باشد یا در صورت لزوم، از طریق اقدامات نظامی.» مثالی که او ذکر میکند جالب توجه است؛ مجمعالجزایر سلیمان در اقیانوس آرام. این مجمعالجزایر کوچک اخیراً معاهدهای با جمهوری خلق چین امضا کرده که هر چند جزئیات آن منتشر نشده است، اما چنین به نظر میرسد که چین بنا بر آن میتواند از نیروی پلیس و نظامی خود در این مجمعالجزایر برای حمایت از حکومت آن، اتباع چینی و حتی بنادر آن استفاده کند. شکی نیست که چنین چیزی برای امریکا قابل تحمل نیست و به همین جهت، امریکا به همراه متحدش استرالیا به شدت واکنش نشان دادهاند. این دو از هونیارا، پایتخت مجمعالجزایر سلیمان خواستهاند این معاهده را لغو کند و حتی این مجمعالجزایر را به صورت سربسته تهدید به اقدام نظامی کردهاند. باندو این مورد را مثال آشکاری از ریاکاری امریکا میداند که منطقه آسیا و اقیانوس آرام را پر از معاهدات، ائتلافها، شرکا، پایگاهها، پادگانها، نیروها و کشتیهای خود کرده است، اما حاضر به تحمل یک معاهده نیست و به این صراحت در امور داخلی مجمعالجزایر سلیمان دخالت میکند. با این حال، هونیارا با عصبانیت به واشنگتن «نه» گفته چراکه به قول باندو، کشورهایی مثل مجمعالجزایر سلیمان خسته شدهاند از اینکه میبینند امریکا آنها را به چشم بچه تخسی میبیند که باید توبیخ شوند و با «رفتاری اربابمآبانه، توهینآمیز و همراه با تهدید» به آنها امر و نهی میکند. چیزی که واشنگتن متوجه نیست، تغییری است که در جهان رخ داده و امریکا دیگر نمیتواند آن جایگاه «رهبری» گذشته را داشته باشد.
جهان چندقطبی
باندو در مقاله خود مینویسد: «به نظر میرسد باور امریکا به «مرحله تکقطبی» بعد از جنگ سرد، واشنگتن را به این عقیده راسخ خطاناپذیری و پاکی کشانده است، اما آن جهان دیگر ناپدید شده است.» در واقع، جهان امروز در حال گذار از دوقطبی دوران جنگ سرد و تکقطبی در دو سه دهه بعد از آن است و جالب این است که حتی متحد سنتی عرب امریکا نیز این نکته را به واشنگتن گوشزد میکند. روزنامه الریاض روزنامهای وابسته به دربار آلسعود است که در شماره هشتم مارس ۲۰۲۲ نوشت: «نظم قدیم جهان که پس از جنگ جهانی دوم ظهور یافت، دوقطبی بود و پس از فروپاشی اتحاد شوروی تکقطبی شد. امروز ناظر آغاز تغییراتی به سوی یک نظم جهانی چندقطبی هستیم.» الریاض با اشاره به جنگ فعلی در اوکراین افزود: «موضع برخی کشورها درباره این جنگ، نه دفاع از اصول آزادی و دموکراسی، بلکه منافعشان برای حفظ نظم کنونی است.» این نوع نگاه منحصر به این روزنامه در جهان عرب نیست و آنا بورشفسکایا و کاثرین کلیفلند در مقاله مؤسسه واشنگتن مروری به کاریکاتورهای جهان عرب کردهاند و با وجود واکنشهای متنوع آنها به این جنگ، دو موضوع اصلی نقطه مشترک آنهاست؛ عدمتوازن عمیق بین واکنش غرب به این جنگ و سایر درگیریها و مسئله فلسطین. به نظر این دو، کاریکاتورهای جهان عرب گویای ریاکاری امریکا و کشورهای غربی در هر دو مسئله است و ریاکاری نسبت به مسئله فلسطین «به عنوان تابعی از کنترل امریکا بر افکار عمومی جهان دیده میشود.»
این نوع واکنش به آرمان سیاستگذاران امریکایی برای «رهبری» جهان در وضعیتی ایجاد میشود که کشورهای جهان دیگر آن نوع نگاه به امریکا و غرب را ندارند که در آن کاریکاتور وبسایت لوموند مورد نقد قرار گرفته بود. بایدن و فن در لاین به عنوان رهبران امریکا و متحدان غربیاش تعجب میکنند که چرا کشورهای دیگر مجسمه آزادی را تقدیس نمیکنند، اما در جهان چندقطبی، نمایندههای کشورهای مختلف با «نه» گفتن به این دو، هر کدام از زاویهای متفاوت به مدل غربی نگاه و با نگاه خاص خود در مورد این مدل قضاوت میکنند.