۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۱ نقطه عطفی در آزادسازی خرمشهر بود. در این زمان نیروهای ایرانی به آن میزان از پیشرفت دست یافته بودند که فرماندهان تصمیم بگیرند مرحله نهایی عملیات یا همان آزادسازی خرمشهر را به اجرا بگذارند. در آستانه آزادسازی خرمشهر از زبان چند رزمنده حاضر در عملیات الیبیتالمقدس نگاهی به وقایع آن روزها میاندازم.
بصره یا خرمشهر!
۱۰ روز پس از شروع عملیات الیبیتالمقدس نیروهای ایرانی خودشان را به شلمچه رساندند. ۲۰ شهریورماه ۱۳۶۱ لحظه حساسی در دفاع مقدس بود. در طرح اولیه عملیات گذشتن از مرز و پیشروی به سمت بصره پیشبینی شده بود، اما، چون نیروهای عراقی در مرز به شدت مقاومت میکردند، فرماندهان تصمیم گرفتند روی آزادسازی خرمشهر تمرکز کنند و فعلاً استراتژی تعقیب و تنبیه متجاوز را به اجرا نگذارند. عبدالعلی عمرانی از رزمندگان حاضر در این عملیات میگوید: «در مرحله سوم باید به سمت جاده خرمشهر و شلمچه میرفتیم، آنجا عقبه بخشی از نیروهای عراقی بود که در خرمشهر تجمع کرده بودند. اگر شلمچه به دست نیروهای خودی میافتاد، ارتباط بین بعثیهای داخل شهر با عقبهشان قطع میشد. با روحیه پایینی که آنها داشتند در صورت محاصره امکان فتح شهر زیاد بود، اما متصل کردن حلقههای زنجیر دور شهر به این راحتیها نبود.» با رسیدن نیروهای ایرانی به شملچه، دشمن تلاش بسیاری کرد تا از محاصره نیروهایش در خرمشهر جلوگیری کند؛ بنابراین هم نیروهای داخل شهر و هم نیروهای عراقی که در مرز حضور داشتند، فشار میآوردند تا از تنگشدن این حلقه محاصره بکاهند. در همین زمان شهید باقری از عناصر اطلاعاتی خواسته بود مناطق پیرامونی، چون کوشک و شمال خرمشهر را شناسایی کنند. او فکرهایی در سر داشت.
محاصره بعثیها
پارسا از راویان و دیگر رزمندههای حاضر در عملیات میگوید: «در اولین روزهای دهه سوم اردیبهشت ۱۳۶۱، شدت جنگ در شلمچه بالا گرفته بود، اما مقاومت نیروهای ایرانی باعث شد تا از کیلومتر ۲۵ تا شمال خرمشهر و شلمچه تثبیت شود و به یک آرامش موقتی برسد. ۲۹اردیبهشت نیروهای ایرانی خودشان را به کوشک و طلائیه رسانده و حلقه محاصره را تنگتر کرده بودند. وقتی محاصره کامل شد، نوبت پیشروی به سمت خود شهر فرارسیده بود، اما نیروهای عراقی نمیخواستند به این راحتیها تسلیم شوند. آنها سعی میکردند مرتب به بچههای حاضر در کوشک و شلمچه پاتک بزنند و آنها را پراکنده کنند.»
در همان ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ بعثیها چند پاتک به نیروهای حاضر در شلمچه و کوشک زدند. دو محور در دستور کار نیروهای بعثی قرار داشت؛ یکی کوشک و دیگری ایستگاه حسینیه. عبدالعلی عمرانی میگوید: «در محور اول عراقیها از کوشک تا ۱۰کیلومتری جنوب حمله کردند که با مقاومت نیروهای ایرانی مجبور به عقبنشینی شدند. در محور دوم از شش کیلومتری جاده حسینیه و دژ مرزی شماره ۹ تا چهار کیلومتری جنوب آن حملهای را توسط سه تیپ مکانیزه، زرهی و پیاده انجام دادند. این حمله با آتش شدید ادوات عراقی پشتیبانی میشد، اما این تک سنگین هم راه به جایی نبرد و عراقیها تلفات زیادی دادند. هم دشمن و هم رزمندگان خودی فهمیده بودند که طرف پیروز میدان کیست، اما تا خرمشهر آزاد نمیشد، خیال ما راحت نبود و باید کارمان را با جدیت دنبال میکردیم.»
فتح شهر
با فرارسیدن ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ همه چیز برای شروع مرحله چهارم عملیات الیبیتالمقدس و ورود به خرمشهر آماده شده بود. در جلسهای که فرماندهان برای طرح نهایی عملیات ترتیب داده بودند، قرار شد اول خردادماه مرحله چهارم به قصد ورود رزمندگان به خرمشهر انجام شود. یک نکته مبهم در آن شرایط، حضور هزاران نیروی دشمن در داخل شهر بود. مشخص نبود که این تعداد تا چه میزان میتوانند مقاومت کنند. عمرانی بیان میدارد: «در مرحله چهارم عملیات، ما به تیپ ۳۱ عاشورا منتقل شدیم. آن زمان فرمانده این تیپ آقای امین شریعتی بود. بعدها شهید باکری فرمانده این تیپ شد، به هرحال در این مرحله جاده شلمچه به خرمشهر را بستیم. درست همان جایی که عراقیها آمدند و خرمشهر را گرفتند، ما آنجا را بستیم و مقاومت کردیم. از سمت شلمچه تیپ ما (۳۱ عاشورا) تیپ امامحسین (ع) به فرماندهی شهید خرازی، نجف اشرف به فرماندهی شهید کاظمی و تیپ ۲۷ محمدرسولالله (ص) به فرماندهی احمد متوسلیان که در سمت چپ ما بود، به سختی و با رشادتهای زیاد توانستیم خودمان را به شهر نزدیک کنیم. بچههای لشکر ۲۷ بیشتر متوجه پاتکهایی بودند که از سمت عراق به مرز وارد میشد، اما تیپهای نجف و امامحسین (ع) بیشتر متوجه خود شهر بودند و به آن طرف پیشروی میکردند. ما هم در نخلستانها، جاده شنی، پل نو، نهر عرایض حتی در روستاهای بین خرمشهر و مرز درگیری بودیم و بیش از ۳۰۰ شهید در این مرحله از عملیات تقدیم شد.»
حوالی ظهر
از اول خردادماه مرحله چهارم با قدرت آغاز شد و تا ظهر روز سوم خرداد ادامه داشت. نیروهای ایرانی با گذشتن از پل نو (همان مسیری که عراقیها سال ۵۹ برای تصرف خرمشهر طی کرده بودند) خود را به دروازههای شهر رساندند. مکی یازع از فرماندهان گردان حاضر در این عملیات هم میگوید: «درست ظهر روز سوم خرداد ۱۳۶۱ در جریان مرحله چهارم عملیات وارد خرمشهر شدیم. خیابانهایی که اکنون ویران شده بودند را طی کردیم تا به مسجد جامع رسیدیم. هنوز مناره و گلدستههای مسجد جامع پابرجا بود، اما اوضاع آشفتهای داشت. آیتالله جمی امام جمعه آبادان آمدند و اولین نماز جماعت بعد از آزادسازی خرمشهر را برگزار کردند. آن هم چه نمازی در تاریخ ماندگار شد و تعداد زیادی از رزمندهها در این نماز شرکت کردند.» خرمشهر پس از ۱۹ ماه اشغال آزاد شده بود. وقتی که ۱۹ هزار سرباز عراقی دستهایشان را به نشانه تسلیم بالا بردند، قدرتی در منطقه ظهور کرده بود که سنگر به سنگر دشمن را به عقب میراند. از این لحظه به بعد جهانیان میدانستند که طرف پیروز میدان کیست.