کد خبر: 1077366
تاریخ انتشار: ۰۸ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۲:۳۰
بازی ایران و عراق یک ویژگی خاص داشت و آن چیزی نبود جز حضور بانوان در ورزشگاه آزادی، حضوری که شاید تداوم داشته باشد و بانوان بتوانند فوتبال را از نزدیک تماشا کنند
دنیا حیدری

بازی ایران و عراق یک ویژگی خاص داشت و آن چیزی نبود جز حضور بانوان در ورزشگاه آزادی، حضوری که شاید تداوم داشته باشد و بانوان بتوانند فوتبال را از نزدیک تماشا کنند، حضوری که هرچند برای دومین بار هم حاشیه‌هایی داشت، اما جامعه مترقی و بافرهنگ کشورمان حتماً مسئولان را مجاب می‌کند تا برای حضور بانوان در ورزشگاه تمهیدات بیشتر و بهتری بیندیشند تا هم بدخواهان ساکت شوند و هم بانوان شایسته کشورمان بتوانند با حضور در میادین فوتبال به سالم‌سازی بیشتر و بهتر ورزشگاه‌ها کمک کنند. حضور بانوان در ورزشگاه آزادی تصویری به یادماندنی از محقق شدن رؤیایی که وعده‌اش از مدت‌ها قبل داده شده بود ثبت کرد. وعده‌ای که با هموار شدن مسیر حالا شاهد محقق شدن آن هستیم، آن هم در روزی که می‌توانست محقق شدن این رؤیا را دلچسب‌تر و برای همیشه در خاطر فوتبال ایران ماندگار و جاودانه کند. روزی به یادماندی با اتفاقی خاطره‌انگیز و فراموش نشدنی.
باورم نمی‌شد که بعد از ۱۷ سال کار کردن و سال‌ها عاشقی قرار است از نزدیک به تماشای ورزشی بنشینم که از دوران کودکی مرا پای جعبه جادویی میخ می‌کرد. با رقابت عقربه‌های ساعت برای پیشی گرفتن از هم و نزدیک‌تر شدن به زمان موعود، ناامیدی‌ام بیشتر می‌شد. دادن تست برای صدور ای‌دی‌کارت به تنهایی نمی‌توانست دلیل حضورم در ورزشگاه باشد. چند روزی بود که رؤیای حضور در ورزشگاه، خواب از چشمانم ربوده بود، این حس، اما تنها مختص به من نبود. در طول مسیر با هر خانمی که همکلام می‌شدم درست مانند من با هیجانی وصف نشدنی به سمت ورزشگاه راهی شده بود. ورزشگاهی که سال‌ها با حسرت از بیرون به دیوار‌های بلند آن می‌نگریستم و آرزو داشتم روزی بتوانم در آن سوی این دیوار‌های بلند، مسیر توپ تا چسبیدن آن به تور دروازه را دنبال کنم.
خوب می‌دانستم مهیا کردن شرایط کار ساده‌ای نیست و زمانبر است. شاید به همین دلیل هم بود که امید زیادی نداشتم، اما حالا درست در روزی که آسمان بی‌امان باران برکتش را بر سرمان فرود می‌آورد راه برایمان باز شده بود. باز، اما ترسی در دلم نهیب می‌زد که مبادا پشت یکی از گیت‌ها با تابلوی ورود ممنوع از رفتن بازمانم و به ناچار مسیر آمده را دست از پا درازتر بازگردم. از هر دیواره انسانی که عبور می‌کردم سرم را به آسمان سخاوتمند خدا می‌گرفتم و شکرش را بجا می‌آوردم. با احساس غرور، اما توأم با ترس قدم برمی‌داشتم. در طول مسیر، اما شادمانی دخترکانی که با به دست داشتن پرچم‌های ایران برای جشن صعود راهی آزادی می‌شدند چنان سر ذوقم می‌آورد که گویی کار تمام شده و جواز صعود به جام جهانی قطر را در دست داریم. صدای شیپور‌ها زیباترین نوایی بود که تا آن لحظه شنیده بودم.
ورزشگاه فوتبال؛ این آخر مسیر بود. از اینجا به بعد مسیرم از بانوان هوادار جدا می‌شد. من باید به سمت راست می‌رفتم برای نشستن در جایگاه خبرنگاران و آن‌ها به سمت ورودی بانوان رهسپار بودند. دلم، اما آن‌سوتر بود. نشستن روی صندلی‌هایی که از اول روز باران تن‌شان را بی‌امان شست‌وشو داده بود. فریاد «ایران ایران» دخترکان قطع نمی‌شد. رقص پرچم‌های‌شان در آسمان دیدنی بود. تغییر مسیر برایم ساده نبود. ندایی مرا به سمت مخالف می‌کشاند، اما چاره‌ای نبود، باید به سمتی می‌رفتم که کارتم اجازه ورود آن را می‌داد. وارد ساختمان شدم. گیج و مبهوت به این‌سو و آن‌سو می‌نگریستم، حتی نمی‌دانستم باید از کدام سمت بروم.
وارد اتاق شیشه‌ای که شدم، یک آن از حرکت باز ایستادم. سبزی چمن سیراب از باران، پرچم پرافتخار ایران که بر تن سکو‌ها لم داده بود و پرچم‌های رقصان، همه و همه قدرت حرکت را از من می‌گرفت. سال‌ها در انتظار دیدن این تصویر بودم. چشمانم خیس بود و قلبم چنان می‌تپید که گویی گلی دقیقه ۹۰ وارد دروازه حریف شده است. لحظاتی مبهوت ایستاده به چمنی که سبزی آن با روح و روانم بازی می‌کرد زل زدم. آرزویم محقق شده بود. هیچ تابلوی ورود ممنوعی مقابل نبود و من سرانجام بعد از سال‌ها، اینجا در ورزشگاه ۱۰۰ هزار نفری آزادی و رو‌به‌روی چمنی ایستاده بودم که قرار بود دقایقی دیگر میدان رقابت ملی‌پوشان ایران با سبزپوشان عراق باشد، آن هم در حضور بانوانی که هیجان اجازه نمی‌داد دقیقه‌ای بر صندلی‌های خیس ورزشگاه لم دهند و با آرامش آزادی را از نظر بگذرانند.
این نخستین بار نبود که پای بانوان به ورزشگاه باز می‌شد. آزادی پیشتر در مصاف ایران با کامبوج هم میزبان بانوان بود، اما فرصت دستیابی به این رؤیا برای بسیاری، چون من محقق نشده بود. این‌بار، اما داستان متفاوت از بازی با کامبوج بود. بانوان این‌بار برای گرفتن جشن صعود با تیم ملی پرافتخار کشورشان بود که در روزی سرد و بارانی خود را به آزادی رسانده بودند برای تماشای دیداری که به زیبایی هرچه تمام‌تر و با بهترین نتیجه ممکن به پایان رسید، اما دل کندن از صندلی‌هایی که سال‌ها حسرت و آرزوی نشستن بر آن را در سرمی‌پروراندیم کار ساده‌ای نبود. سکو‌های مردانه یک به یک خالی می‌شدند، اما در این سوی ورزشگاه فریاد‌های شادی بانوان تمامی نداشت. جشن همچنان ادامه داشت، جشن صعود و حضوری که روزنه امیدی بود برای بازگشت دوباره به میعادگاه عاشقان فوتبال که آغازش با بهترین اتفاق همراه بود، اتفاقی به شیرینی صعودی دیگر به جام جهانی فوتبال.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار