کد خبر: 1075607
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
جبهه ملی ایران، در قامت یک تشکل ناکام سیاسی
۷۰ سال پیش در چنین روزی، تشکل موسوم به جبهه ملی ایران، کاندیدا‌های خود را برای انتخابات تهران معرفی کرد. این مناسبت تاریخی، فرصتی مغتنم است که در باب آغاز و انجام این تشکل سخن رود
احمدرضا صدری

۷۰ سال پیش در چنین روزی، تشکل موسوم به جبهه ملی ایران، کاندیدا‌های خود را برای انتخابات تهران معرفی کرد. این مناسبت تاریخی، فرصتی مغتنم است که در باب آغاز و انجام این تشکل سخن رود. مقال پی آمده سعی دارد تا علل همگرایی متقدم و واگرایی متأخر در این حزب را باز نمایاند. مستندات این نوشتار بر تارنمای پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر ایران آمده است. امید آنکه محققان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

ائتلافی ناهمگون، با توافق بر سر ملی شدن نفت!
تشکل موسوم به جبهه ملی ایران را می‌توان از گروه‌های تشکیل شده از عناصر ناهمگون قلمداد کرد! اینان به رغم آنکه همگی ملی شدن نفت را می‌جستند، از در بسیاری از مقولات از جزئیات تا کلیات با یکدیگر اختلاف داشتند و از همان آغازین ماه‌های پیدایش و فعالیت، این تضاد‌ها را به عرصه سیاسی ایران آوردند. هم از این روی این جبهه، چندان دوام نیاورد و در تاریخ جز نامی از آن نماند. وحید بهرامی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران این تضاد را به شرح ذیل بازنمایانده است:
«محمد مصدق در انتخابات مجلس شانزدهم در شرایطی دوباره وارد سیاست شد که حزب و ائتلافی تشکیل داد با نمایندگان با نفوذ طبقات مختلف آن زمان ایران، با عنوان جبهه ملی که معروف‌ترین آنان شامل: علی شایگان، حسین فاطمی، حسین مکی و ... بودند. بدین ترتیب جبهه ملی که مصدق رهبری آن را بر عهده داشت، از همان ابتدا ائتلافی ناهمگون، از جنبه عقیدتی و فرهنگی بود. این شُرکا در جبهه ملی از اشتراکات سیاسی نیز برخوردار نبودند و دولت مصدق با ائتلافی ناهمگون از لحاظ ایدئولوژیکی و اهداف بازی، به ساختار قدرت وارد سیاست شد و همین امر سبب می‌گشت که اعضای گروه سلیقه‌ای عمل کنند و وابستگی هر کدام به جناحی از بدنه اصلی قدرت، برای دولت مصدق در ادامه دردسر‌آفرین شود. تنها اشتراک سیاسی جبهه ملی، در ظاهر ملی شدن صنعت نفت بود که با منافع فردی و گروهی شرکای مصدق گره خورده بود و جبهه ملی پس از رسیدن به هدف مشترک و برنده شدن اولیه در رقابت، با ناسازگاری مخالفان داخلی و خارجی مواجه شد. همین نداشتن اجماع گفتمانی درون جبهه ملی و یگانه نبودن آرا و اهداف، امری بود که شرایط عینی برای بهره‌برداری مخالفان و سقوط دولت مصدق را فراهم کرد. برای فهم بیشتر این رویداد، ناگزیر از اشاره به رویدادی هستیم. در ۲۲ مهرماه ۱۳۲۸، شاه در پی کمک‌های امریکا، برای سفر به آن کشور آماده می‌شد و وزیر کشور هم می‌خواست تا مجلس شانزدهم را از افراد مورد نظر پر کند. همین امر سبب بروز بحرانی شد که یک روز پیش از رفتن شاه خود را نمایان کرد و جمعیتی از سیاستمداران، دانشجویان، تجار و بازار به رهبری مصدق، وارد محوطه کاخ شدند تا به نبود انتخابات آزاد اعتراض کنند. این اعتراض تکرار همان اعتراض سال ۱۳۲۶ بود، با این تفاوت که اکنون شاه مورد هجمه بود! هنگامی که تظاهرکنندگان به حیاط دربار رسیدند، کمیته‌ای ۱۲ نفری، به سرپرستی مصدق انتخاب کردند تا با هژیر وزیر دربار گفتگو کند. این کمیته که به هسته اولیه جبهه ملی تبدیل شد، از سه گروه تشکیل می‌شد. اعضای گروه اول عبارت بودند از: سیاستمداران ضد درباری مانند امیر علایی، محمود نریمان و .... گروه دوم شامل: بقایی و حائری‌زاده و از همه مهم‌تر، حسین مکی بود. مکی کارمند جوان از یک خانواده بازاری یزدی بود و دیدگاه مثبتی به بازاریان و طبقه متوسط سنتی و نظر خصمانه‌ای به سلطنت پهلوی داشت و اعتراضات بازاریان علیه حکومت را سازمان می‌داد. سومین گروه این کمیته را شماری از تندرو‌های جوان و تحصیلکرده غرب تشکیل می‌دادند که اغلب از طبقه روشنفکران بودند، مانند کریم سنجابی، حسین فاطمی، علی شایگان و چهره‌هایی از این قبیل. در روز‌های بعدی و در ادامه اعتراضات، این سه گروه ائتلاف و مصدق را دبیرکل جبهه انتخاب و کمیته‌ای برای تدوین برنامه و اساسنامه جبهه تعیین کردند. اعضای این سه گروه، حتی در سلیقه‌های غذایی، گذران اوقات فراغت، لباس و زبان نیز متفاوت بودند! اما تنها سه علاقه و تعهد مشترک، این گروه‌های متفاوت را در قالب جبهه ملی گرد آورده بود: مبارزه مشترک علیه ائتلاف دربار و ارتش، مبارزه با شرکت انگلیسی نفت و عقاید سیاسی و شخصیت فرهمند مصدق. در ادامه بازاریان و تجار، حمایت و پشتیبانی گسترده‌ای را نسبت به این گروه صورت دادند، به گونه‌ای که ائتلاف جبهه ملی با تکیه و پشتیبانی طبقات متوسط سنتی با قدرت در انتخابات دور بعد شرکت کردند و افرادی همچون مصدق و مکی وارد مجلس شانزدهم شورای ملی شدند...»

خودکامگی رهبران، عامل فروپاشی یک تشکل
بی‌تردید بی‌اعتنایی شخص دکتر محمد مصدق به دیدگاه‌ها و گرایشات بدنه جبهه ملی، از عوامل شاخص شکست این تشکل به شمار می‌رود. به واقع مصدق پس از نخست‌وزیری، جبهه ملی را به مثابه نردبامی انگاشت که او را برای رسیدن به صدارت یاری کرده و اکنون، تاریخ انقضای آن فرا رسیده است! فرنود فردهی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران این موضوع را به ترتیب پی آمده، تحلیل کرده است:
هدف اصلی و اولیه جبهه ملی، مبارزه با استبداد مرکزی و هرگونه نفوذ غرب در ایران بود. در واقع این ائتلاف با گرایش‌های ملی‌گرایی، در تلاش بود تا علاوه بر جلوگیری از نفوذ بیگانگان در کشور با اقدامات مستبدانه حکومت مرکزی نیز مبارزه کند و خواستار برقراری دموکراسی و آزادی در ایران شود. وجود طیف متنوعی از مذهبیون، بازاریان، روشنفکران، روزنامه‌نگاران و تحصیل‌یافتگان فرنگ‌رفته، موجب شد تا در کمترین زمان ممکن، ده‌ها هزار نفر از مردم به سمت این ائتلاف سوق پیدا و حمایت خود را از ایشان اعلام کنند. بدون‌تردید وجود رهبری دکتر مصدق که از دیرباز با سیاست‌های استبدادی رضاشاه و فرزندش مقابله کرده بود و همواره نسبت به نفوذ و حضور بیگانگان در کشور اعتراض داشت، در قدرت‌گیری روزافزون این جبهه بی‌تأثیر نبود. اقلیت قدرتمند مجلس شانزدهم در نخستین روز‌های شروع به کار این مجلس، مسئله ملی شدن صنعت نفت را که در مجلس پیشین مورد بحث قرار گرفته بود، دوباره مطرح کردند و این مسئله تا زمان تصویب، یعنی در اسفند سال ۲۹، به مهم‌ترین موضوع بحث نمایندگان مجلس بدل شد. گفتنی است که اعضای جبهه ملی به خصوص دکتر مصدق، نقش بسیار مهمی در این روند داشتند. از سوی دیگر نباید از نظر دور داشت که جبهه ملی، هیچگاه به عنوان یک حزب مطرح نبود، بلکه ائتلافی بود از رهبران برخی احزاب و گروه‌های سیاسی و اجتماعی که با هدف ملی‌گرایی در آغاز تشکیل یافت و تا قبل از نخست‌وزیری مصدق، موضوع ملی کردن صنعت نفت مهم‌ترین، هدف این جبهه به شمار می‌رفت. به طوری که پس از تصویب این مسئله و پس از کودتای ۲۸ مرداد که به برکناری دکتر مصدق از نخست‌وزیری منجر شد، این جبهه نیز از هم پاشید و از درون آن احزاب و گروه‌های مختلفی سربرآوردند. به طور کلی جبهه ملی از این احزاب و جریان‌ها تشکیل یافته بود: حزب ایران، به رهبری اللهیار صالح و کریم سنجابی (به عنوان هسته مرکزی جبهه ملی)، حزب ملت ایران بر بنیاد پان‌ایرانیسم به رهبری داریوش فروهر، حزب پان‌ایرانیسم به رهبری محسن پزشکپور (همکاری با جبهه تا ۳۰ تیر ۱۳۳۰)، سازمان نظارت بر آزادی انتخابات، به رهبری مظفر بقایی که بعداً با گروه انشعابی از حزب توده ایران، به رهبری خلیل ملکی ادغام شد و حزب زحمتکشان ملت ایران، به رهبری این دو نفر تشکیل شد، جمعیت آزادی مردم ایران به رهبری محمد نخشب که بعد‌ها به نهضت خداپرستان سوسیالیست معروف شد، جمعیت فدائیان اسلام به رهبری شهید سیدمجتبی نواب‌صفوی، مجمع مسلمانان مجاهد به رهبری شمس قنات‌آبادی وابسته به آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی (همکاری با جبهه تا تیر ۱۳۳۱)، سازمان هیئت علمی تهران متشکل از عده‌ای روحانی و مجتهد، جامعه بازرگانان و اصناف تهران و نیز چند تشکل دیگر از دانشگاهیان، فرهنگیان، کارگران و دهقانان. جبهه ملی تا پیش از نخست‌وزیری دکتر مصدق، توانست قسمت عظیمی از مردم و طبقه‌های مختلف اجتماعی را با خود همراه کند. در واقع رهبری دکتری مصدق و سخنرانی‌های تأثیرگذار وی در جریان مبارزه با استبداد و نفوذ بیگانگان و موضوع بسیار حیاتی ملی کردن صنعت نفت، موجب محبوبیت بیشتر این ائتلاف و نیز اعتماد اکثر جریان‌های فعال در ایران به جز حزب توده که خط فکری خود را از حکومت کمونیستی روسیه می‌گرفت، گردید. همانطور که گفته شد، با توجه به اینکه ائتلاف جبهه ملی، هیچگاه از یک ساختار تشکیلاتی مشخصی پیروی نمی‌کرد، اعتبار خود را به وسیله رهبران خود از جمله: دکتر فاطمی، دکتر بقایی، دکتر سنجابی و در رأس آن‌ها دکتر مصدق اخذ می‌نمود و همین مسئله باعث می‌شد که اولاً نوعی از خودکامگی در رهبران به وجود بیاید که نمونه آن را می‌توان در دوران نخست‌وزیری دکتر مصدق مشاهده کرد و ثانیاً: کناره‌گیری رهبران این ائتلاف و شخص دکتر مصدق به هر طریقی، ضربه محکمی بر بدنه جبهه می‌زد تا جایی که موجبات نابودی این ائتلاف بزرگ را فراهم کرد. با تمام این احوالات، باید فعالیت جبهه ملی از دوران تأسیس تا اوایل سال ۱۳۳۰ را بهترین دوره فعالیت این جبهه به شمار آورد. زیرا پایداری در مسئله ملی شدن صنعت نفت که این امر به واسطه اتحادی عمیق میان مذهبیون و ملیون تسهیل شد، بدون‌تردید یکی از مهم‌ترین اقدامات ضداستعماری و ملی‌گرایانه دوران پهلوی به شمار می‌رود...»

بن‌بست پایه‌گذاران جبهه ملی، پس از تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم
جبهه ملی ایران پس از تقلب در آغازین دوره از انتخابات مجلس شانزدهم شورای ملی، تشکیل یافت. با این همه، در گره‌گشایی از این انسداد سیاسی توفیق نیافت و نهایتاً این صفیر گلوله شهید سیدحسین امامی در اعدام عبدالحسین هژیر بود که راه ورود ملیون را به مجلس باز کرد. محمدمهدی عبدخدایی دبیرکل کنونی جمعیت فدائیان اسلام، این رویداد را چنین تحلیل کرده است:
«بعد از بی‌اثر شدن تحصن دکتر مصدق و بقیه ملّیون در دربار ــ که در اعتراض به نتایج دور اول انتخابات مجلس شانزدهم صورت گرفت ــ جبهه ملی تشکیل شد. نکته مهم این است که اساسنامه جبهه ملی را ابوالحسن عمیدی‌نوری و محمدرضا جلالی نائینی تنظیم کردند که بعد‌ها نام آن‌ها در لیست فراماسون‌ها درآمد! اینکه این آقایان کی عضو تشکیلات فراماسونری شدند را نمی‌دانم، ولی شاه تحمل رفتن این‌ها به مجلس را هم نداشت! در انتخابات مجلس شانزدهم، فدائیان اسلام با هدایت شهید خلیل طهماسبی در مدرسه شهید مطهری به حفاظت از صندوق‌ها می‌پردازند، اما نظامی‌ها می‌ریزند و صندوق‌ها را به فرهنگستان (وزارت ارشاد فعلی) می‌برند و عوض می‌کنند! وقتی نتیجه شمارش آرا اعلام می‌شود، نام هیچ یک از کاندیدا‌های جبهه ملی در بین آن‌ها نیست و کاملاً آشکار است که تقلب گسترده‌ای صورت گرفته است. بدیهی است که با چنین حکومتی نمی‌شود مذاکره و بحث کرد و باید دست به اقدامی متهورانه زد. در اینجاست که شهید سیدحسین امامی به میدان می‌آید و عبدالحسین هژیر وزیر دربار شاه را که عامل اصلی این تقلب بوده، در مسجد سپهسالار از پای درمی‌آورد. بعد هم با صدای بلند تکبیر می‌گوید و اعلام می‌کند که هژیر را به خاطر دفاع از حقوق مردم مسلمان و حفظ استقلال یک کشور اسلامی از بین برده و کاملاً آماده شهادت است...»

نخستین واگرایی در جبهه ملی
همانگونه که اشارت رفت، جمعیت فدائیان اسلام به رهبری شهید سیدمجتبی نواب‌صفوی، در زمره اعضای اولیه تشکل موسوم به جبهه ملی بود. از قضا نخستین واگرایی در این حزب نیز با جدایی این جمعیت از مجموعه تشکیل‌دهندگان جبهه روی داد. ریشه‌های این انفکاک، اینگونه در خاطرات امیر عبدالله کرباسچیان، مدیرمسئول نشریه نبرد ملت بازتاب یافته است:
«در فاصله بین اعدام هژیر تا اعدام رزم آرا، بین اعضای جبهه ملی با فدائیان اسلام بر سر اجرای احکام، در صورت از میان برداشته شدن رزم‌آرا، گفتگو‌هایی صورت گرفت که، چون عملی کاملاً محرمانه بود و در جراید آن روزگار و حتی نشریه نبرد ملت هم درج نشد، موجبات انکار آن از سوی عده‌ای فراهم شد. اما من، شخصاً در جریان آن واقعه بودم و بنابراین آن را مفصلاً نقل می‌کنم. روزی مرحوم نواب به بنده گفت: فلانی! مسلماً پس از اقدامات و مبارزات ما، جبهه ملی به قدرت می‌رسد و در واقع، از نتایج کار ما بهره‌مند می‌شود. فکر کرده‌ام که از اعضای جبهه دعوتی بکنیم و با آن‌ها در مورد اجرای احکام اسلام پس از به قدرت رسیدن آنها، صحبت کنیم و از آن‌ها بپرسیم: اگر ما، رزم‌آرا را کنار بزنیم و آن‌ها را روی کار بیاوریم، آیا احکام اسلام اجرا می‌شود؟ یا خیر؟... واقعاً این نشانه اخلاص نواب بود که در همه مذاکرات، نه صراحتاً و نه در لفافه، حتی یک کلمه، از سهم خود و دوستانش در حکومت یا تقسیم پست‌ها صحبتی نمی‌کرد و فقط اجرای احکام خدا را می‌خواست. جلسه در یکی از روز‌های آخر زمستان ۱۳۲۹ هـ. ش، در منزل مرحوم حاج محمود آقایی برگزار شد. قرار بود مدعوین، همگی رأس ساعت ۱۲ برای صرف ناهار بیایند، اما بسیاری بی‌نظم آمدند و در واقع آمدن آن‌ها از ساعت ۱۲ شروع شد و تا ساعت ۳ بعداز ظهر طول کشید، بنابراین مرحوم نواب مجبور شد با هر چند نفری که می‌آمدند، مجدداً صحبت کند. اول حدود ساعت ۱۲ بود که مرحوم حائری‌زاده و نریمان آمدند و ناهار صرف کردند و بعد خواستند بروند. مرحوم نواب گفت: حالا که آقایان دیگر نیامده‌اند و شما می‌خواهید بروید، من به ناچار مقصود از دعوت را با شما در میان می‌گذارم و از آن‌ها سؤال کرد: اگر شما به قدرت برسید، احکام اسلام را اجرا می‌کنید یا نه؟ آن‌ها پس از مدتی سکوت، جواب دادند: بله، اگر رزم آرا نباشد و ما قبول مسئولیت کنیم، این کار را خواهیم کرد! نیم‌ساعتی که گذشت، مرحوم عبدالقدیر آزاد آمد. او مدیر روزنامه آزاد و عضو جبهه ملی بود. نیم ساعت بعد، صدای در آمد و حسین مکی و مظفر بقایی وارد شدند و پس از سلام و احوالپرسی، به همراه آقای آزاد و بنده ناهار صرف کردند. پس از ناهار، تازه داشت سر صحبت باز می‌شد که بار دیگر صدای در بلند شد. من به اتفاق مرحوم آقایی صاحبخانه، بلند شدیم و رفتیم و در را باز کردیم. دکتر فاطمی بود. گفتم: چرا اینقدر دیر تشریف آوردید؟ خیلی خودمانی گفت: امیر عزیز! تو که خودت روزنامه‌نویسی و می‌دانی یومیه عصر یعنی چه؟ تصدیق کردم و به اتفاق وارد پذیرایی شدیم. ایشان پسرعموگویان، با مرحوم نواب احوالپرسی کرد و همه نشستند. غذای ایشان را هم در همان اتاق، جلویش گذاشتند و ایشان هم با عذرخواهی، مشغول صرف آن شد. پس از آماده شدن جلسه، مرحوم نواب با اشاره به برخی از آیات کلام‌الله مجید و استدلال به لزوم اجرای احکام اسلامی، سؤال اصلی را که با قبلی‌ها مطرح کرده بود، مجدداً در این جمع هم مطرح کرد. مرحوم آزاد با لهجه سبزواری غلیظ گفت: مقصود شما حکومت ملی است؟ باید حکومت ملی تشکیل شود؟ فاطمی و مکی هم با یکدیگر نگاه طعنه‌آمیزی را رد و بدل کردند و پوزخندی زدند که از دید مرحوم نواب و من مخفی نماند! سکوتی آمیخته با حیرت و وحشت، بر آن‌ها مسلط شده بود. مرحوم نواب که با نیتی صددرصد خیر، آن جلسه را تشکیل داده بود، با قاطعیت گفت: آقایان! در برابر سخنان کاملاً واضح و آشکار من، جای تأمل و تفکر نیست، بنده دوباره عرض می‌کنم: اگر ما دولت رزم آرا را ساقط کنیم و راه برای سر کار آمدن جبهه ملی هموار شود، آیا حاضر به اجرای احکام اسلام هستید یا خیر؟ همین و بس! لحن مرحوم نواب تند و آمرانه شده بود و حق هم داشت. بعد‌ها معلوم شد که طرف‌های ما در آن جلسه، چه موجودات بی‌خاصیتی بودند و ما، چه خیال‌ها می‌کردیم! به هرحال در جواب مرحوم نواب، مرحوم سید حسین مکی -که در آنجا حکم پیشکسوت آقایان را داشت- گفت: ما همه با جنابعالی در موردی که فرمودید، موافقیم. من که سید هم هستم و می‌دانم که مسلمان واقعی، نمی‌تواند تحمل کند که دینش زیر پا برود، البته اجرای احکام اسلام با وجود عناصری مثل رزم‌آرا مقدور نیست، اگر او نباشد، طبعاً ما با دل و جان حاضر هستیم! مرحوم نواب به مکی گفت: پس پسرعمو! برای آنکه ما به طور قطع تکلیفمان را بدانیم، جنابعالی، موضوع را با مدعوینی که به هر دلیل تشریف نیاوردند، مطرح کنید و جواب آن‌ها را هم به ما برسانید. در اینجا بنده هم گفتم: با اجازه ایشان، یک جمله بر مطالبشان بیفزایم و آن اینکه آنچه در این جلسه مورد توافق قرار گرفت، در حکم عهد و پیمان است و پیمان شفاهی و کتبی ندارد، مضافاً برای اینکه اساساً چنین پیمان‌هایی نمی‌تواند کتبی باشد، به هرحال به یاد داشته باشید که این پاسخی که به آقا داده‌اید، هم برای ما و هم برای شما، در حکم یک پیمان مؤکد است... آقایان هم با تکان دادن سر و بله گفتن، تصدیق کردند، اما در نهایت، دیدیم که چگونه با بی صداقتی، به این عهد، پشت پا زدند!...»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار