پس از پیروزی انقلاب اسلامی در حوزه ادبیات ژانری تحت عنوان ادبیات انقلاب از لابهلای اتفاقات و حوادث جوانه زد که همانند ژانر سینمای دفاع مقدس در عرصه سینما مختصات خاص خودش را دارد که این ویژگی به دلیل اختلاف ماهوی انقلاب ایران با دیگر کشورهاست. یکی از مؤلفههای ادبیات در روایت انقلاب بحث جلوگیری از تهرانیزه شدن داستانهاست که متأسفانه باعث غبار گرفتن بسیاری از حوادث و افراد جریانساز در روند انقلاب و سالهای پس از آن شده است. ورود بخش خصوصی و انتشاراتیهای غیردولتی به این عرصه در سالهای اخیر زمینهساز شکلگیری توفیقات متعددی هم در حوزه تألیف و انتشار آثار حرفهای و قابل اعتنا و هم تربیت نیروهای جوان و نوقلمی شده که بعضاً آثارشان موفق به دریافت تقریظ مقام معظم رهبری هم شده است. «جوان» در گفتگو با محمد حقی، مدیر انتشارات کتابستان به عنوان یکی از فعالان موفق در حوزه نشر ضمن بررسی روند و چگونگی شکلگیری ادبیات انقلاب و دفاع مقدس به تبیین مسائلی از جمله موضوع نهضت ترجمه، نقش حاکمیت، نسبت جریانات روشنفکری با ادبیات انقلاب و نیز نقاط ضعف و قوت این عرصه و همچنین متولی نداشتن حوزه پژوهش که منجر به خلق سوژه و ایده برای نویسندگان بشود، پرداخته است.
اگر ادبیات انقلاب را به معنای عام آن در نظر بگیریم یعنی حوزههای مربوط به تاریخ شفاهی، روایت، داستان کوتاه شعر و رمان، سرآغاز نضجگیری آن از منظر تاریخی چه سالهایی است؟ نسبت جریانات روشنفکری کشورمان با این حوزه خاص را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما یک دوره آغازی از دهه ۷۰ داریم که داستان دفاع مقدس از آنجا شروع میشود. اما داستان انقلاب متأسفانه آنطور که باید در دهه ۶۰ شکل نمیگیرد و علتش هم این است که در آن برهه کشور مواجه میشود با مقولهای به اسم جنگ که اغلب استعداها و نیروهای توانمند این حوزه را به خودش درگیر میکند. از آن طرف هم فضای روشنفکری که موطن داستاننویسی در ایران است و تقریباً از سالهای دهه ۲۰ شروع میشود با مقولاتی مثل انقلاب و دفاع مقدس اساساً هیچ ارتباط و سر و کاری ندارد. از سویی دیگر ناشری که بخواهد دست به قلم بشود و این فضا را پیش ببرد، طبیعتاً خیلی در کشور نداریم. در دوران دفاع مقدس هم کشور به محتوای سریع نیازمند بوده تا یک محتوایی که بخواهد در قالب ادبیات شکل بگیرد. سال ۷۰ که مجموعه داستان کوتاههایی مثل روایتهای فرمانده من چاپ میشوند و بیرون میآیند آنجا دیگر یکسری کسانی هستند که اولین بارشان است دست به قلم شدهاند و خاطرتشان را از جنگ و فرماندههایشان مینویسند.
در طول این سالها ادبیات انقلاب و دفاع مقدس در حوزههای کیفی و کمی چه توفیقاتی به دست آورده است؟
ادبیات انقلاب و ادبیات دفاع مقدس به نظر من از همان سالهای ۷۷ و ۷۸ شروع به بالندگی میکند و مورد توجه حتی اصحاب قدرت قرار گرفتند. علت اینکه تاریخ را ذکر کردم این است وقتی الان را نگاه میکنم به کنشگران این حوزه در ساحتهای مختلفش یعنی پژوهشگران و راویانی که در این قصه مشغول کار کردن هستند، نهادهایی که در این زمینه فعالیت میکنند، ناشرانی که مشغول فعالیت هستند و نویسندگان چه نویسندگانی که جنگ را دیدهاند یا اینکه اصلاً بعد از اتمام جنگ در دهه ۷۰ متولد شدهاند را به حسب مقایسه ۱۴۰۰ و ۱۳۷۰ یعنی در این بازه ۳۰ ساله به زعم من حداقل همه چیز ۳۰ برابر شده است. البته ما الان در کشورمان جایی که متولی تربیت نیرو باشد نداریم!
به موضوع توجه اصحاب قدرت نسبت به ادبیات انقلاب اشاره داشتید. آیا در این رشد و بالندگی ۳۰ برابری بخش خصوصی هم دخالتی داشته است؟ اساساً نقش انتشاراتیهای بخش خصوصی در حوزه ادبیات انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما در دورانی در حوزه دفاع مقدس یکی دو تا ناشر بیشتر نداشتیم ولی الان ناشران بخش خصوصی موفقی در حوزه دفاع مقدس داریم. اخیراً این تقریظهای رهبر انقلاب را وقتی احصا و بررسی میکنیم، میبینیم که تعدادی از این کتابها متعلق به برخی ناشران خصوصی است که در این زمینه فعالیت میکنند. از کتاب «تنها گریه کن» که تازه منتشر شده یا کتاب «مربعهای قرمز» یا «آن مرد با باران میآید.» این در حالی است که آن موقع اساساً چیزی به اسم بخش خصوصی در حوزه نشر روایت انقلاب و دفاع مقدس وجود نداشت. طبق آماری که من از مجمع ناشران دفاع مقدس میدانم الان بالای ۳۰ تا ۴۰ ناشر موفق دفاع مقدسی مثل ستارگان درخشان، نشر ستارهها، شهید کاظمی، حماسه یاران، ابراهیم هادی، یا زهرا و امثالهم در حال کار و فعالیت هستند. بنابراین به نظرم در حوزه تولیدات و کمیت توفیقات بسیار زیادی داشتهایم و حتی تا حدودی در عرصه کیفیت. من اگر بخواهم به لحاظ کیفی بگویم آثاری که در دهههای ۷۰ و ۸۰ تولید شدهاند با آثاری که الان تولید میشوند قابل مقایسه نیست. نکته حائز اهمیت این است نویسنده کارهایی که در حال تألیف و انتشار است و من به برخی از آنها اشاره کردم، اغلب متولدین دهه ۷۰ و ۸۰ هستند که توانستهاند یک چنین آثار ارزشمندی را تولید کنند و مورد توجه مقام معظم رهبری به عنوان یک کتابخوان حرفهای قرار بگیرند.
آیا در عرصه ادبیات انقلاب هم یک چنین مسیری طی شده است یا خیر؟
بله، در حوزه ادبیات انقلاب هم یک چنین چیزی را مشاهده میکنیم. در گذشته باید با ذرهبین در میان آثار حوزه نشر میگشتی تا کتابهای متناسب با این فضا را پیدا کنی ولی الان تعداد کتابهایی که در حال نوشته شدن در حوزه انقلاب هستند خیلی عدد بزرگ و جدی است. حتی ناشرانی که در این حوزه فعالیت میکنند به شکل قابل توجهی رشد داشتهاند. این در حساب مقایسه است یعنی اگر من بخواهم قصه را از منظر زمانی تحلیل کنم میگویم به حسب زمان ما در این عرصه رشد داشتهایم؛ تعداد کتابهایی که در حال چاپ هستند، نویسندگان و ناشران آنها همه و همه نشاندهنده روبهرشد بودن دو حوزه ادبیات انقلاب و دفاع مقدس است ولی اینکه آیا با شرایطی که مد نظر بوده تطابق دارد یا نه بحث دیگری است.
عمده مشکل و آفت ادبیات انقلاب را مرتبط با چه حوزههایی میدانید؟
متأسفانه الان روایت انقلاب غالباً یک روایت تهرانی است یعنی شما داستانهایی میبینید که اغلب در تهران اتفاق میافتند. واقعاً مثلاً فرض کنید در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب در شهری مثل تربت حیدریه چه اتفاقاتی رخ داده است؟! در بجنورد چه اتفاقاتی افتاده و قسعلیهذا. ما یک کارهایی در حوزه تاریخنگاری کردهایم و شما در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ممکن است یک طیف کتابهایی را ببینید که مثلاً نوشته انقلاب در میانه، انقلاب در بجنورد، انقلاب در بیرجند و. مجموعهای که نمیدانم در چه تعدادی مجلد شده است ولی مجموعه مفصلی است ولی خب اینها در حوزه داستان وارد نشدهاند. یعنی ما اگر الان در حوزه داستان بخواهیم یک تحلیل جغرافیایی بکنیم بسیاری از داستانهایی که در حوزه انقلاب تولید میشوند «تهرانی» هستند! یعنی روایت انقلاب از شهرهای دیگر گفته و نوشته نمیشود!
رهبر انقلاب مکرر در رابطه با لزوم اهتمام مسئولان و نویسندگان جهت پرداختن به بحث «رمان انقلاب» و صدور آن با استفاده از اقدامات تکمیلی مثل بحث «نهضت ترجمه» سخن گفتهاند که اتفاقاً تمرکز بر بحث گسترش دایره شمول مسائل از تهران و تسری آن به کل کشور هم یکی دیگر از مؤلفههای آن محسوب میشود. ناظر بر همین مسئلهای که به آن اشاره کردید زمینه کار در مبحث رمان انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
یک مطلبی که به نظر من برای این قصه نیاز است اینکه داستان بعد از پژوهش اتفاق میافتد حالا یا خود نویسنده میرود و یک پژوهش مفصلی را انجام میدهد یا اینکه از پژوهشهای آماده برای گفتن آن قصه و داستان خودش استفاد میکند. به نظرم این وسط یک خلأ جدی داریم که آن هم خلأ ایده است، خلأ سوژه است؛ یعنی ما تاریخ را میگوییم ولی خب میدانید که از دل تاریخ قصه متولد نمیشود بلکه از دل کاراکترهاست که داستانها شکل میگیرند و این شخصیتها هستند که میتوانند داستانها را رقم بزنند. این اتفاق به نظر من یک خلأ جدی است. در نشر کتابستان میخواهیم نویسندگان شهرهای مختلف تا آنجایی که امکان دارد داستان را در شهر خودشان روایت بکنند. مثلاً چند وقت پیش یک شخصی با ما تماس گرفت و گفت من میخواهم داستان انقلاب را در شهر خودمان روایت کنم، چون ما در شهرمان حدود ۴۰ روز پیش از ۲۲ بهمن ماه سال ۵۷ در انقلاب پیروز شدیم! از او پرسیدم که این یعنی چه؟ گفت ما ۴۰ روز پیش از ۲۲ بهمن ماه رفتیم ژاندارمری و دیگر مراکز مهم را گرفتیم و شهر به دست انقلابیون افتاد و اساساً در آن ایام حکومت شهر دست پهلوی و ایادی آن نبود! خب این خیلی مطلب و اتفاق جالب و قشنگی است که اینها ۴۰ روز قبل از ۲۲ بهمن در دیماه همه جا را گرفتهاند این در حالی است که اشغال پاسگاهها و پادگانها در تهران تقریباً بعد از ورود حضرت امام به کشور و از ۱۲ بهمن سال ۵۷ شروع شد. آن شخص میگفت فقط میداند که این اتفاق افتاده و مسلم است که این مسئله باید در یک جای دیگر پخت و پز بشود تا محصول آمادهتری دست نویسنده برسد تا او هم موفق به تألیف و نگارش داستان و قصههای انقلاب در شهر خودشان بشود و نبود یک چنین جایی همان خلأ جدی است که عرض کردم. خلأیی که بین پژوهش و نویسنده است و آن پیدا کردن کاراکتر و سوژه و ایده است و هنوز هم ما جایی را سراغ نداریم که بگویند متصدی چنین مسائلی است و من بتوانم به نویسنده بگویم شما اگر مثلاً به فلان بخش در حوزه هنری بروید میتوانند در این ماجرا به شما کمک بکنند. حالا منظورم این نیست که بگویم درهای حوزه هنری بسته است نه چنین چیزی نیست ولی اساساً کار ویژهای برای این قصه در سیستم تعریف نشده است.
یکی دیگر از ساحتهای مرتبط با بحث ادبیات مسئله نهضت ترجمه است که ما در حوزه شعر اقدامات و تحرکاتی انجام دادهایم لکن در سطح تکمضرابهایی که نیاز دارند از سوی یک یا چند استاد خبره تبدیل به آهنگ و ارکستراسیون شوند، متوقف ماندهاند. به نظر شما برای پیوند دادن عرصههای مهمی مثل ادبیات انقلاب یا رمان انقلاب چه اولویتهایی باید در نظر گرفته شود؟
من در رابطه با حوزه ترجمه میتوانم محکم بگویم که بحث ترجمه در دنیا بدون اتکا بر قدرت شکل نگرفته است (حالا این قدرت مثلاً میشود حاکم سیاسی آن کشور یا گفتمانی که وجود دارد.) مثلاً شما بروید ببینید که فرانسه چه سیاستگذاریهای کلانی کرده است تا بتواند ادبیات فرانسه را در دنیا جا بیندازد؟! از بورسیه دادن به مترجمها بگیرید تا گرنت دادن و امکانات متنوع در اختیار آنها گذاشتن یا مثلاً یک بنیادی در امریکا به اسم بنیاد فرانکلین کاملاً مبتنی بر قدرت شکل میگیرد. برای اینکه تفکر لیبرال دموکراسی را در دنیا ترجمه کند! اینکه بگویند ترجمه خود به خود شکل میگیرد به نظر من از اصل یک تصور خام است، چون ترجمه مبتنی بر قدرت و حاکمیت است و متأسفانه بر اساس آنچه دیده میشود، ارادهای در حاکمیت برای ترجمه حتی در حوزه اندیشه نداریم. حالا در حوزه ادبیات که بماند. نوشتن یک سوم مسیر است و بعد از آن مسیر تازه قصه شروع میشود که حالا این کتاب که آمد من آن را به یک ناشر مهم میدهم بعد آن ناشر مهم برای آن اثر شروع به انجام کار رسانهای میکند و توزیع کتاب را هم محقق میکند. این تکمضرابهایی که شما در حوزه ادبیات گفتید نکتهاش همان نوشتن است فقط! یعنی کار ترجمه شده کجا رفته و به دست کی رسیده است؟ معلوم نیست! تولید، بخشی از مسیر است. ادامه مسیر میشود توزیع، ترویج و ... آن اثر. چیزی که من میبینم واقعیت این است که احساس میکنم نشر ایران باید در عرصه نشر جهانی حضور فعال داشته باشد. زمانی نهضت ترجمه میشود ترجمه که جوشش آن در مقصد اتفاق بیفتد یعنی یک ناشر مقصد کتاب تو را بردارد و در یک تیراژ (شمارگان) خوبی آن را به مخاطب بفروشد، اتفاقی که میتوانم بگویم اصلاً اتفاق نیفتاده است!
منظورتان این است که ما در سطح تولید محتوا متوقف شدهایم و حلقههای ارتباطی بعدی که باید در این فرآیند نقشآفرینی کنند وجود ندارد و ارادهای هم برای تشکیل و ایجاد آنها دیده نمیشود؟
بله، مشکلی که ما الان در عرصه ترجمه داریم این است که سیاست مشخص و فعالیت مشخصی با نگاه حرفهای به بازار نشر نداریم نه اینکه حالا یک پولی به مترجمی بدهیم و یک اثری را ترجمه کند، نه! حتی وقتی برخی آثار ترجمهشده را هم متخصصان کار بررسی میکنند آن ترجمه را به دلیل ضعفهای حرفهای یک فاجعه میدانند. این یعنی اینکه طرف فقط خواسته یک تعداد کتاب را ترجمه کند و برود همین! جریانسازی وقتی شکل میگیرد که چندین بخش با هم در این رابطه فعالیت مشخص داشته باشند. ما در کشورهای همسایهمان مثل عراق هم در بحث ترجمه نتوانستهایم کاری انجام بدهیم، اما در مقابل نشر کشور ترکیه به شدت در حال فعالیت است، خب اینجا رایزنی سفارتخانههای ما کجا هستند؟! هر چقدر بتوانیم آثار و کتابهای خودمان را به زبانهای مختلف دنیا ترجمه کنیم. اصطلاحاً قلوب آنها را متوجه خودمان خواهیم کرد.
گاهی گفته میشود که به دلیل درآمد متغیر و پایین نویسندگی در کشور ما شغل محسوب نمیشود آیا شما این گزاره را قبول دارید؟ ضمن اینکه نظرتان در مورد مقوله اقتصاد فرهنگ چیست و برای تقویت آن چه اقداماتی باید صورت بگیرد؟
من این حرف را که میگویند نویسندگی در کشور ما شغل نیست، قبول ندارم، چون درست نیست و نمیشود حکم کلی در مورد آن صادر کرد. از مسائلی که ما در حوزه نشر به عنوان یکی از زیرمجموعههای فرهنگ داریم، این است که این حوزه یک مقداری در بحث صنایع بلاتکلیف است یعنی طرفحسابش معلوم نیست که مثلاً وزارت کار است یا وزارت فرهنگ یا وزارت صمت؟! و این به خلأ قانونی برمیگردد که در این زمینه وجود دارد. اعتباراتی که در حوزه فرهنگ گذاشته میشود اصلاً قابل مقایسه با اعتبارات بخش صنعت نیست. این در حالی است که اتفاقاً بحث اشتغالزایی در حوزه نشر خیلی بیشتر از صنایع دیگر است مثلاً یک ناشر نسبتاً موفق (یک ناشر متوسط نه ناشران بزرگ) به صورت مستقیم و غیرمستقیم حدود ۵۰ تا ۶۰ نفر حقوقبگیر دارد. متأسفانه تسهیلاتی که مثلاً برای دام و طیور در نظر گرفته میشود از تسهیلاتی که برای حوزه نشر در نظر میگیرند هم بیشتر است، ظاهراً نشر در حوزه سیاستگذاری خیلی رسمیت جدی پیدا نکرده است. صنف نشر در کشور ما حدود ۸۰ تا ۱۰۰ هزار نفر شاغل دارد ولی در حوزه دانشگاهی ما جایی که مسئول تربیت نیرو و متخصص باشد وجود ندارد و همه چیز بر اساس شاگردی کردن جلو میرود. نکته جالب این است که حوزه نشر در عرصه فرهنگ پردرآمدترین آنهاست که گردش مالی آن از همه حوزههای دیگر حتی سینما هم بالاتر است. گردش مالی نشر چیزی در حدود ۴ هزار و ۲۰۰ میلیارد تومان است در حالی که گردش مالی سینما در حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ میلیارد تومان است ولی همچنان نشر مظلوم و مهجور است. علتش هم این است که نشر صدا ندارد! ما صدایمان را به چه کسی برسانیم؟ اساساً کسی صدای ما را میشنود؟! علتش این است که ما صدای بلندی نداریم، رسانهای نداریم.