محمدرضا اسماعیلی در کانال تلگرامی خود نوشت: ۱۶ آذر روز دانشجو است. سالها پیش مرحوم دکتر حسن حبیبی کتابی در شرح احوال زندگیاش منتشر کرد و عنوان آن را گذاشت: «حسبِ حالِ یک دانشجویِ حرفهای (!)». شخصاً باور دارم که زندگیِ دانشجویی از یک حدی نباید طولانیتر شود و فرد باید بتواند با فاصله گرفتن از حال و هوای دانشجویی، وارد جریانِ زندگیِ عادی شود. «زندگی دانشجویی» واجد محدودیتهایی است و این محدودیتها در کوتاهمدت بسیار «سازنده»، ولی در بلندمدت میتواند بسیار مخرب باشد.
زندگی واقعی، مستلزم درآمد است و زندگی بدون درآمد، در بلندمدت، مخرب است. یکی از بزرگترین مشکلات دوره دکترا در ایران است که دانشجو، درآمدی ندارد؛ لذا همزمان با دانشجوی دکترا بودن باید «کار» کند. این باعث میشود که دوره دکترا در ایران شدیداً «بیکیفیت» شود. عملاً دکترا تبدیل میشود به یک «تایتل».
زندگی دانشجویی بلندمدت، وقتی مفهوم دارد که در کشور «بورسیههای تحصیلی» شکل گرفته باشد و «دانشجوی حرفهای» بتواند چندسال «متمرکز» روی یک موضوع «کار» کند. (حدود ۱۰ هزار ساعت روی «یک موضوع» وقت بگذارد، نه اینکه سه، چهار مقاله تولید کند!)
در ژاپن و امریکا دانشجوی لیسانس و فوقلیسانس ناگزیر است که در «شهریه دادن» به دانشگاه، مشارکت کند (یا تمام شهریه را بدهد، یا اینکه بخشی از شهریه را)، و لذا بسیاری از دانشجوهای دوره لیسانس (و بعضاً فوقلیسانس) همزمان با تحصیل، «کار پارهوقت» (که در ژاپن به آن «آروبایتو» گفته میشود) انجام میدهند، ولی دانشجوی دکترا، چون از دانشگاه (یا استادش) «پول» میگیرد، روی پژوهش «متمرکز» است. این در ایران برعکس است! چرا؟ چون یک باور عمومی وجود دارد که هزینه تحصیل دوره لیسانس (و فوقلیسانس) را باید «دولت» بدهد و هزینه تحصیل دوره دکترا را «خود دانشجو» باید با کار کردن در شرکتها/ مؤسسات دربیاورد! کاملاً برعکس!
تا زمانی که تمام بار آموزش عالی در دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد را روی دوش دولت بگذاریم (فرقی هم نمیکند، چه دولت حسن روحانی باشد چه دولت محمود احمدینژاد) و بعد بار تحصیل در دوره دکترا را روی دوشِ «خود دانشجو» بگذاریم (!)، مسئله «کیفیت آموزش/پژوهش» در ایران اصلاح نخواهد شد.
دانشجوی لیسانس در سن و سالی است که بتواند بفهمد در زندگی هیچ چیزی «مُفت» (بیهزینه) نیست؛ لذا باید در هزینههای آموزش عالی «مشارکت» کند. دانشجوی دکترا هم در سن و سالی است که میخواهد «عصاره زندگی و استعدادش» را روی یک موضوع بگذارد، لذا باید پول بگیرد.
این مفهومِ ساده، در ایرانِ ما، برعکس جا افتاده است. چرا؟ داستان مفصلی دارد (که ضروری است به آن پرداخته شود).
دانشگاه آزاد
شوربختانه و دردمندانه یکی از بهترین مجموعههای آموزشی دنیا با انبوهی ساختمان و امکانات آموزشی، تحت عنوان یک کلمه (که بعدها بار توهین به خود گرفت: «آزاد») نتوانست به سطح دانشگاههای مطلوب دنیا برسد و بیکیفیت باقی ماند.
یعنی همان پسزمینه ذهنیت عمومی، که گمان میکند تحصیل باید «مفت» باشد، گمان میکند اگر کسی برای تحصیل پول داد، یعنی که به «دانشگاه بیکیفیت» رفته است.
این ذهنیت باعث شد دانشگاه آزاد تا همیشه، یک «دانشگاه دست دوم» باقی بماند. دردناک بودن این واقعیت، وقتی است که بدانیم بسیاری از دانشگاههای صاحبنام در امریکا «دانشگاه آزاد» بوده/هستند (مثلاً دانشگاه پرینستون). تحصیل در آنها از جیب دولت نبوده/نیست. دانشجو خودش در «اقتصاد آن دانشگاه» (و در هزینههای تحصیلش) مشارکت دارد.
برعکس بودن دانشگاه
یکی دیگر از نمادهای این برعکس فکر کردن (در بحث دانشگاه) را میتوان با نگاه به سازمانهای نظام مهندسی در ژاپن و امریکا و مقایسه با کشورمان ملاحظه کرد. تعداد مهندسین دارای «پروانه نظام مهندسی ساختمان» در ایران حدود ۶۰۰ هزار نفر است در حالی که در امریکا (با جمعیتی بیش از چهار برابر جمعیت ایران) این عدد ۸۰۰ هزار نفر است!
تربیت این تعداد مهندس در یک «بازار کار محدود»، نمونه دیگری از سیاستگزاری اشتباه و درک ناصحیح از مفهوم دانشگاه و دانشجویی است.
روز دانشجو مبارک است؟!
به عنوان یک دانشجوی حرفهای که (خواسته یا ناخواسته) در مسیر جریان زندگی دانشگاهی قرار گرفت، واقعاً نمیدانم چرا باید روز دانشجو را تبریک گفت؟ وقتی که ماهیت دانشگاه برعکس است. تبریک از چه بابت؟ از بابت اینکه آفرین بر شما که قرار است «تایتل» دکترا را کسب کنید؟ یا تبریک به شما که قرار است به خیل انبوه مدرکداران بپیوندید؟ روز دانشجو مبارک اگر که به مفهوم «دانشگاه» از منظر صحیحش نگاه کنیم (و برای تجارب «بشر» - و دیگر کشورها- در این حوزه احترام قائل شویم). دانشگاه باید بتواند در «حل مشکلات امروز اجتماع» مشارکت کند، نه اینکه «مدرک دکترا» صادر کند.