کد خبر: 1071346
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۴۰۰ - ۲۲:۰۰
شعرخوانی شاعران به مناسبت یکصدمین سالگرد شهادت «میرزا کوچک‌خان»

مراسم بزرگداشت یکصدمین سالروز شهادت میرزا کوچک‌خان با حضور جمعی از اهالی فرهنگ و شاعران فارسی‌زبان به صورت مجازی برگزار شد.
تعدادی از شاعران کشورمان در نشست مجازی که به مناسبت گرامیداشت یکصدمین سالگرد شهادت میرزا کوچک‌خان با عنوان «میرزا کوچک بزرگ» برگزار شد، سروده‌های خود را به این مبارز نستوه تقدیم کردند.
محمدحسین انصاری‌نژاد در این محفل ادبی قصیده برف را خواند که بخشی از آن از این قرار است:
برف آمده است تا غزلی‌تر بیاورد
با بیت‌بیت اشک مرا دربیاورد
لای پَرند پشتِ سر هم قصیده‌ای
در این ردیف و قافیه بهتر بیاورد
قندیلی از یخ است بر آن قله تا مگر
در جشن خسروانه‌ای افسر بیاورد
یخ بسته بر درخت، کلاغ و دریغ برف
جای کلاه رفته مگر سَر بیاورد
مِه در سواحلِ خزر آشوب می‌کند
در چشم تا که ولوله یکسر بیاورد
از فرق کوهپایه فرا رفت تا از آن
صد سینه‌ریز در طبقِ زر بیاورد
باران جرجر است که با کودکانِگی
برفی به بامِ خانه هاجر بیاورد
پس کو پدربزرگ که چای و حماسه را
با قل‌قلِ بلندِ سماور بیاورد
تا با حدیث غیرت سردار جنگلی
از سینه شاهنامه دیگر بیاورد
انگار میرزاست به جنگل، خدا کند
در برف‌خیزِ حادثه لشکر بیاورد
گُم می‌شود به جنگل کولاک تا مگر
در مِه هزار مردِ دلاور بیاورد
از جاده شمال کجا می‌برد مرا
تا از کدام ناحیه سر دربیاورد

علیرضا قزوه نیز اینگونه در وصف میرزاکوچک‌خان شعرخوانی کرد:
کنار خانقاهی سری ز تن جدا بود
شبیه بید مجنون، دو گیسویش رها بود
میان برف و بوران دلش شکست و افتاد
کسی که پشت مردم چو سنگ آسیا بود
دوباره بعد صد سال مرور کردم او را
هنوز روبه‌رویش در بهشت وا بود
درست بعد صد سال، سری زدم به تاریخ
هنوز قسمت او دروغ و ناروا بود
درون کیسه خالو! سر بریده کیست
مده به کم بهایان سری که کیمیا بود
سر بریده دیدم میان برف و طوفان
سری بریده آری از آن میرزا بود
گرسنگان تالش سر تو را بریدند
اگرچه خان خلخال، رفیق با شما بود
نه روز فتح تهران، نه بعد جنگ منجیل
رکب نخورد از نفس کسی که با خدا بود
نه انقلاب اکتبر، نه نارفیق بابی
خود خود خودش بود، رها رها رها بود

دیگر شاعر این محفل رقیه آزادنیا بود که اینگونه سرود:
گشوده‌اند به باران، به خاک، کامت را
نواختند به بوی خزر، مشامت را
گذشتی از نَفَسِ سبزِ باغ و روییدند
درخت‌های سرآسیمه، ردِّ گامت را
چه ایستادی و در خویش اقتدا کردند
صنوبران صبور آتش ِ قیامت را
تویی که از پسِ اردیبهشتِ چشمانت
به برفِ کوه زدی، خشمِ سرخ فامت را
سَرَت بلند و تنت بی‌سر و لبانت تر!
چه خوب داشته‌ای حرمتِ امامت را!
بخواب مرد! که شیران ِشرزه بیدار
تهی نکرده به یک آینه، کنامت را
بخواب! زمره یاران، به انتها بردند
پس از چقدر خطر، راه نا تمامت را
به نام نامی تو جنگل ایستاده هنوز
و تا همیشه وطن، دارد احترامت را
بزرگ بودی و تاریخ هم، بزرگت خواند
اگرچه، واقعه، «کوچک» نوشته نامت را

شاعر بعدی این محفل ادبی رضا نیکوکار بود:
جنگل از عطر نفس‌های تو سرشار شده
در دلت غصه یک ایل تلنبار شده
در کمین تو نشستند همه کرکس‌ها
با تو ماندند ولی لشکر دلواپس‌ها
دلت از این همه نیرنگ به درد آمده است
باز هنگامه خونین نبرد آمده است
شهر زیر لگد چکمه استبداد است
«آنچه البته به جایی نرسد فریاد است»
آتش فتنه همه زیر سر قزاق است
دلت آیینه صد‌ها نه، هزاران داغ است
همه قدرت طوفان به خروشش باشد
مرد آن است که یک کوه به دوشش باشد
مرد آن است که با ظلم زمان بستیزد
مرد آن است که از خواب گران برخیزد
میرزا! وقت قیام است، بگو یا مولا
تو که هر لحظه گره خورده دلت با مولا
آخرین حرف و رجزخوانی اول با توست
میرزا! رهبری نهضت جنگل با توست
جمع کن لشکر یاران وفادارت را
تا که آغاز کنی نهضت بیدارت را
شور در سینه خاموش زمان می‌ریزد
آن که در راه وطن مثل تو برمی‌خیزد
بعد از این مثنوی‌ام غرق جنون خواهد شد
بیت‌هایش همه آتش، همه خون خواهد شد

بخشی از شعر نجمه پورملکی نیز از این قرار است:
تقدیر یونس‌ها! گره خورده به دریا‌ها
تا رسم مردان خدا دریادلی باشد
از رشت مردی دل به دریا نه... به جنگل زد
مرد خدا هم می‌تواند جنگلی باشد
درد بزرگی داشت توی سینه کوچک‌خان
درد خیانت‌های خالو‌های واداده!
روزی که یاران بلشویکی فکر می‌کردند
دیدیم جسمی یخ زده در برف افتاده!

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار