مرد عتیقه فروشی که با همدستی یکی از دوستانش مرتکب قتل شده بود، با فوت همدستش در زندان اعترافاتش را در جلسه محاکمه پس گرفت و قتل را گردن او انداخت.
به گزارش جوان، سال۹۸ مأموران پلیس تهران جسد مرد جوانی را در جاده آبسرد دماوند کشف کردند که در بررسیهای اولیه مشخص شد وی در جای دیگری به قتل رسیده است و جسدش به این مکان منتقل شدهاست.
با دستور قضایی جسد مرد جوان در حالیکه به دلیل عبور خودرو یا خودروها قابل شناسایی نبود برای تشخیص هویت به پزشکی قانونی فرستاده شد و مشخص شد متعلق به ایوب ۳۷ساله است که با شلیک سه گلوله به قتل رسیدهاست.
با اعلام نظر کارشناسان پزشکی قانونی، پرونده با موضوع قتل عمد در دستور کار قرار گرفت و در تحقیق از خانواده مقتول، پلیس دریافت ایوب مدتها قبل با یکی از دوستانش به نام سپهر اختلاف داشته است.
با بهدست آمدن این سرنخ سپهر بازداشت شد، اما گفت از سرنوشت ایوب اطلاعی ندارد تا اینکه در روند بازجوییها به قتل با همدستی یکی از دوستانش به نام امیر اعتراف کرد.
سپهر درباره انگیزه قتل مدعی شد با مقتول بر سر یک قطعه زمین اختلاف حساب داشته است، اما در بررسیهای بعدی مشخص شد اختلاف آنها بر سر معامله عتیقه
بودهاست.
با افشای این ماجرا سپهر بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت و گفت: «من و ایوب مدتی قبل مقداری عتیقه پیدا کردهبودیم و آنها را جایی مطمئن مخفی کرده بودیم تا در فرصت مناسب بفروشیم. چند روز قبل از حادثه میخواستم آنها را معامله کنم، اما وقتی سراغ عتیقهها رفتم فهمیدم ایوب مقداری از آنها را برداشتهاست. در این رابطه با او صحبت کردم که کار به درگیری کشید. آن روز گذشت تا اینکه آخرین بار من و امیر دنبالش رفتیم و او را سوار ماشین کردیم. امیر روی صندلی عقب ماشین بود و ایوب هم کنار من نشست. در مسیر دوباره حرف عتیقهها شد، اما او با عصبانیت جوابم را داد به همین خاطر با هم درگیر شدیم. در آن درگیری بود که امیر از روی صندلی عقب با اسلحهای که داشت سه گلوله به او شلیک کرد. دو تیر به دست مقتول و آخرین تیر به شاهرگش خورد که موجب مرگ او شد. من و امیر برای اینکه از مرگ او مطمئن شویم جسد را در بین جاده زان و آبسرد انداختیم و چند بار با ماشین از روی آن عبور کردیم تا شناسایی نشود.
بعد از این توضیحات امیر نیز با تأیید حرفهای دوستش به قتل اعتراف کرد. دو متهم بعد از بازسازی صحنه جرم راهی زندان شدند و پرونده با کامل شدن تحقیقات و صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
پرونده در نوبت رسیدگی بود که خبر رسید سپهر بر اثر بیماری در زندان فوت کرده است.
با مرگ یکی از متهمان، همدست او در اولین جلسه محاکمه به دادگاه اعزام و محاکمه شد.
بعد از اعلام رسمیت جلسه، اولیایدم درخواست قصاص کردند. بعد از این درخواست مرد جوان در جایگاه ایستاد و خلاف اظهارات قبل، جرمش را انکار کرد و گفت: «اظهارات قبلی را قبول ندارم. سپهر بود که به مقتول شلیک کرد. او بعد از دستگیری قول داده بود اگر قتل را گردن بگیرم رضایت اولیایدم را جلب میکند و به خانوادهام دو و نیم میلیارد تومان پول میدهد. این شد که قتل را گردن گرفتم.»
متهم ادامه داد: «حالا که سپهر فوت کرده است میخواهم حقیقت را بگویم. من مقتول را نمیشناختم و علت درگیری او را با سپهر نمیدانستم. فقط میدانستم آنها اختلاف دارند. وقتی او از من خواست آن شب همراهش باشم قبول کردم، اما بعد از سوار شدن مقتول و درگیری بین راه تازه متوجه موضوع شدم. آنجا بود که سپهر با شلیک سه گلوله مقتول را کشت و جسدش را از ماشین بیرون انداخت. سپس برای گمراه کردن پلیس چند بار با ماشین از روی او رد شد تا شناسایی نشود.»
در پایان هیئت قضایی با اعلام ختم جلسه جهت صدور رأی وارد شور شد.