مهدی خورشیدی
در حال حاضر من تنها پسر مجرد در خانواده و میان اقوام و آشنایان هستم. خیلی وقت است که به این موضوع فکر میکنم که بقیه چطور ازدواج میکنند! اینکه خیلی از افراد و اطرافیانم با عشق و علاقه ازدواج میکنند و میگویند عاشق دختری شدهاند و همین عشق باعث شده تا تصمیم به ازدواج با این شخص بگیرند. من به این فکر میکنم کسی که شما با او ازدواج میکنید، قبل از این ازدواج نباید از علایق یکدیگر خبردار شوید؟ بهتر نیست برای ازدواج کسی را پیدا کنید که همعقیده، همعلاقه، همهدف، همسر و همسنگ شما باشد؟ معنی واقعی همسر یعنی همین همسر بودن. یعنی همسر بودن تنها سر بر یک بالین گذاشتن نیست. تصور کنید با شخصی که علاقهمند به او هستید، داخل ماشین نشستهاید و آهنگی را پخش میکنید. این موسیقی را هر دو شما دوست دارید. آنقدر لذتبخش است گوش دادن آن آهنگ با آن شخص هم سنگ و هم عقیده که حد ندارد. این کار روحهای شما را به هم متصل میکند. در آن لحظه احساس میکنید یک روح هستید در دو کالبد. حالا به نظر شما پیدا کردن این آدم هم هدف و هم سر در جامعه کنونی امکانپذیر است؟ تا چه حد امکان تحقق دارد؟
من فکر میکنم چنین چیزی تا حد زیادی غیر ممکن باشد. دلیلش هم این است که کسی نمیآید به شما بگوید من هدفم فلان است و بههمان عقیده را دارم. وقتی یک نفر با شما تصمیم به ایجاد یک رابطه برای آشنایی قبل از ازدواج دارد، تمام تلاش خود را میکند تا نظر شما را به خود جلب کند. برخی حتی در این مدت کوتاه نام فرزند خود را هم انتخاب میکنند! این دو نفر شروع میکنند به صحبت کردن در مورد علایق خود، فیلمها، کارها، خوانندههایی که دوست دارند، غذاهایی که دوست دارند و...
این در حالی است که تو هیچ کدام از آن کارها را انجام ندادهای یا دوست نداری انجام دهی، هیچ کدام از آن فیلمها را ندیدهای یا حتی دوست نداری ببینی، اما، چون مجبوری به عقاید طرف مقابلت احترام بگذاری پس وادار به دروغ گفتن میشوی و حتی وعدههای سرخرمن و وعیدهای آنچنانی هم میدهی. با این تفکر که، چون من به او علاقه دارم، پس باید به عقائدش هم احترام بگذارم و چند تا وعده وعید هم به او بدهم تا رابطهمان قشنگتر و فانتزیتر باشد! بیتردید این طرز تفکر اشتباه است و ره این رابطه به سوی ترکستان است!
من و شما به عنوان یک جوان مجردی که قصد ازدواج داریم، باید بگردیم دنبال آدم خودمان. دنبال کسی که هم عقیده، هم نظر و هم کفو ما باشد. فراموش نکنیم با هدف بودن در مسائل و موارد بیشماری نمایان میشود؛ مثل شغل، رشته دانشگاهی و... به نظر من یکی از علتهایی که جوانان ازدواج نمیکنند همین است.
علتی که در پس زمینه ذهن و ناخودآگاه ذهن خیلی از ما هست و نمیتوانیم آن را کشف کنیم و به زبان بیاوریم. جوانان فکر میکنند اگراین موارد را به زبان بیاورند، تنها میمانند. خیلی از جوانان هم هستند که بدون توجه به بحث بسیار مهم و اساسی فاصله طبقاتی، تنها به خاطر زیبایی ظاهری طرف مقابل با او ازدواج میکنند.
خیل عظیمی از این ازدواجها و زندگیها به راهروهای دادگاههای خانواده ختم میشود. چون خیلی چیزها پس از مدت کوتاهی از گذران زندگی زناشویی برای جوانان تکراری میشود و آنان را از زناشویی دلسرد و دلزده میکند. زنان و مردان امروزیای که مدام سر در گوشی دارند و وقتی برای هم نمیگذارند، همان جوانان مجرد دیروزند که، چون هم عقیده نبودهاند، امروز چیزی برای همصحبتی در مورد علایق و عقایدشان ندارند و زندگی مشترکشان به طلاق ختم میشود. اینجاست که «همسر بودن تنها سر بر یک بالین گذاشتن نیست»، معنای واقعی خود را نشان میدهد.